به گزارش «نماینده» متن دفاعیات خواندنی و جالب توجه شهید خالد اسلامبولی پس از آنکه توسط رئیس دادگاه از سخن گفتن در دادگاه محروم شد، به صورت کتبی تسلیم دادگاه شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله والصلوة والسلام علی رسول الله
شما امروز تنها ناظر تصفیه خالد اسلامبولی و عبود رمزی و غیر آنها نیستید؛ بلکه ناظر قضیه اسلام هستید که بر سر آن مورد آزمایش قرار گرفتهایم و شاهد ایمانی هستیم که توسط کسانی که آنان را مسلمان میپندارید، مورد حمله قرار گرفته است.
امروز سه سؤال که نه تنها به ذهن شما، بلکه به ذهن بسیاری از کسانی میرسد که دیدند و شنیدند که رگبارهای مسلسل حق، چگونه قلبهای جنایتکاران را سوراخ کرد و چگونه بمبهای قصاص عادلانه بر سر ستمگران فرو ریخت. آری! سه سؤآل است که بدینگونه مطرح میگردد:
من کیستم؟ چرا کشتم؟ و بعد از من چه کسانی هستند؟!
پاسخ سؤال اول این است که من جوانی هستم که قلبش به عشق میهنش میتپد و خون ایمان در عروقش جریان دارد و روح اسلام در فکر و اندیشه او موج میزند.
من امروز چه صحنههایی را در کشور خود میبینم؟ صحنههای ویرانی و فساد؛ ویرانیهایی که آن را عاملان به اصطلاح انقلاب ۲۳ ژوئیه ۱۹۵۲ به وجود آوردند که از نخستین عنصر سفاک آن یعنی «جمال عبدالناصر» آغاز شد و تا آخرین فرد سفاک یعنی «انور سادات» ادامه یافت. این فساد و ویرانی، تمام شئون داخلی و خارجی کشور را فرا گرفته است که به یکایک آنها اشاره میکنم:
ـ فساد در ایمان و عقیده؛ سران این انقلاب فرمایشی، تلاش کردند که نور عقیده را در دلها خاموش و کاخ ایمان را ویران سازند و در این زمینه از وسایل ارتباط جمعی و سیستم فاسد و نارسای آموزشی و ارایه الگوهای فاسد و احیاناً جنایتکار، که طبقه حاکم بود، سود جستند.
ـ شکست اقتصادی؛ اینان اقتصاد کشور را به نابودی کشاندند و در اثر قوانین خلقالساعة و احیاناً قوانین درازمدتی که صرفاً به منظور ویرانی اقتصاد کشور تنظیم شده بود، به هدف پلید خود رسیدند و اخیراً هم اموال و ثروتهای عمومی کشور را طبقه حاکم و خویشان و بستگان نزدیک آنها غارت کردند.
ـ وابستگی در سیاست خارجی؛ اینان پلهای ارتباط با کشورهای برادر و مسلمان را ویران کردند و در نقاب«، با دشمنان اسلام طرح دوستی ریختند. اینان از یک دشمن کافر بریدند و به دشمن بدتر و کافر و کینهتوز دیگری پیوستند...
من کیستم؟
اینک من جوانی هستم که در زمان این خرابیها و خیانتها یعنی در زمان ناصر و سادات زندگی کرده و نتوانسته است در برابر این فسادها سکوت کند؛ زیرا دلی لبریز از ایمان در سینه و دستی در قبضه سلاح دارد و به این نتیجه رسیده است که آهن را جز آهن شکست نمیدهد و پاسخگوی قدرت، تنها قدرت است.
اینک من آن جوانی هستم که خود را فدای حیثیت و شرف کشورش کرده است و این در زمانی است که شایع گشته است که «مصر تن به ذلت و خیانت و خرابی داده است.»
من جوانی هستم که خدا و پیامبر را دوست میدارد و میداند که کشته شدن در راه خدا، بهتر از زندگی توأم با ذلت و خواری و عصیان است. من به اذن خدا شهید خواهم شد. شهیدی که (به گفته قرآن) پس از شهادتش به قوم خود چنین پیام میفرستد:
«یالیت قومی یعلمون یما غفرلی ربی و جعلنی من المکرمین»
(ای کاش قوم من آگاه بودند که چگونه پروردگارم مرا مورد آمرزش و کرم قرار داد.) یس، ۲۶ و ۲۷
اینک این من، شما چه کسانی هستید؟
آیا شما بردگان تحت سلطه این رژیم نیستید که اوامر او را بیچون و چرا اجرا میکنید؟ اگر چنین نیست پس چگونه قاضی شدهاید؟!
