شناسهٔ خبر: 174329 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: مشرق

یادداشت/رضا گنجی؛

بازخوانی بخشی از بازی بداندیشان برای این دور از مذاکرات هسته‌ای

رضا گنجی نعمتی بود اگر ایران، مخالف و اپوزوسیونِ عاقلی می داشت که همواره بدنبال احقاقِ حق و حقوقِ ملت و منافع سرزمینی اش می بود و پیوسته حاکمیت را در جهت بهتر شدن اوضاع به چالش می کشید.

«نماینده»/رضا گنجی کارشناس سیاسی: روزهایی را سپری می کنیم که بازوهای رسانه ای "شمال" برای کسب امتیازات بیشتر بر سر میز مذاکرات هسته ای به کمک دولت های غربی، عبری، عربی آمده اند و از همه ی تکنیک ها برای شُل کردن پای اراده ی طرف ایرانی در گرفتن حق و حقوق پارسیان بهره می برند. تهدید به حمله نظامی در صورت شکست مذاکرات، اعمال تحریم های جدید حین نشست ها، دیدارهای تبلیغاتی وزرای جنگ اسرائیل و آمریکا، ابلاغ توافق تمرین های نظامی برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران، تلاش برای اختلاف افکنی بین کشورهای حاضر در جلسات وین تا قلبِ واقعیات و پخش شایعات و دروغ، تنها بخشی از استراتژی رسانه ای شمال در به عقب راندن نمایندگان ایران در احقاقِ حقوقی است که دهه ها بدان توجه ای نشده است.   
 
وزن ندادن به بسیاری از تحلیل ها و اخبار هدفمندِ بدخواهان در این روزها، نور انداختن به پستوهای تولید کننده پیامهای مایوس کننده، نترسیدن از درشت گویی های تو خالی و حمایتِ راستین از مردانی که در صددِ تحققِ حقِّ ایرانیان اند، مسئولیتِ هر ایرانی در این زمانه است. براندازانِ مستاصل و پریشان حال، اینبار با مساعدتِ آلبانی نشینانِ فلک زده، در فضای مجازی با طرح ادعاها، شبهات و سوالهای تکراری، مترصدِ تلقینِ تعفن های ذهنی خود هستند. اپوزسیون بدون اینکه حقیقتا بدنبالِ دریافت پاسخِ صحیحِ پرسش هایش باشد، تنها با چندباره بیان کردنِ آن ادعاها در هر بستری، فقط و فقط بدنبالِ صیدِ ماهی سفارش دهنده گان فرنگی است و بس. او اندیشه ندارد. او برای حیات در قاره سبز، تن برای ترور و اغتشاش که هیچ، عقل اش را هم باید به استخدام آنها درآورد.  
 
نعمتی بود اگر ایران، مخالف و اپوزوسیونِ عاقلی می داشت که همواره بدنبال احقاقِ حق و حقوقِ ملت و منافع سرزمینی اش می بود و پیوسته حاکمیت را در جهت بهتر شدن اوضاع به چالش می کشید. شوربختانه ایرانیان از داشتن چنین مدل اپوزوسیونی علی الدوام بی بهره بوده اند. این از بد اقبالی حاکمیت و مردمی است که بدسِگالانِ درونی و بیرونی اش غالبا یا بی مایه اند و یا خائن به امت و وطن. در عَلَن دردِ مردم سر می دهند و در خَفا، از دشمنانِ ملت، بدترین ها را برای هموطنان شان گدایی می کنند.   
پاسخ کلی تنها به دو پرسش پرتکرار اما هدفمند بداندیشان، به فهم ما از نحیفی منطق و یا شرارت و بدذاتی شان کمک می کند.    
 
