شناسهٔ خبر: 179269 - سرویس مجلس
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگوی تفصیلی «نماینده» با دکتر مصطفی تقوی، پژوهشگر تاریخ معاصر:

شهید مدرس درک جامع و درستی از دین و سیاست داشت

«نماینده»/علیرضا رحمانیسید حسن مدرس یکی از مهم‌ترین رجال علمی، مذهبی و سیاسی ایران در عصر مشروطه و پهلوی اول به ‌شمار می‌رود. وی در زندگانی خویش همواره به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر داشت. درک مدرس از شرایط موجود کشور و پشت صحنه سیاست جهانی و آگاه بودن نسبت ‌به نقشه‌های استعمار، او را در شمار شخصیت‌های تأثیرگذار و تعیین‌کننده در برهه‌ای از تاریخ ایران قرار داد. گفت‌وگوی پیش رو با مصطفی تقوی، پژوهشگر تاریخ معاصر است.

*ایران روحانیون مبارز زیادی در دوره‌های مختلف داشته که شهید مدرس از آن جمله است. او فقیهی است که به امور سیاسی ورود کرده و در دوره پهلوی پنج دوره نماینده مجلس شورای ملی بوده است. از اقدامات برجسته این روحانی می‌توان به چه نکاتی اشاره کرد؟

مرحوم مدرس شخصیتی بود که به ‌لحاظ علمی در کنار مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (مرجع تقلید)، آقاضیا عراقی، میرزا محمدحسین نائینی (صاحب کتاب تنبیه الاُمَّه و تَنْزیه المِلَّه) قرار دارد و از سوی مراجع نجف برای نظارت بر مصوبات مجلس در دوران مشروطه معرفی شد. این مسئله از جایگاه علمی او در مقام فقاهت و اجتهاد حکایت دارد. سید حسن طباطبایی‌زواره به این دلیل با نام مدرس معروف شد که در اصفهان و نجف یکی از مدرسان شناخته‌شدۀ حوزه دینی بود. چنین شخصیتی با این بن‌مایه فکری وارد تهران شد تا به‌عنوان فقیه، ناظر بر مصوبات مجلس شود. این جایگاه حاکی از تأثیر وی در مسائل این دوره کشور است. اقبال مردم به وی سبب شد تا پنج دوره (از دوره دوم تا ششم) نماینده مردم در مجلس شورای ملی باشد.

این فرد با این بنیه علمی در هر مسئله‎ای از مسائل مجلس که ورود می‌کرد، تأثیرگذار و تعیین‌کننده بود. حضرت امام خمینی (ره) عنوان کردند زمانی که به‌عنوان شاهد وارد مجلس می‌شدم، می‎دیدم که نمایندگان با وجود مخالفت با مدرس، همه برای تصویب موضوع و طرحی منتظر وی می‌ماندند؛ وجود وی به مجلس تحرک و پویایی می‌داد.

مدرس نقش محوری و تعیین‌کننده در امور مجلس داشت؛ ازجمله زمانی که روسیه مجلس دوم را تهدید کرد و اولتیماتوم داد که یا باید خواسته‌هایش برآورده شود و یا کشور را به اشغال درمی‌آورد. در آن شرایط ضعف حکومت قاجار، فضای غالب این بود که اولتیماتوم پذیرفته شود، اما مدرس گفت اگر تقدیر است که استقلال ما از بین برود چرا باید به ‌دست خودمان باشد. این اقدام شجاعانه مدرس در امضا نکردن اولتیماتوم یکی از اقدامات درخشان وی به‎عنوان نماینده مردم در مجلس شورای ملی بود.

