شناسهٔ خبر: 40800 - سرویس سایر حوزه‌ها

با آقای رئیس جمهور از کودکی تا انقلاب (۸)

اولین حقوق روحانی چقدر بوده است؟

حسن روحانی 2 پدرم‌ میگفت‌ بايد تابستان‌ كار كنم‌ تا مخارج‌ مدرسه‌ را خودم‌ به‌ دست‌ آورم‌، من‌ ‌سخن‌ پدرم‌ را پذيرفتم‌ اما اين‌ سخن‌ برای من‌ در آن‌ زمان‌ خيلی سنگين‌ بود.

حسن روحانیپایگاه اطلاع رسانی «نماینده» در راستای وظیفه اطلاع رسانی خود و به منظور شناخت کامل تر رئیس جمهور اسلامی ایران به تناوب گوشه هایی از زندگی نامه دکتر حسن روحانی را منتشر می نماید. منبع این مطالب «جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (۱۳۴۱-۱۳۵۷)» می باشد که در سال ۱۳۸۸ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.

 

در هشتمین قسمت از این مجموعه می خوانیم که پدر رئیس جمهور فعلی، او را که ده سال بیشتر نداشته وادار کرده برای تامین مخارج تحصیل در مزرعه کار کند:

 

از سال‌ چهارم‌ دبستان‌ پدرم‌ گفت‌ كه‌ بايستي‌ لوازم‌ مدرسه‌ مانند دفترچه‌، كتاب‌، خودكار، مداد، قلم‌ ني‌، دوات‌ و امثال‌ اينها را از مغازه‌ي‌ خودش‌ خريداري‌ كنم‌. پدرم‌ مي‌گفت‌ بايد تابستان‌ كار كنم‌ تا مخارج‌ مدرسه‌ را خودم‌ به‌ دست‌ آورم‌. اين‌ سخن‌ براي‌ من‌ در آن‌ زمان‌ خيلي‌ سنگين‌ بود. من‌ ‌ سخن‌ پدرم‌ را پذيرفتم‌ و در تابستان‌ با پسرعمويم‌ كه‌ چند سال‌ از من‌ بزرگ‌تر بود، براي‌ كار به‌ يك‌ مزرعه‌ رفتيم‌. كار ما هم‌ بيشتر وجين‌ كردن‌، يعني‌ چيدن‌ علف‌هاي‌ هرز در مزرعه‌ي‌ پنبه‌ بود. پنبه‌ پس‌ از كاشت‌ وقتي‌ چند سانتي‌متر رشد مي‌كند، بايد وجين‌ شود و علف‌هاي‌ هرز اطراف‌ آن‌ كنده‌ شود تا بتواند به‌ خوبي‌ رشد كند.

 

روزهاي‌ اول‌ براي‌ ما خيلي‌ سخت‌ بود كه‌ در هواي‌ گرم‌ تابستان‌ از صبح‌ تا عصر كار كنيم‌. الاغي‌ داشتيم‌ كه‌ من‌ و پسرعمويم‌ سوار آن‌ مي‌شديم‌ و به‌ مزرعه‌ي‌ خودمان‌ مي‌رفتيم‌. يادم‌ هست‌ هر روز معمولاً چيزي‌ هم‌ براي‌ ناهار مي‌برديم‌ و تا ساعت‌ ۲ يا ۳ بعدازظهر كار مي‌كرديم‌ و بعد به‌ خانه‌ برمي‌گشتيم‌. مزد ما هم‌ هر روز يك‌ تا دو ريال‌ بود. پدرم‌ قلكي‌ به‌ من‌ داده‌ بود كه‌ اين‌ پول‌ را در آن‌ قلك‌ مي‌انداختم‌. در آن‌ تابستان‌، شايد حدود سي‌ روز كار كردم‌ و حدود شش‌ تومان‌ به‌ دست‌ آوردم‌. اول‌ سال‌ تحصيلي‌، پدرم‌ لوازم ‌التحرير و ساير وسايل‌ مدرسه‌ را كه‌ لازم‌ داشتم‌، به‌ من‌ فروخت‌ و من‌ از پولي‌ كه‌ در قلك‌ داشتم‌، پول‌ آنها را پرداخت‌ كردم‌.

 

 در واقع‌ همه‌ي‌ پس‌انداز تابستان‌ را در طول‌ سال‌ خرج‌ مدرسه‌ كردم‌. البته‌ در آن‌ زمان‌ قيمت‌ خودكار يك‌ ريال‌ بود و مداد ده‌ شاهي‌ (نيم‌ ريال‌) و دفترچه‌ي‌ ۲۰ برگ‌، يك‌ ريال‌ و ۴۰ برگ‌ دو ريال‌ بود. سال‌ بعد هم‌ ديگر خودم‌ مي‌دانستم‌ كه‌ بايد كار كنم‌ و مخارج‌ مدرسه‌ را تأمين‌ كنم‌.

 

اين‌ هم‌ يكي‌ از نكات‌ جالبي‌ بود كه‌ پدرم‌ به‌ من‌ آموخت‌ كه‌ از سنين‌ نوجواني‌ بايد روي‌ پاي‌ خودم‌ بايستم‌. البته‌ آن‌ زمان‌ درك‌ آن‌ برايم‌ سخت‌ بود و نمي‌دانستم‌ چرا پدرم‌ اين‌ قدر سخت‌گيري‌ مي‌كند. مادرم‌ با كارهاي‌ پدرم‌ مخالف‌ بود و معمولاً در حضور ما به‌ او اعتراض‌ مي‌كرد كه‌ چرا بچه‌ را در اين‌ سن‌ به‌ بيابان‌ مي‌فرستي‌، حالا كه‌ وقت‌ كار كردن‌ او نيست‌. پدرم‌ گاهي‌ جواب‌ نمي‌داد، گاهي‌ هم‌ مي‌گفت‌: شما نمي‌داني‌، اين‌ به‌ نفع‌ اوست‌. مادرم‌ نسبت‌ به‌ مزد كم‌ من‌ نيز اعتراض‌ داشت‌ و به‌ پدرم‌ مي‌گفت‌ كه‌ شما از صبح‌ تا بعدازظهر اين‌ بچه‌ را به‌ مزرعه‌ مي‌فرستي‌، چرا يك‌ يا دو ريال‌ مزد مي‌دهي‌، مزد اين‌ كار روزي‌ يك‌ تومان‌ است‌. پدرم‌ مي‌گفت‌: من‌ مي‌دانم‌ چقدر بايد مزد بدهم‌؛ مزدشان‌ همين‌ مقدار است‌. ما از رفتار پدرم‌ تعجب‌ مي‌كرديم‌، چون‌ وضع‌ مالي‌ پدرم‌ مناسب‌ بود و مغازه‌ داشت‌ و به‌ راحتي‌ مي‌توانست‌ هزينه‌هاي‌ جاري‌ خانواده‌ را تأمين‌ كند. براي‌ همين‌ مي‌گفتم‌ چرا از صبح‌ تا عصر ما را براي‌ كار به‌ بيابان‌ مي‌فرستد؟

 

اين‌ خاطره‌ در آن‌ زمان‌، جزو خاطرات‌ تلخ‌ من‌ بود، ولي‌ كمي‌ كه‌ بزرگ‌تر شدم‌ و فلسفه‌ي‌ برنامه‌ و رفتار پدرم‌ را درك‌ كردم‌، آن‌ را در بخش‌ خاطرات‌ شيرين‌ و خوش‌ زندگي‌ام‌ بايگاني‌ كردم‌ و هنوز هم‌ ياد آن‌ براي‌ من‌ مسرّت‌بخش‌ است‌.