به گزارش «نماینده» فقید سعید، شادروان مرحوم علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، از شخصیتهای مبرز سیاسی و در عین حال پر رمز و راز تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. سابقه سیاسی وی از آغازین سالهای دهه دوم سلطنت رضاخان تا پایان حیات ۱۰۰ساله، به او ویژگیهایی منحصر به فرد بخشیده است.در گفت وشنود پیش روی، حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از دوستان مرحوم بهلول، خاطراتی را از ادوارگوناگون حیات وی بازگفته است.
*جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم علامه بهلول آشنا شدید؟ ایشان در آن دوره در افواه، چگونه مورد اشاره و داوری قرار می گرفت؟
مرحوم حاج شیخ محمدتقی بهلول گنابادی قبل از آزادی از زندان افغانستان، در اذهان مردم حالت یک شخصیت افسانهای را پیدا کرده بود و هر کسی که او را میشناخت، نقش مهم وی را در قضیه مسجد گوهرشاد از یاد نمیبرد.
او مدتها قبل از این حادثه، به منبر میرفت و با لحنی پرشور از حجاب دفاع و با رضاخان مخالفت میکرد. کشتار مسجد گوهرشاد که پیش آمد، او به طرز معجزه آسایی از مهلکه گریخت و به افغانستان رفت.
* البته خود این موضوع با ابهامات فراوانی همراه است که اگر او رهبر این ماجرا بود، چرا درست در بزنگاه توانست بگریزد؟
همینطور است. این سؤال برای خیلیها مطرح بود، اما این سؤال هم پرسیده میشد که اگر او فقط یک منبری و سخنران بود، رهبران اصلی این حرکت چه کسانی بودند یا دست کم چه کسانی کارهای بهلول را تأیید میکردند و بعد از این حادثه کجا رفتند و چه کردند؟
* بعد از قضیه مسجد گوهرشاد خبری از بهلول نبود؟
آن روزها مثل امروز نبود که نشود اخبار را پنهان کرد، به همین دلیل شخصیت بهلول پس از واقعه گوهرشاد، بیشتر با افسانه درآمیخت! یادم هست در اواسط دهه ۴۰ در مجلهای، گزارش مفصلی درباره بهلول چاپ شد و در آن از او چهره عجیب و غریبی ترسیم کردند که ۱۸۰ درجه با چهره واقعیاش فرق داشت! آدمی با هیکل غولآسا و درشت را توصیف کرده بود که دست به اعمال ضد اخلاقی و ضد دینی میزند! نوشته بود او دارد در ژاپن زندگی میکند، بسیار ثروتمند و مشغول تجارت است! در حالی که بهلول ریزنقش و شاید وزنش ۵۰ کیلو هم نمیشد.
* شما این حرفها را باور کردید؟
خیر، میدانستم رژیم میخواهد یک چهره افسانهای ضد رضاخان را در نگاه مردم تخریب کند تا هر مخالفتی با رژیم پهلوی مخدوش شود و مردم تصور کنند هر کسی با شاه مخالف باشد، چنین عاقبتی پیدا میکند. همین یکی، از اسنادی است که خباثتها و وارونهنماییهای رژیم پهلوی را اثبات میکند.
* با شروع نهضت امام در سال ۴۲، آیا از بهلول اعاده حیثیت شد؟
در فضاهای مذهبی و اذهان مردم متدین نشان و ردّی از بهلول وجود داشت که با شروع نهضت امام کمی پررنگتر شد، ولی در همین حد باقی ماند و به شکل گسترده مطرح نشد.
* پس از تبعید امام شما هم به نجف رفتید. ظاهراً در آنجا برای اولین بار خبری از بهلول شنیدید. اینطور نیست؟
چرا، در آنجا گفته میشد بهلول دارد از رادیو قاهره علیه رژیم ایران سخنرانی میکند. دوره عبدالناصر بود. مدتی گذشت و دیگر خبری از بهلول نبود تا ناگهان سر و کلهاش در عراق پیدا شد!
* چطور؟
حضرت امام هر ساله در ایام عاشورا، قطعاً به کربلا میرفتند. البته در طول سال هم چهار پنج بار به کربلا مشرف میشدند. معمولاً هم به حسینیه مرحوم آقای بروجردی میرفتند و در آنجا اقامه نماز میکردند.