در مجلس سوم هم وقتی جنگ جهانی اول آغاز شد، کشور به اشغال متفقین و متحدین درآمد. کشور شرایط دشواری داشت و مشخص نبود با پیروزی هر طرف جنگ، ایران چه سرنوشتی پیدا می‌کند. یکی از اقدامات سرنوشت‌ساز مدرس تشکیل دولت در مهاجرت بود. با تدبیر وی و هماهنگی با دولت وقت قرار شد مستوفی ‌الممالک که در آن مقطع نخست‌وزیر بود با متفقین در تهران سر مسالمت داشته باشد و مدرس هم با مهاجرت به کرمانشاه دولتی به ریاست نظام‌السلطنه مافی تشکیل دهد. دولت مهاجرت به‎اصطلاح هوادار آلمان و مخالف روس و انگلیس بود. به‌این‌ترتیب، اگر متفقین پیروز جنگ بودند دست دولت مرکزی باز بود و می‌توانست بگوید دولت در مهاجرت را به ‌رسمیت نمی‌شناسد و اگر متحدین پیروز می‌شدند مرحوم مدرس اعلام می‌کرد ما دولت مرکزی را به‌رسمیت نمی‌شناسیم و کشور در امان می‌ماند. مدرس در جریان تشکیل دولت در مهاجرت چندین بار مورد سوءقصد قرار گرفت و سرانجام با هجوم روس و انگلیس ناگزیر به عراق و سپس عثمانی (ترکیه فعلی) مهاجرت کرد. پس از پایان جنگ و پیروزی متفقین، دولت مرکزی ماند و در نهایت مدرس به کشور بازگشت و به فعالیت‎های سیاسی خود ادامه داد.

اقدام دیگر وی مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله بود. هنگام جنگ جهانی اول، آرایش سیاسی جهان تغییر کرد. در روسیه انقلاب کمونیستی رخ داد. انقلابیون، دولت تزار را قبول نداشتند و در نتیجه اعلام کردند سیاست دولت تزار به ‌همراهی انگلیس برای تسلط بر ایران را قبول ندارند و حتی حاضرند از ایران در مقابل انگلیس حمایت کنند. به‌این‌ترتیب، یکی از دو لبه قیچی که در مدت صد سال بر دولت ایران فشار می‌آورد از صحنه سیاست خارج شد. در ادامه، دولت شوروی جدید معروف به بلوک شرق، در یک آرایش سیاسی تبدیل به قدرت جدید در جهان شد.

در شرایط جدید که شوروی رقیب و دشمن انگلیس شد، ایران برای استعمارگر پیر مهم‌تر شده بود. اگر پیش‌تر انگلیس در نیمی از کشور نفوذ و سلطه داشت، در این شرایط به‌ دنبال تسلط بر کل کشور بود. نقشه‌های بسیاری طرح کرد و به ‌قول امروزی‌ها چند گزینه روی میز داشت. نخست می‎خواست ایران را تحت قیومیت خود دربیاورد، دیگر اینکه کنفدراسیون جنوب را تشکیل دهد و سه دولت کوچک در نیمه جنوبی ایران از قبایل مختلف عرب‌ها، لرها و غیره به ‌وجود آورد، شمال ایران را هم رها کند؛ به‌این‌ترتیب، ایران از صحنه سیاسی جهان محو می‎شد. گزینه سوم هم این بود که یکی از رجال مورد اعتماد خود را بر سر کار بیاورند و طی قراردادی با وی، کل کشور را تحت ‌سیطره خود درآورند. در گام نخست انگلستان وثوق‌الدوله را با فشار به احمدشاه به‌عنوان نخست‌وزیر بر سر کار آورد تا قرارداد مورد نظرش را با او به ‌امضا برساند. به تعبیر مدرس، اصل آن قرارداد، مالیه و امنیت کشور یعنی اقتصاد ایران را در اختیار می‌گرفت. قرارداد با وثوق‌الدوله بسته شد.

 ازجمله کارهای بزرگی که مدرس در تاریخ ایران به ‌انجام رساند و تمام مورخان هم به آن اذعان دارند، مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ بود. در اسناد انگلستان آمده که می‌توان با ایرانیان به‌گونه‌ای کنار آمد و رجال سیاسی ایران را با تهدید یا تطمیع خرید، اما سید حسن مدرس از این امر مستثناست. مدرس سرانجام موفق شد با کمک سایر رجال ملی، علما و مراجع عراق و ایران و همچنین اقشار مختلف مردم، انگلیس را ‌شکست دهد. مدرس بالاتر از نماینده مجلس بلکه به‌عنوان یک دولتمرد و مجتهد سیاسی این اقدام استعمار را خنثی کرد.

