شناسهٔ خبر: 88466 - سرویس سیاست

گفت‌وگو منتشر نشده با همسر آیت‌الله خاتمی:

رابطه ما با رهبر فرزانه انقلاب دلی و محبت آمیز است/ تشریح ویژگی های فرزندان «آیت الله»

مادر خاتمی مرحوم بانو سکینه ضیایی گفته بود: رابطه ما با رهبر فرزانه انقلاب دلی، محبت آمیز برادرانه و دیرپای است.

به گزارش نماینده، روزنامه آفتاب یزد گفت‌وگوی منتشر نشده‌ای را با بانو سکینه ضیایی همسر مرحوم آیت الله آقا سید روح الله خاتمی(ره) درج کرده است که متن کامل آن در ادامه می‌آید.

هر چند بزرگ زاده بود و در خانه پدری در رفاه و آسایش تمام زندگی می نمود به محض ورود به منزل شوهر تمامی امور منزل را به تنهایی به انجام می رساندند، خوشحال از این موضوع که آیه الله خاتمی انحصار محبت نداشتند یعنی با همه به یک اندازه مهربان و صمیمی بودند.

فرزندانم هیچکدام جمیع خصائص پدر و اخلاق و روحیات وی را ندارند یعنی نمی شود دو آقا سید روح الله داشته باشیم ایشان شخصیتی بی نظیر داشتند مثلا نرمی و آرامش پدر به سید علی رسیده است، صداقت و سماجت و تیزهوشی به سید محمد و تندی های گاه و بی گاه به سید رضا اما مهربانی در بین فرزندانم درست تقسیم شده است از حق نگذریم در بین پسرها سید محمد و در بین دخترها بی بی فاطمه از همه نظر به آقا نزدیک ترند.

رابطه ما با رهبر فرزانه انقلاب دلی، محبت آمیز برادرانه و دیرپای است، از مدت ها قبل از انقلاب در بسیاری از موارد ایشان میهمان ما بودند، در سفرهایی که مخفیانه به یزد داشتند، احساسم این بوده است که ایشان بین فرزندان آقا سید روح الله و خودشان تفاوتی قائل نمی شوند.

«گفتم رسم است بزرگان هدیه می دهند! گفت بگو چه می خواهی؟ گفتم چادرنمازتان را، مهر و تسبیح و سجاده تان را، گفت چادر نماز را نمی دهم چون آقا شاید راضی نباشد! و من از شنیدن آقا فهمیدم وفاداری این بزرگ زاده به همسر تمامی ندارد. آقا که گفت فهمیدم آقا سید روح الله را می گوید، آقا سید روح الله چند سال قبل به رحمت الهی رفته بود... از جایش بلند شد؛ محکم و استوار و چون بازگشت کیسه ای پلاستیکی را گرفت رو به رویم و من مات و مبهوت فقط نگاه می کردم. گفت این هم هدیه مهر و تسبیح و سجاده! سر هر نماز دعا فراموش نشود هم آقا هم من گنه کار! به خواسته ام رسیدم و از آن روز آن مهر و تسبیح و سجاده از من جدا نشد...»

به دنبال تدوین کتابشناسی تحلیلی-توصیفی حضرت آیه الله آقا سید روح الله خاتمی (ره) نمی توانستیم زندگی و نظرات همسر ایشان را نادیده انگاریم؛ یادداشت اخیر حاصل گفت و گویی رو در رو با ایشان که به تازگی به رحمت حق شتافته اند در ۱۷ مهرماه ۱۳۸۸ به انجام رسید و اما تا هم اکنون و چون قول داده بودیم منتشر نکردیم!

حوالی ۹ صبح رسیدیم اردکان؛ تمامی هماهنگی ها انجام شده بود پر از حس شادی و درماندگی بودیم. نادر پیری ـ پژوهشگر فرهنگ عامه اردکان ـ قرار بود همراهی کند و او مثل همیشه مهربانانه، رفاقت و محبت را در حقمان تمام کرد. رسیدیم درب خانه آیه‌الله سید روح الله خاتمی، گفتند باید بایستیم و منتظر بمانیم تا «خانم ضیایی» آماده شوند؛ دو قید محکم گذاشتند و یک آزادی بی حد و حصر نیز اعطا کردند: امکان ضبط صدا و فیلمبرداری وجود ندارد اما تا دلتان می خواهد عکس بگیرید! اجازه که دادند، وارد خانه که شدیم، استرسمان که فرو کش کرد، آرام که گرفتیم در مقابل خود دو بانوی مهربان و بزرگ را دیدیم که فقط دارند به گیجی و بهت ما می نگرند، سلام و احوال پرسی و شروع مصاحبه؛