یک بار پس از نماز جماعت دیدیم جمعیت در گوشهای جمع شد. جلو رفتیم و دیدیم یک پیرمرد استخوانی آنجا نشسته است و میگویند بهلول است! بعد هم اعلام شد فردا به منزل امام خواهد رفت. ملاقاتهای عمومی امام در کربلا صبحها بود و در نجف عصرها.
*بهلول را در منزل امام دیدید؟
بله، هر وقت امام به کربلا میآمدند، منزل ایشان پاتوق ما بود. آن روز انگیزه مضاعفی هم داشتم و میخواستم بهلول را به عنوان یک شخصیت افسانه ای مبارز با رضاخان ببینم برخورد امام را به عنوان رهبر نهضت علیه رژیم شاه مشاهده کنم. رفتم و بعد از چند دقیقه بهلول آمد و سلام کرد و دست امام را بوسید. امام هم مثل همه کسانی که نزد ایشان میآمدند، احوالش را پرسیدند و بعد سکوت برقرار شد. قبل از آن تصور میکردم امام تمام قامت میایستند و بهلول را در آغوش میگیرند و از قضیه مسجد گوهرشاد را میپرسند، اما ایشان مثل همیشه سکوت کردند و جلسه هم با سکوت تمام شد! برخورد امام با مرحوم بهلول واقعاً برایم عجیب بود.
* اما ظاهراً در نجف، مرحوم آیتالله سید عبدالله شیرازی از بهلول استقبال گرمی کرد. از این رویداد خاطرهای هم دارید؟
بله، در نجف، ایشان که خود در قضیه مسجد گوهرشاد نقش مهمی داشت، از بهلول استقبال گرمی کرد و حتی شبها که در مدرسه بزرگی در محله جنیده نجف مراسم برگزار میشد، به بهلول گفته بود منبر برود. مجلس پرشکوهی بود. این اوج استقبال از بهلول بود. من هم با علاقه زیادی در این جلسات شرکت میکردم. حرفهای بهلول عمدتاً درباره مسائل تاریخی، مخصوصاً تاریخ صدر اسلام و اهل بیت(ع) بود و خیلی حال و هوای انقلابی نداشت. آنجا بود که علت برخورد امام با بهلول را فهمیدم. این بهلول، با بهلول انقلابی دوره مسجد گوهرشاد تفاوت عمده داشت. او در نجف یک فرد عادی بود و به همان سبک خودش زندگی میکرد. زیاد اهل جایی رفتن نبود، مگر اینکه دعوتش میکردند یا کار خاصی داشت. او را زیاد در خانه امام ندیدم.
* در آن دوره با ایشان همسفر هم شدید؟
چرا، یک بار از کربلا به نجف برمیگشتم که با او همسفر شدم و از او سؤالات زیادی پرسیدم. حافظه عجیب و غریبی داشت. میگفت ۲۰۰ هزار بیت شعر از خودش و ۱۰۰ هزار بیت از دیگران حفظ است! کل قرآن، بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه و دعاهای مختلف را حفظ بود.
* بینش سیاسی او را در چه حد دیدید؟
به نظر من بینش سیاسی عمیقی نداشت و به همین دلیل نمیتوانست در قضیه مسجد گوهرشاد در جایگاه رهبری آن قیام باشد، اما سخنران با غیرت و قدرتمندی بود و پایبندی محکمی به مسائل دینی داشت، به همین دلیل قطعاً نسبت به مسئله کشف حجاب واکنش شدیدی داشت و در قیام خودجوش مردم به دلیل شور جوانی و تعصب دینی سخنرانیهای آتشینی را کرده بود، اما همه اینها دلیل نمیشود که او را برخوردار از ویژگیهای رهبری یک نهضت بدانیم.
فکر نمیکنم خودش هم هیچوقت چنین تصوری داشته باشد، به همین دلیل وقتی شرایط دشوار شد، فرار کرد، در حالی که یک رهبر تاکتیک عوض میکند و فرار نمیکند. تمام متدینین به احکام رضاخان واکنش نشان دادند و بهلول هم یکی از آنها بود که به نسبت توانایی خود این کار را کرد.
بنابراین بهلول هم مثل هر آدم متدینی انگیزه مبارزاتی داشت، اما عمق و بینش سیاسی نداشت که مثلاً از اقدامات پیچیده استعمار و نقش اصلی رضاخان اطلاع داشته باشد. قطعاً آنچه را که رهبران دینی و سیاسی متوجه میشدند، او نمیشد، چون اولاً در آن برهه ۲۷ سال بیشتر نداشت و ثانیاً اساساً اطلاعات همه از وجوه مختلف پیچیدگیهای استعمار زیاد نبود. به همین دلیل به نظر من ابعاد حضور بهلول در قضیه مسجد گوهرشاد خیلی روشن نیست.