*شهید مدرس را یکی از موافقان انتقال حکومت از قاجار به پهلوی می‌دانند. درعین‌حال با توجه به مبارزه با رضا پهلوی، از طرح جمهوری شدن حکومت هم حمایت نکرد. دلیل این امر چه بود؟

اتفاقاً از اقدامات تاریخی دیگر مدرس مخالفت با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی است. او هیچ‌گاه موافق تغییر سلطنت نبود، ضمن اینکه هیچ نسبت و پیوندی هم با قاجار نداشت. در اسناد انگلستان آمده پس از تغییر آرایش سیاسی جهان و تشکیل بلوک شرق و غرب، انگلیس به این نتیجه رسیده بود که هیئت ‌حاکمه سنتی قاجار دیگر نمی‌تواند برایشان نقشی که آن‌ها می‌خواهند ایفا کند. با این نگاه، انگلستان در یک روند حساب‌شده به‌ دنبال حذف قاجار و روی کار آوردن دولتی بود تا ایران را در مقابل شوروی آن‌گونه که آن‌ها می‌خواهند نگه دارد. این امر عاملی بود که مدرس با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی مخالفت کرد.

وقتی مدرس طرح قرارداد ۱۹۱۹ را به‌ شکست کشاند، انگلیس طرح بعدی را اجرا کرد و آن کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آوردن رضاخان بود. سرانجام با مدیریت وینستون چرچیل و مأموریتی که به ژنرال آیرونساید داده شد، کودتا اجرا شد. رضا پهلوی را سر کار آوردند تا در آینده، ایران به‌گونه‌ای که آن‌ها می‌خواهند در آرایش جدید سیاسی جهان برایشان نقش‎آفرینی کند. مدرس با درایت سیاسی و با شناختی که نسبت ‌به قدرت‌های جهانی داشت با این اقدام انگلیس مخالفت کرد؛ اما بالاخره با حیله استعمارگران سلطنت تغییر کرد.

در طرح جمهوری نیز به ‌همان دلیل، مخالف تغییر سلطنت به جمهوری بود. در این مقطع تاریخی، دولت انگلیس تصور می‌کرد روی کار آوردن یک سلطان جدید و تحمیل یک شاه به کشور کار دشواری است و با شعار روشنفکرانه‌ شبیه آنچه در ترکیه داشتند موضوع جمهوریت را مطرح کردند. نخست می‌خواستند یکی از بختیاری‌ها را به‌عنوان سلطان جدید معرفی کنند، دیدند شدنی نیست، در ادامه شعار جمهوریت را مطرح کردند. با طرح جمهوریت سلسله قاجار حذف می‌شد و رضا پهلوی به‎عنوان رئیس‌جمهور مادام‌العمر بر سر کار می‌آمد تا کشور بر اساس خواست آن‌ها تحت ‌کنترل باشد. مدرس چون این مسئله را دریافت با آن مخالفت کرد. ملک‌الشعرا بهار در کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی (جلد دوم) می‌گوید، در فرمایشی و ساختگی بودن این جمهوریت بحثی نیست، زیرا جمهوری باید برخاسته از بطن جامعه باشد و مردم بخواهند تا جمهوریت مستقر شود. جامعه ایران چنین خواسته‌ای نداشت، ضمن آنکه آمادگی آن را هم نداشت. او می‌گوید در همه دنیا مردم از دولت جمهوریت می‌خواهند، در ایران دولت ما به‌زور از مردم می‌خواهد تا جمهوریت بخواهند!