رو می کنیم به سوی خانم ضیایی و می گوییم در پرسیدن سوال که محدودیتی نداریم؟ و ایشان با لبخندی معنا دار و طراوتی طبیعی می گویند: «هر چه دلتان می خواهد بپرسید اما من هر کدام را که دلم خواست جواب می دهم!»آمده بودیم با کوله باری از سوالاتی که نه سیاسی بود نه خط و جهت دار، یعنی آن روزها فضا اینگونه نبود؛ باکوله باری از سوالاتی که برایمان مهم بود و می خواستیم به بهترین شکل ممکن این زوج فرهیخته و تاثیرگذار در فضای تاریخی ایران را بشناسیم و بشناسانیم:

سوالات را آماده کرده بودیم با این فرض که یک به یک می رویم سراغ سوال و دست پیدا می کنیم به جواب؛ باید از خانواده شروع می کردیم، از پدر و مادر، بعد باید می رفتیم سراغ عنوان مهمی که به اجداد ایشان مربوط می شد «ضیاء العلماء»، و نیز شغل و پیشه خانوادگی، درآمد تمول، تحصیلات، یادمان بود که بپرسیم اصالتا اردکانی هستند یا نه، دیگر خواهر و برادرها، سرنوشت آن ها، نحوه آشنایی با خاندان خاتمی، روند ازدواج بعد تازه می رسیدیم به زندگی، به روابط فی مابین، اخلاق و رفتار همسر و متد همسرداری آنگاه فرزندان و مبارزات سیاسی و در انتها اگر صلاح بود چندین خاطره. به همه سوالاتمان رسیدیم یعنی برخی را «خانم ضیایی» پاسخ داد و دیگرانی را «مرحومه بی بی فاطمه» و کم و بیش هم با مطالعه و سرک کشیدن به برخی کتاب ها. برای پیدا کردن برخی سوالات باید سری می زدیم به تاریخ یزد، به تاریخ علماء، به خاطرات بزرگان و مااین کارها را به درستی انجام داده بودیم و در این راه نادر پیری چه کمک ها و مهربانی ها که نکرد هرچند از حق نباید گذشت که خاندان تابش در این راه از هیچگونه مهربانی فروگذار نبودند. نتیجه بررسی ها و مطالعات ما را به تاریخ یزد رهسپار شد:

همزمان با فعالیت فرقه ضاله بهائیت که از حمایت آشکار جلال الدوله (جلال الدوله فرزند ظل السلطان حاکم فارس که چند زمانی در دستگاه پدر نیابت حکومت را بر عهده داشت وی بعد ها به حکومت یزد گمارده شد : شرح رجال ایران (در قرن ۱۲، ۱۳، ۱۴)، مهدی بامداد، تهران: زوار، ج ۱ : ۹۳، ۴۵۰)، حاکم یزد برخوردار بودند به همراه دیگر علماء آنجا دست به اقداماتی بر ضد آنان زدند، در پی این اقدامات که منجر به قتل عده ای از بهائیان به دست مردم اردکان گردید، سلطان العلماء تحت تعقیب ماموران جلال الدوله قرار گرفت. وی با کمک گروهی از ناراضیان حکومت مرکزی خود را به تهران رسانید و در مجلس سوگواری حضرت امام حسین(ع) که در منزل حضرت آیه الله بهبهانی برگزار بود به افشا گری فجایع حکومت مرکزی و جنایات جلال الدوله پرداخت. در نتیجه این اعتراض و افشا گری، شاه مجبور به عزل جلال الدوله می گردد و سلطان العلماء پس از عزل جلال الدوله به اردکان مراجعت می نماید.