**چرا دولت ایران حاضر به مذاکره و تعامل مستقیم با دولت آمریکا نیست؟  

ایران و آمریکا هر دو، سالهاست لیستِ بلند بالایی از گِله ها و شکایت ها را تهیه کرده اند و مدام مفاد آن لیست را به یکدیگر متذکر می شوند. یک طرف، کودتای 28 مرداد تا حمایت از شاه جبار و جنگ و تحریم و تهدید را یادآوری می کند و طرف دیگر، تسخیرِ سفارت و تحدیدِ حضور در منطقه و حمایت از گروههای ضد آمریکایی و غیره را به رخ می کشد. منهای درست و یا غلط بودنِ ادعاهای مندرج شده در دو لیست، به گواه تاریخ، این طرف ایرانی بود که در دفعات متعدد، صادقانه بدنبال حل و فصل موضوعات فی مابین و امیدوار به کم کردن تنش ها بوده است. از کمک به آمریکا و غرب در آزاد کردن گروگان های چشم آبی گرفتار در منطقه گرفته تا موضوع افغانستان و غیره. در مقابل آمریکایی ها هیچوقت و در هیچ سطحی حاضر به کاهش تنش ها و کوتاه کردن لیست خصومت ها نبوده اند. اینکه در ویترین چه رُخی را به نمایش می گذارند و در ادعا چقدر خواهان دوستی دو ملت اند و بدنبال جنگ نیستند و رنج ملتی را نمی خواهند ببینند، ملاک نیست. این حرف ها دیگر تهی تر از آن است که ایرانیان را به وَجد درآورد ... جنگ نمی کنند چون می دانند که هزینه اش چقدر فرای تصور و اطلاعات شان است، با اعمال سخت ترین تحریمها، بدنبال تقلیلِ رنجِ ایرانیان هستند!!!. دوستی دو ملت را جار می زنند اما هرگز گامی جدی و از سرِ صدق در این راستا بر نمیدارند.به راستی که غرب، مرزهای نفاق را در موضوع ایران جابجا کرده است.  
 
حقیقت ماجرا این است که پاستور نشینان در همه ی این سالها، به دفعات، دربِ خانه ی آمریکایی ها را برای حل مشکلات نواخته اند اما بر خلاف تصور خیلی ها، این طرفِ آمریکایی است که هر بار با ناز و ادا و بهانه های کودکانه، درب را برای گفت و گوهای جدی و سازنده نمی گشاید. اینکه در طول چهار دهه ی گذشته تا اکنون، رابطه ایران و آمریکا توسط اسرائیلی ها به گروگان گرفته شده است، همان قدر به حقیقت نزدیک است که حقارت آمریکایی ها در تصمیمات منطقه ای شان و اینکه تا چه اندازه در بندِ تل آویو هستند، عریان است.  
 
تهران هرگز به وزنِ پکن و مسکو نمی تواند برای آمریکا و متحدین قاره سبزش خطر باشد اما اینکه چرا کیفیت دشمنی واشنکتن با ایران به مرتبه ی دشمنی با روسیه و چین است خود باید مورد توجه مردم و اهل سیاست باشد. چرا کمیّتِ خصومتِ غرب با ایران هم وزنِ عداوت شان با قدرت های بزرگ و درجه یک است؟ چه پارامترهای قدرتی در دست تهران است که اسباب وحشت یانکی هاست؟  قدرتهای بزرگ در جهان، زمین و زمینه هایی که با هم اختلاف دارند را مشخص کرده اند و حدود معارضه و نزاع نگه می دارند ولی در سرزمین هایی که دلیلی برای مجادله ندارند به تجارت و کاسبی مشترک مشغولند. چرا غرب در مواجه با ایران به همین مدل هم رضایت نمی دهد؟  
 
کشورهای توسعه نیافته در حوزه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در دنیا کم نیستند اما اینکه تا این حد همه توانِ غرب معطوفِ به این است که ایران را در توسعه نیافته بودن شاخص جلوه دهد و مدام دغدغه بهبود اوضاع ایران به هر شکل ممکن را داشته باشد در چیست؟ این حجم از پرداختن به ایران از سر دلسوزی و نگرانی است یا " آنی "  و " یافته " ای دیگر در میان است که ما از آن بی خبریم؟ بهتر است و توصیه می شود که غرب بیشتر نگرانِ کشورهایی در منطقه ما باشد که توسعه یافته گی شان تنها در برج و باروهای بلند تعریف می شود و رسم حکمرانی شان بر بردگی ظالم و ظلم به مظلوم است و همه امنیتِ ظاهری شان هم "اجاره" ایست.  
 
•  شاید توافق می شد اگر بر روی موشک ها شعار نمی نوشتید و تندی نمی کردید.
 