* ایشان پس از انقلاب هم نزد شما میآمد. در این دوره ویژگیهای او را چگونه یافتید؟
بله، بعد از انقلاب مکرر به دفتر حضرت امام میآمد. پس از رحلت امام هم همیشه به بنیاد شهید میآمد و گاهی برای سخنرانی برای کارکنان بنیاد شهید، از او دعوت میکردیم. سخنرانیهایش حول محور مسائل اخلاقی و معنوی بود. ویژگی بسیار برجسته مرحوم بهلول حافظه عجیبش بود. در شعر گفتن طبع روانی داشت. بسیار سادهزیست بود و هیچ تعلقی به دنیا و متعلقات آن نداشت. غالباً روزه بود و اگر هم ناهار میخورد، ناهارش کمی انگور یا ماست و نان بود.
* از حوادث گذشته هم چیزی میگفت؟
درباره گذشته خود هیچ ادعایی نداشت و غالباً سعی میکرد طفره برود و حرفی نزند! از این بابت برای خود امتیاز و فضیلتی قایل نبود. همیشه میگفت زیر و رو کردن مسائل گذشته چه فایدهای دارد؟ باید دید حالا وظیفه و تکلیف چیست و برای آینده چه باید کرد؟ مردم ۵۰، ۶۰ سال تکرار کرده بودند بهلول باید اسم اعظم بلد بوده باشد که آنطور از فاجعه مسجد گوهرشاد جان به در برد! مرحوم بهلول در اینگونه موارد دست کم میتوانست سکوت کند، اما همیشه وقتی اینجور حرفها زده میشد، با اخم و تشر برخورد میکرد و ابداً زیر بار نمیرفت که مسئله را به امور غیر عادی نسبت دهند یا برای او کراماتی قایل باشند.
مرحوم بهلول هر کاری از دستش برمیآمد برای همه میکرد، اما هیچ ادعایی نداشت. امکاناتش در حد صفر بود. نه خانه و مسکنی داشت، نه خورد و خوراک خاصی و نه لباس اضافهای! همیشه هم در برابر نسبت دادن کرامات و معجزات به غیر از اهل بیت(ع)، بهشدت مقاومت میکرد. کمترین جایگاه و شأنی برای خود قایل نبود، در حالی که خیلی راحت میتوانست برای خود دکان باز کند. حقیقتاً انسانی وارسته و به دور از تعلقات دنیوی بود و خود را بنده ناچیز خدا میدانست و هیچ ادعایی نداشت. این انسانی که هیچگونه تعلق دنیوی و مادی نداشت، از نیم ساعت مانده به اذان، دیگر نه حوصله حرف زدن داشت و نه شنیدن! فقط میخواست بلند شود برود وضو بگیرد و آماده نماز شود. هیچ چیز دیگری برایش مهم نبود.
* ظاهرا در این دوره، با رهبر معظم انقلاب هم دیدارها و ارتباطات نزدیک وگرمی داشت. از این ارتباط صمیمی چه تحلیلی دارید؟
بله، مکرر به دیدن ایشان میرفت. حضرت آقا هم خیلی تحویلش میگرفتند و به او محبت میکردند. یک بار از او پرسیدند: چه درخواستی دارید؟ مرحوم بهلول گفت: دوست دارم بروم مثلث برمودا را ببینم! این روحیه جست وجوگر و ماجراجو در سن بالای ۹۰ سالگی، بسیار جالب بود. آدم پرتحرک، بیقرار و نترسی بود.
*به نظر شما با آن سابقه عجیب مبارزه با رضاخان چطور توانست به ایران برگردد؟
به نظر من رژیم شاه ارزیابی کرد و دید او پیرمرد ضعیفی است و دیگر مبارزه و این کارها از دستش برنمیآید. از سوی دیگر اگر او را به زندان میانداخت، با توجه به آن سابقه ای که داشت، از او اسطوره میساخت و دوباره خاطره مسجد گوهرشاد زنده میشد. او هم واقعاً کاری به مسائل سیاسی نداشت، اما بعد از انقلاب تا آخرین لحظه عمر هر جا که حضورش مؤثر بود، دریغ نکرد. به نظر من او تا آخرین لحظه عمر هم در قبال رژیم شاه، موضع بسیار محکمی داشت. خداش رحمت کند.