مدرس می‎گوید با مذاکره‌ای که با سردار سپه داشتم بر من مسلم شد که رژیم آینده بنیاد معیشت ایلاتی جامعه را قرار است برهم بزند. رژیم آینده تصمیمی جز این ندارد که ایلات ایران را تخته‌قاپو کند تا گوسفند و اسب ایرانی که برای تجارت تا قلب اروپا رفته و سرچشمه عایدات هنگفت برای کشور بود رو به نابودی گذارد و روزی برسد که برای شیر، پنیر، گوشت و... وابسته به غرب باشیم. همه می‌دانند ما در سال ۵۷ با اتکا نودوهشتدرصدی به صادرات نفت و وابستگی اقتصاد به صادرات نفت و نبودن تولید داخلی، تمام مایحتاج خود حتی مواد غذایی را وارد می‌کردیم.

این نشان می‌دهد درک مدرس از شرایط آن روز چقدر روشن بود و پشت صحنه سیاست جهانی و نقشه‌ای را که استعمار برای ایران داشت دریافته بود؛ ازاین‌رو با طرح جمهوریت هم مخالفت ‌کرد. البته در نهایت قدرت انگلیس با توجه به سلطه‌ای که در آن دوره بر سیاست و رجال سیاسی کشور داشت، توانست رضاخان را به ‌سلطنت برساند.

*سخنان ضدونقیضی در مورد نظر وی درباره حق سیاسی زنان و حق رأی آنان مطرح می‌شود. برخی عنوان می‌کنند مخالف رأی زنان بوده و بعضی آن را رد می‌کنند. در این ‌باره نظر شما چیست؟

تمام پژوهشگران تاریخ معاصر و پژوهشگران این حوزه می‌دانند مدرس شخصیتی قانون‌مدار و قانونمند بود. در تقسیم‌بندی رجال گفته می‌شود مدرس یک رجل مشروطه‌خواه پارلمانتاریست بود. در مقطعی که موضوع رأی زنان مطرح شد، مدرس به دو جهت مخالفت کرد: نخست معتقد بود بستر اجتماعی این امر در کشور فراهم نیست و جامعه هنوز در این شرایط قرار ندارد؛ دوم اینکه قانون اساسی مشروطه با رأی زنان مخالفت داشت.

در آن مقطع تاریخی برخی روشنفکرنماها می‌گفتند باید از غرب هم غربی‌تر باشیم، همان‌گونه که شعار می‌دادند از فرق سر تا ناخن پا باید غربی شویم. در موضوع رأی زنان می‎خواستند از اروپا هم جلو بزنند، درحالی‎که در بسیاری از کشورهای اروپایی هنوز مسئله حق رأی زنان مطرح نشده بود. به‌عنوان نمونه، آمریکا در سال ۱۹۲۰ میلادی (۱۲۹۹خورشیدی) پس از جنگ جهانی اول مسئله حق رأی زنان را مطرح کرد. بریتانیا در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۷)، فرانسه ۱۹۴۴ (۱۳۲۳) پس از جنگ جهانی، سوئیس در سال ۱۹۷۱ (۱۳۵۰) و... موضوع رأی زنان را مطرح کردند.

مدرس در چارچوب فقاهت و سیاست سنتی ایران می‌اندیشید و نگاهش به مسائل در آن چارچوب بود؛ بر همین مبنا با حق رأی زنان موافق نبود.

*یکی از مهم‌ترین سخنانی که از شهید مدرس تا امروز نقل و به آن استناد می‌شود «دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست». این جمله از موضوع‌هایی است که درباره آن اختلاف آرای بسیاری وجود دارد. بعضی معتقدند منظور شهید مدرس از این سخن برای دوره پهلوی با توجه به شرایط و فضای حاکم آن بوده و برخی آن را برای همه دوره‌ها می‌دانند، بعضی هم با رد این موضوع‌ معتقدند از این جمله برداشت ناصحیح شده و حتی مدنظر مدرس برای همان دوره هم برای امر دیگری بوده است. در این ‌باره نظر شما چیست؟

واقعیت این است سخن مدرس، عام و تاریخ‌شمول است و مربوط به یک دوره و گروه خاص نمی‌شود. هرکسی از ظن خود شد یار آن و هرکس بر اساس پندارها و پیش‌فرض‌ها و همچنین نیازهای سیاسی خود به ‌سراغ این سخنان می‌رود و سعی به توجیه و تفسیر و تعبیر آن می‌کند. به‌عنوان‌مثال، امروز که حکومت کشور اسلامی و دینی است، جریان‌های سکولار که اساساً مخالف حکومت دینی و پیوند سیاست با دیانت هستند (در همه شرایط چه قبل از انقلاب اسلامی و چه امروز) مخالف این امر بوده و هستند. مدرس فردی است که درک درستی از هر دو حوزه دین و سیاست داشت و شخصیتش جامع هر دو ویژگی است.