فهم این نکته مهم است که هرگز درشت گویی ایرانیان همسنگ بد زبانی طرف های مقابل نیست. با تحلیل محتوای یک ماهه و رَندومی رسانه های شمال و جهان، بی شک شما هم به همین "یافته"ی مشترک خواهید رسید. میزان نفوذ رسانه های شمال، هزاران برابر بیشتر از رسانه های جنوب است. برای مثال اگر در دنیا، شنونده و یا گیرنده ی پیامِ "زبان تلخ" ما هزار نفر در لحظه باشند، شنونده ی "ناسزا" هایی که آنها شبانه روز و با تکنیک های مختلف نثار ایرانیان می کنند، صدها هزار نفر در آفاق خواهند بود و این کارکرد و بُردِ همان ابزارهای رسانه ای "شمال" است که به غلط در دست اهریمنان قرار دارد. اگر کسی این قاعده را نمی داند و یا نمی خواهد که بداند، به جهل اش در این موضوع واقف باشد و هرگز ایرانیان را در این باب سرزنش نکند. اگر هم کسی "سخنِ درشت" را مقبولِ سیاستمدارِ معقول نمی داند، نخست این درس را به طرف های دیگر نزاع متذکر شود. فراموش نکنیم آنکه آغازگرِ این بازی نازیبای نفرت پراکنی بود، ایرانیان نبودند.  
 
از طرفی مراقبت از شأنیت یک ملت برای حاکمیت باید مهم باشد. نمی شود که ایران بعنوان یک کشورِ دارای قوت و قدرت، مستقل در تصمیم گیری و عمل، حفظِ عزّتِ مردمش را نادیده بگیرد و از آن پاسداری نکند. معلوم است که در زمان ها و مکان های خاص، لفظ و فیزیک همسان در رفتارهای دیپلماتیک را بکار می برد تا طرف، حسابِ کار دستش باشد و پیش تر جسارتِ بیشتر به خرج ندهد. این اصل در عرفِ دیپلماتیک و بین اهل سیاست، قانونی آشنا و پذیرفته شده است. چرا جماعتی نادان، بجای قدر دانستنِ این دست از واکنش ها از آن برداشتی سبک ارائه می دهند؟ اگر این شماتت محصولِ پستی براندازان و بدخواهانِ عزتِ یک ملت نیست، چه شرح دیگری بر آن می توان زد؟  
 
هیچ کشوری، منافع و تصمیم راسخ اش در ایجاد رابطه با دولتی دیگر را به صرفِ شعار نوشتن بر روی موشکی که تازه قرار نیست او را مورد هدف قرار دهد، تیره نمی کند مگر اینکه منافع اش را با دیگری تعریف کرده و بدنبال بهانه برا تنشِ بیشتر باشد. غرب بهتر است با خودش صادق باشد و بهانه های کودکانه را کنار بگذارد و شفاف بگوید که چشمِ دیدنِ یک ایرانی قوی در منطقه ای به این مهمی را ندارد. آنها خود به درستی مطلع اند که بیشترین دشمنان غرب و خاصه آمریکا، توده های عرب زبان و تُرک زبان در جغرافیای ما هستند. شعار مرگ بر آمریکا بیشتر از ایران در دیگر کشورهای غرب آسیا و دیگر نقاط جهان، رساتر از هر زمان به گوش می رسد و پرچم شان در ممالک دیگر هم به آتش کشیده می شود اما چطور با عِلمِ به این موضوع، تلاش شان بر کاستن از بحران و حفظ روابط با آن کشورهاست اما وقتی بحث نرمال سازی شرایط برای ایجاد رابطه با ایران می شود، دیوار نوشته ای در تهران هم آنها را آشفته حال می کند؟ ایرانیان باید بدانند که بداندیشان با طرح این موضوع بدنبال عقب راندن و تولید تردیدند و الا غرب از اساس، پوست کلفت تر از آن است که این کیفیت و کمیت از تلخ زبانی برایش برخورنده باشد. داستان چیز دیگری است.
 
نکته آخر، مذاکرات چه به نتیجه برسد و چه نرسد، نباید به شأن و اقتدار یک ملت آسیبی وارد شود. ضربِ بدخواهان برای کوتاه آمدن از مطالبات و بی فروغ کردن بزرگی یک ملت، از سر غمخواری برای نان مردم نیست. آنها راهی را نشان می دهند که انتهایش نه نان و معیشت است و نه ارجمندی و حرمت. می شود هوشِ گفتگو را با قوام در رأی در آمیخت و به دستاوردی مقبول رسید.  
 انتهای پیام/

نظر شما