در سال ۱۳۳۶ ق بیماری وبا در اردکان شیوع پیدا کرده بود و روزانه بیش از یکصد نفر را به کام مرگ فرو می برد، ‌اگرچه متمولین اردکان به کوهستان های اطراف پناهنده شده بودند و لیکن سلطان العلماء از عزیمت به کوهستان خودداری نموده، اظهار می دارد: «اگر من هم از اردکان خارج شوم ترس و واهمه همه رعیت را فرا می گیرد»، در نتیجه این اقدام خود به بیماری وبا مبتلا گردیده، درسال ۱۳۳۸ ق، در سن ۵۸ سالگی دعوت حق را لبیک می گوید، جنازه او ابتدا در امام زاده سید محمد هفتادر دفن می شود و سپس(احتمالا بنا به وصیت ایشان یا به خواست بازماندگان) به شهر مقدس قم منتقل می شود. (تاریخ اردکان، ‌علی سپهری اردکانی، ج ۱ : ۲۶۰-۲۶۱، دانشنامه مشاهیر یزد، ج ۱ : ۷۵۸، فرهیختگان دارالعباده : ۸۸ -۸۷، مفاخر یزد، ج ۱ : ۳۴۱-۳۴۰)

با این توضیحات می رسیم به حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی یا همان ضیاء العلماء معروف پدر «خانم سکینه ضیایی» : حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی (ضیا ء العلماء)، ۱۳۵۹-۱۲۷۶

حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی معروف به ضیاءالعلماء فرزند حاج ملا محمد اردکانی (سلطان العلماء) از فضلا و دانشمندان عهد خود بود وی در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در اردکان متولد شد، ‌ تحصیلات قدیمه خود را در مدرسه علمیه اردکان و نزد علمای آن روزگار اردکان گذراند، وی پس از فوت پدر که بر اثر بیماری وبا اتفاق افتاد مسئول اداره نمودن اموال و املاک خود و برادران و خواهرانش شد. همزمان با فعالیت های جاری زندگی حزب دموکرات اردکان را با همکاری همفکرانش در اردکان تاسیس نمود و به مبارزه با حزب توده پرداخت و به دلیل آنکه از پشتیبانی مردم محل بهره می جست حزب توده موفقیتی در آن دیار به دست نیاورد او در زمان نخست وزیری قوام السلطنه به سبب آنکه می خواستند موسوی زاده و فاضلی را به عنوان نماینده به اردکان تحمیل کنند به یزد آمد و در تلگراف خانه متحصن شد که به دلیل مخالفت شدید وی، برای او به اتهام حمل اسلحه غیر مجاز پرونده سازی نمودند اما وی تا پایان نمایندگی آن دو نفر دست از مخالفت برنداشت.

حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی در مدت ۲۰سال موفق به احداث مزارع حسن آباد، محمدیه، علی آباد ترک و مزرعه آقا خرانق شد وی علاقه وافری به پیشرفت و آبادانی اردکان به ویژه در زمینه های آموزش و پرورش و بهداشت و درمان داشت و برای ترویج علوم جدید دبستان ۴ کلاسه ای که معلم آن را از نائین استخدام نموده بود تاسیس کرد. سپس برای تاسیس دبیرستان کرارا به اداره آموزش و پرورش یزد مراجعه نمود و مجوز تاسیس دبیرستان را اخذ نمود، در سال ۱۳۲۸که سازمان شاهنشاهی مبادرت به تاسیس درمانگاه در شهرستان ها می نمود نظر سازمان مذکور را برای تاسیس درمانگاه در اردکان جلب نمود و درمانگاه اردکان به همت و پشتکار مثال زدنی او، با یک پزشک و یک ماما شروع به کار کرد. وی سپس برای توسعه امور پزشکی تصمیم به ایجاد و ساخت بیمارستان در اردکان گرفت و با همت عالی خود در سال ۱۳۳۱بیمارستان اردکان را افتتاح نمود. مشار الیه ثلث اموال و دارایی خود را برای مسائل خیریه و احتیاجات بیمارستان اختصاص داد و از همین محل ساخت بیمارستان جدید ضیایی اردکان شروع شد. از دیگر کار های مهم و قابل ذکر او راه اندازی اولین کارخانه برق در اردکان می باشد، این مرد خیر و مردمی در سال ۱۳۵۹ در اثر سانحه تصادف در سن ۸۳ سالگی دار فانی را وداع گفت از وی شش دختر و دو پسر به نام های: فاطمه، سکینه (همسر آیه الله خاتمی)، مهدی، اقدس، عذرا، عصمت، بتول و محمد به یادگار مانده اند (یادداشت های دکتر پور هاشمی، مفاخر اردکان، تاریخ اردکان، دانشنامه مشاهیر یزد، یادداشت های آقای نادر پیری اردکانی و مصاحبه حضوری نگارنده در تاریخ ۱۷ مهرماه با حاجیه خانم سکینه ضیایی فرزند میرزا حسن ضیایی و همسر آیه الله خاتمی(ره).