توجیه و تأویل سخنان مدرس در این‏ باره، یک رویکرد سیاسی‌کارانه است و نه رویکردی علمی و منطقی. از منظر علم و منطق، سخن مدرس کاملاً درست است، مشمول زمان خاصی هم نمی‌شود. کسانی که معتقدند سخن مدرس محدود به دوره‌ای خاص بوده تعریفشان از دین و سیاست غیرعلمی است.

دین یک بینش و اندیشه است و سیاست یک روش و عمل. در عالم علم و فلسفه ثابت شده است هر عملی ریشه در یک اندیشه دارد، هر روشی بر پایه یک بینش قرار دارد، هیچ اندیشه‌ و روشی نیست که ریشه در یک بینش نداشته باشد. دین یک جهان‌بینی است و هر فردی که دارای بینش دینی باشد تمام اعمالش ازجمله عمل سیاسی‎اش برخاسته از آن بینش خواهد بود. محال است کسی غیر از این بتواند قضاوتی داشته باشد. نه ‌تنها عمل سیاسی، بلکه مسائل اقتصادی و فرهنگی هرکس برخاسته از بینش اوست، این یک اصل فلسفی و علمی غیرقابل انکار است. بنابراین، تردیدی نمی‌توان داشت که از منظر علم، سیاست (نه علم سیاست) یک عمل و روش است و ریشه در یک بینش دارد. سیاست یک مسلمان بر اساس بینش اوست. کسی که بینشش کمونیسم است سیاستش هم بر پایه آن خواهد بود. اگر کسی مسلمان باشد سیاست و عملش هم برخاسته از بینشش خواهد بود.

همچنین این جمله مدرس را هم ناقص نقل می‌کنند، زیرا او می‌گوید: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست؛ منشأ سیاست ما دیانت ماست.» این جمله در آن روز و امروز و آینده همین است، چون روش و بینش با هم پیوند دارند، همان‌گونه که یک کمونیست هم سیاستش با بینشش پیوند دارد و یک لیبرال هم سیاستش بر پایه بینشش است؛ در همه مکاتب همین‌گونه است.

از آنجا که شخصیت مدرس جامع دین و سیاست و نمونه عملی پیوند دین و سیاست بود و برخی جریان‎های سکولار چون نمی‎توانند بگویند مدرس شناخت کافی از دین و سیاست نداشت، این سخن مدرس را ابزارانگارانه و سیاست‌زده بر اساس نیازهای سیاسی خودشان توجیه و تأویل می‌کنند که فاقد وجاهت علمی است.

مدرس پس از بازگشت از عثمانی در یکی از نطق‎های خود در مجلس چهارم می‎گوید، در عثمانی این سخن را گفتم که اگر کسی پایش را به کشور ما بگذارد و بخواهد آن را تصرف کند اول او را می‌کشیم و بعد نگاه می‌کنیم اگر مسلمان بود نماز بر او می‌خوانیم، نگاه نمی‌کنیم عمامه سرش است یا کلاه شاپو. این سیاست ماست و دیانت ما همین است. این مسئله‌ای است که دین ما در دفاع از وطن به ما گوشزد می‎کند، سیاست ما همین است؛ بنابراین، سیاست ما عین دیانت ماست. مصداق و مثالش مربوط به یک دوره بود، اما اصل آن شمولیت و عمومیت دارد. هر مکتبی سیاستش عین بینش و دیانتش است.