حاجیه خانم سکینه ضیایی اردکانی:

حاجیه خانم سکینه ضیایی اردکانی سومین فرزند حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی معروف به ضیاءالعلماء فرزند حاج ملا محمد اردکانی ملقب به سلطان العلماء و مشهور به سلطان بزرگ فرزند حاج محمد حسین می باشند؛ حاجیه خانم سکینه ضیایی در سال ۱۳۰۲ خورشیدی یا اندکی قبل از آن در اردکان در خانواده ای که قبل از این شرح اجمالی از آن رفت دیده به جهان گشود(علی رضا تابش نواده دختری ایشان تولد صحیح و دقیق ایشان را ۱۳۰۰ خورشیدی می داند) او سومین فرزند مادر، (بی بی صغری سعیدی) بود هر چند پس از تولد، وی شاهد تولد دو برادر و چهار خواهر دیگر نیز بود. شاید نخستین راز زندگی اینگونه برملا می شود که هم خانم ضیایی و هم مرحوم آقا روح الله خاتمی، مسیر دیگری در زندگی قرار بوده است بپیمایند اما دست تقدیر و ... خانم ضیایی می گوید مریم خانم مادر مرحوم آقا سید روح الله همه قول و قرارهای قبلی را به هم می ریزد یعنی ازدواج من با پسر عمو و ازدواج آقا با دختر حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقش بر آب می شود و شاید احترام و شادمانگی عروس از این طرفه کاری مادر شوهر بر ذهن می ماند که مریم می شود نام یکی از دخترهایش(همسر مرحوم حاج شیخ محمد علی صدوقی)...


هر چند طبق یک رسم نانوشته برای پسر عمو در نظر گرفته شده بود اما وقتی پای خواستگاری آیت الله خاتمی که در آن روزگار نیز شهرت بسیاری در زهد و تقوی داشتند به میان آمد حتی عموی ایشان که این زن مهربان را برای پسر خویش در نظر گرفته بودند راضی به انجام این وصلت شدند هر چند گویا قرار بر این شده بود یا خواست آیه الله خاتمی بر این بود که با دختر حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تزویج نمایند اما اصرار مادر آیه الله خاتمی(مریم خانم) و نیز خواست و مشیت پروردگار بر این استوار گردید که این دو انسان والا و نیک سیرت در هفدهم امرداد سال ۱۳۱۴ خورشیدی پای پیمانی مهر تایید بزنند که بهترین خیرها و خوبی ها در آن نهفته بوده است. طرفین این ازدواج فرخنده یکی آقا شیخ محمد حائری، و طرف دیگر پدر آیه الله خاتمی، حاج سید محمد رضا خاتمی بودند. هرچند ایشان بر اساس رسوم آن روزگار تحصیلات مدونی ندارند اما در شش سالگی بنا به گفته خود برای فراگیری قرآن نزد خانمی به نام سکینه ملارفته، ظرف مدت یکسال قرآن را فرا گرفتند اما بعدها نزد زن عمو، فاطمه خانوم (تهرانی) همسر آقای آسایی و کمی بعد نزد خانم بتول ملک افضلی همسر سید اسماعیل مهدوی به آموختن برخی دروس پرداختند. در مدت زندگی متحمل زحمات زیادی در منزل آیه الله خاتمی شدند اما تمامی زحمات را انجام وظیفه و برای خود مآیه مباهات و افتخار می دانند و بسیار خوشحال و مسرور از این بابت هستند که عمر پر برکت خویش را در کنار مردی چون آیه الله خاتمی صرف نموده اند.

بر اساس گفته های ایشان که در مصاحبه حضوری بر زبان جاری ساختند و بیش از آنکه از خود و زندگانی خود بگویند از رفتار و صفات نیکوی همسر فرزانه خود گفتند به مواردی اشاره نمودند که شاید برای اولین بار بوده باشد که در جایی نقل می کردند. نکاتی که هر کدام آدمی را بر سر شوق و اعجاب می آورد که انسان های بزرگ چگونه و چطور مدارج بزرگی و کمال را پیموده اند هزار نکته باریک تر از مو از لابه لای گفتار ایشان شنیدم که هر کدام درسی است برای زندگی و کسب فیوضات الهی.

وقتی از رفتار همسر در منزل سوال شد به این نکته اشاره نمودند که تدبیر منزل تماما به عهده همسر آیه الله خاتمی بوده است و وظیفه خطیر تربیت فرزندان به عهده خودشان بوده که الحق والانصاف باید اعتراف نمود ایشان از عهده آن به خوبی و سربلندی بیرون آمده اند:

«فرزندانم همگی از شیوه تربیتی من سهمی عمده دارند پس وقتی برخی حرف ها را می شنوم و برخی رفتارها را می بینم فقط لبخند می زنم چون می دانم من یعنی سکینه ضیایی دختر حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی معروف به ضیاءالعلماء و نواده حاج ملا محمد اردکانی(سلطان العلماء) که هر دو از فضلا و دانشمندان عهد خود بوده اند نمی توانسته ام فرزندانی تربیت کنم که بر مداری جز اعتقاد علمی و عملی به اسلام و راستی و درستی گام بردارند یعنی به واقع مسئولیت تربیتی فرزندانم با من بوده است و تا پای جان از فرزندانی که با پاکی و صداقت بزرگ کرده ام ایستاده ام.»

هر چند بزرگ زاده بود و در خانه پدری در رفاه و آسایش تمام زندگی می نمود به محض ورود به منزل شوهر تمامی امور منزل را به تنهایی به انجام می رساندند، خوشحال از این موضوع که آیه الله خاتمی انحصار محبت نداشتند یعنی با همه به یک اندازه مهربان و صمیمی بودند این اخلاق پسندیده در امور جاری بیرون منزل نیز از ایشان دیده می شد.

دست می گذارند به عدم انحصار محبت یعنی محبت علی السویه و این را می توان در رفتار فرزندان نیز دید. در همین جا می خواهیم بپرسیم از بین فرزندان کدام یک به شیوه و منش آقا سید روح الله نزدیک ترند که خودشان پیش دستی می کنند:

«فرزندانم هیچکدام جمیع خصائص پدر و اخلاق و روحیات وی را ندارند یعنی نمی شود دو آقا سید روح الله داشته باشیم ایشان شخصیتی بی نظیر داشتند مثلا نرمی و آرامش پدر به سید علی رسیده است، صداقت و سماجت و تیزهوشی به سید محمد و تندی های گاه و بی گاه به سید رضا اما مهربانی در بین فرزندانم درست تقسیم شده است از حق نگذریم در بین پسرها سید محمد و در بین دخترها بی بی فاطمه از همه نظر به آقا نزدیک ترند.» (مادر لطف دارند را مرحوم بی بی فاطمه می گویند) متانت بی بی فاطمه در حضور مادر که هنوز نگاه های مادر را درست و عمیق می فهمند و تحلیل می کنند دوست داشتنی است اما بصری اجازه می گیرند و ادامه می دهند:

«مادر اگر قرار بود باری از بارهای امور منزل بر دوش آقا بگذارند که ایشان دیگر به امور مردم نمی رسیدند! پس باید بپذیریم نیمه مکمل موفقیت ها و تلاش های به بار نشسته آقا کسی نبوده است جز «خانم» (در بین خاندان خاتمی اعم از نواده های پسری و دختر آنچه رایج است آقا و خانم و همگان می دانند آقا یعنی آقا سید روح الله و خانم یعنی سکینه خانم ضیایی)»

از مسافرت شش ماهه به کربلا گفتند، ‌ از روزهای خوب و به یاد ماندنی همجواری با سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) همان جا بود که مرحوم خاتمی با حضرات آیات عظام خویی و حکیم رفت و آمدی داشتند از مسافرتی که برای زیارت هشتمین امام همام به مشهد مقدس داشتند و چونان تمامی مردم دیگر در بین مردم عادی به زیارت پرداختند زیارتی که خواست فرزندشان، سید محمد خاتمی نیز بوده است، ایشان سخت از به زحمت افتادن مردم برای زیارت خاص ایشان در عذاب بوده اند و هرگز اجازه چنین کاری را به همراهان خود نمی داده اند تمامی امور مادی منزل را به تنهایی به عهده داشتند، «نه به معنایی که عوام می گویند اما در معنای عام از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودیم یعنی آقا سید روح الله اندوخته معنوی تمام ناشدنی زندگی ما بودند و الحمدلله به قدر کفاف اندوخته مادی که ما را از نیاز به دیگر امور بی نیاز ساخته بود.»