همچنین مرحوم مدرس درباره رابطه دین و سیاست می‌گوید، زمانی که نجف درس می‌خواندم یک بار آب قطع شد، به کنار رودخانه رفتم و در آنجا دیدم خارجی‌ها در حال بردن اشیای باستانی عراق هستند. به این فکر افتادم که چرا ممالک اسلامی ضعیف و کشورهای دیگر پیشرفته هستند! به این نتیجه رسیدم که آن‌ها به دین خود پایبند هستند و ما دین را رها کرده‌ایم. آن‌ها سیاست را صحنه آلوده‌ای معرفی کرده‌اند تا افراد درستکار به آن ورود نکنند؛ ازاین‎رو، دین را از سیاست جدا می‌دانند درحالی‎که اتفاقاً اگر کسی دین‌دار است و دین صحیح دارد باید وارد سیاست شده تا کشور درست اداره شود.

*منش و رفتار مدرس از نکاتی است که به آن زیاد اشاره می‌شود، اینکه در برخورد با افراد سایر ادیان و یا دیدگاه‌های مختلف سیاسی به‌گونه‌ای نبوده که با الفاظ اقلیت از آن‌ها نام ببرد یا سخنان ناصواب بگوید. همچنین عنوان می‌شود بسیار ساده‌زیست بود و همیشه از پارچه کرباس بافت ایران استفاده می‌کرد. چگونه می‌توان این ظرفیت را در نگاه به افکار مختلف و نیز ساده‌زیستی برای جامعۀ‌ خود که بهشدت مصرف‌گراست به وجود آورد؟

این برخورد با اقشار مختلف و شهروندان متنوع از هر کیش و آیینی ریشه در همان نگاه دینی مدرس دارد. او معتقد بود دین در مقام مملکت‌داری باید همه را شامل شود و حقوق همه در آن لحاظ شود. این رفتار مدرس در بینش دینی و سیاسی‌ او ریشه دارد. به ‌همین دلیل فردی مانند ابراهیم خواجه‌نوری از شخصیت‌های دوره پهلوی می‌گوید، یک روز پیش مرحوم مدرس رفتم، با لباس معمولی کرباسی در منزل نشسته بود و افراد از اقشار مختلف دورش بودند. در چنین فضایی مدرس یک بار جلسه علمی، بار دیگر جلسه قضائی و در گفت‌وگو با فرد دیگر جلسه سیاسی داشت. همه فکر می‌کردند من به‌عنوان یک جوان با پوشش غربی از سوی مدرس طرد خواهم شد. برخلاف تصور آن‌ها، مدرس مرا پذیرفت و کنار خود نشاند. او می‌گوید من از طرف جوانان اصلاح‌طلب پیش وی رفته بودم و می‌خواستم راجع ‌به مسائل مملکت پیشنهادی بدهم. با کمال متانت عنوان کرد، این طرح در کشور قابل اجرا نیست. خواجه‌نوری می‌گوید اگرچه خواسته ما را برآورده نکرد، ولی منش و برخورد او باعث شد تا نسبت ‌به وی ارادت پیدا کنم.

مدرس در مقام سیاست‎ورزی و کشورداری درک جامع و درستی از دین و سیاست داشت و به همین دلیل همه افراد کشور را شهروند می‌دید و محترم می‎شمرد.

شخصیت مدرس را در قضاوت دیگران بهتر می‌توان شناخت، کسانی که همفکر او نبودند. شخصی مانند محمدتقی بهار که شخصیتی شناخته‌شده در تاریخ ایران است، می‌گوید شاید شخصیتی مانند مدرس از حمله مغول تا امروز در ایران نداشته‌ایم. این سخن فردی تاریخ‌دان، باسواد و نخبه‌ است. یا از فردی مانند سید حسن تقی‌زاده که شخصیتی دانشمند و شناخته‌شده در غرب‌گرایی بود، می‌پرسند، شما در مواردی با مدرس همراه بودید، چطور شما ماندید و او شهید شد؟ تقی‌زاده در پاسخ این پرسش می‌گوید، ما نمی‌توانستیم مثل مدرس باشیم، شاید در کل تاریخ مثل او نداشته باشیم.

 این قضاوت‌ها درباره شخصیت مدرس نتیجه آن جامعیت بینش و روش اوست.

نظر شما