دست می‌گذارند به یکی از اخلاقیات: تنها موردی که آیت الله خاتمی سخت به آن حساس بودند مسئله بیت‌المال بوده است که سخت بر این مورد خاص دقت و حدت به خرج می‌دادند. تمامی مسافرت‌ها را با هر مشقتی همدوش همسر می‌رفتند مگر در مواردی که عذر و حساسیتی خاص باشد، هرگز به یاد ندارند که آیت الله خاتمی عصبانی شده باشند و چنانچه کدورت اندکی به میان می‌آمده است این آیت الله خاتمی بودند که برای رفع کدورت حتی اگر مقصر هم نبودند به عذرخواهی قدم پیش می‌نهادند خوب به یاد دارند که به امر امام امت، آیت الله خاتمی راضی به ترک اردکان شدند.

«خانم سیاسی نیست اما هیچ خبر و حادثه ای را نیز نیست که نداند»

به شنیدن تمامی اخبار علاقه خاصی داشته و دارند و هنوز هم به تمامی اخبار گوش می‌دهند، به کارهای خانه داری مثل بافتنی، خیاطی و دیگر کارها تسلط دارند دو چیز را هرگز ترک نکردند نظافت و مرتب بودن و عبادت، زیارت عاشورا از امور جاریه ایشان می‌باشد که برخی روزها این زیارت را دوبار به نیت همسر فقید خویش نیز تلاوت می‌کنند، از دیگر چیزهایی که از همسر خویش یادکردند این بود که برای واعظ زود منبر رفتن را صلاح نمی دانستند از نکات جالب توجه که ایشان مطرح نمودند یکی هم این نکته بود که مرحوم حاج احمد آقا فرزند فقید امام راحل‌(س) واسطه ازدواج فرزندش، سیدمحمد و خانم شجاعی بودند و در پایان تمامی حرف هایی که از شنیدنشان سیر نمی شدم، این جمله را با لحنی حزن آلود که گویای خیلی چیزها بود به زبان جاری ساختند: «تنها شدم».

خانم در ادامه به بیان خاطراتی از رهبر معظم انقلاب می‌پردازد و می‌گوید:

«رابطه ما با رهبر فرزانه انقلاب دلی، محبت آمیز برادرانه و دیرپای است، از مدت‌ها قبل از انقلاب در بسیاری از موارد ایشان میهمان ما بودند، در سفرهایی که مخفیانه به یزد داشتند و هرگز هم رسانه ای نشد تا امور مربوط به دوران مبارزاتی و تبعید، حضرت آیت الله خامنه ای با شهید صدوقی و آقا سید روح الله رابطه ای دلی و معنوی داشتند ومحبت خاصی نسبت به فرزندانم داشته و دارند؛ همیشه احساسم این بوده است که ایشان بین فرزندان آقا سید روح الله و خودشان تفاوتی قائل نمی شوند تا جایی که رفتارشان را به خاطر دارم ایشان در نگاه و کلام نیز این رفتار و منش را بروز می‌دادند».

خانم ضیایی بی هیچ گفتگویی اذعان می‌دارد با کارهای سید محمد هیچ گونه مشکلی نداشتیم: «اخلاق و روحیاتش را می‌شناختیم و از سلامت نفس او اطمینان داشتیم اما وقتی پای امور سیاسی به میان امد نگرانی‌های من نیز شروع شد، اگرچه ایشان همیشه حضور در امور سیاسی را تکلیف خود می‌دانستند اما ما راضی نبودیم، این راضی نبودیم نه به معنای مخالفت که عدم رضایت مادرانه چون ایشان قبل از پذیرش هر پستی حتما با دو نفر که یکی از آنها من بودم، مشورت می‌کرد. من تنها دغدغه مادرانه داشتم اما وقتی توضیحاتش و لزوم حضورش را تبیین می‌کرد می‌پذیرفتم».