در پاسخ سؤال دوم، با صدای بلند اعلام میکنم که من قاتل نیستم گرچه او را من کشتهام؛ زیرا کسی که حق دفاع شرعی را اجرا میکند، نه شرعاً قاتل محسوب میشود و نه قانوناً و شما خود ادعا میکنید که دولت مصر پیرو اسلام است و آیین اسلام، منبع اساسی برای تمام مقررات و قوانین کشور به شمار میرود.
آری! من حق دفاع شرعی از جانب عموم ملت را اجرا کردم. همان حقی که قاضی «عبدالقادر عوده» در کتاب خود «التشریع الجنائب فی الاسلام» (قوانین کیفری در اسلام) آنر ا بیان نموده و دلایل آن را از قرآن و سنت و فتاوای فقها و گشذتگان صالح، اقامه کرده است.
آری! دفاع شرعی از جانب عموم ملت، نه تنها یک حق است بلکه در برابر کسانی که احکام و مقررات خدا را زیر پا نهاده یا قانون خدا را به قانون دیگر تبدیل نمودهاند و یا مرتکب خیانت به ملت و توطئه با یهودیها و آمریکا شدهاند، واجب است و زمامداران مصر، مصداق چنین افرادی هستند و من نماینده ملت در اجرای این کیفر درباره آنها هستم.
از این گذشته، من دارای حق قصاص در مورد این زمامدارن خیانتکار هستم، حقی که اسلام آن را به وارث خون مقتول داده است.
من وارث خون عبدالقادر عوده و همراهانش هستم.
من وارث خون سید قطب و همراهانش هستم.
من وارث خون «کارم اناضولی» و یارانش هستم.
من وارث خون «شاکر مصطفی» و یارانش هستم.
من وارث خون «یحیی هاشم» وکیل مدافع مسلمان هستم که قتل او را اعلام نکردند ولی با نقشه قبلی در کمین او نشسته و مخفیانه او را به قتل رسانیدند.
من وارث خون این بیگناهان هستم که وارثی ندارند. من حق قصاص را که شرعاً مسلم است و قانون کشور نیز میگوید: «آیین اسلام، منبع اساسی قوانین مصر است» اجرا کردم. آری! او را من کشتم ولی قاتل نیستم زیرا من حقی را که اسلام و قانون به آن تصریح نموده، اعمال نمودم. اینک آیا مرا به جرم اجرای این حق، کیفر میکنید؟
اینها آخرین رگبار نخواهد بود.
اما در پاسخ سؤال سوم، یعنی اینکه بعد از من چه کسانی هستند، باید بگویم: بعد از من افراد زیادی هستند. اگر مرا بکشید، طولی نخواهد کشید که آنان انتقام خون مرا خواهند گرفت و من اعلام میکنم که در این مورد کوتاهی نخواهم کرد.
آری! بعد از من افراد فراوانی هستند، همه ارتش، همه جوانان و حتی همه ملت هستند و من امروز از شما دعوت میکنم که اینقدر همهپرسی که تاکنون کردهاید، بیایید یک همهپرسی دیگری هم بکنید و از ملت که به آن پشت گرمید، بپرسید که آیا قتل سادات حق نبود؟ آیا قاتل سادات را بکشیم؟ آیا حکم عادلانه اسلام را میخواهید یا حکم طاغوتها را؟
ولی در هر حال این را بدانید که رگبارهایی که به عمر سادات خاتمه بخشید، آخرین رگبار نخواهد بود. همچنان که این شیوه، یگانه طرح و شیوه ما نخواهد بود.
اگر امروز نَفَسهای ارتش را در سینه خفه کردهاید و بسیاری از آنها را از حالت آمادگی نظامی بیرون آوردهاید، بدانید کسانی هستند که در داخل و خارج، منتظر فرود آوردن ضربت نهایی بر سر شما هستند.
خداوند میفرماید: «و لشکر پروردگارت را جز او نمیداند.»
اگر امروز از چنگال کیفر ملت فرار کردید، خداوند میفرماید: «بگو او (خدا) تواناست که عذابی از آسمان یا زمین بر شما بفرستد و یا شما را به اختلاف و پراکندگی گرفتار ساخته و طعم عذاب بعضی را بر بعضی دیگر بچشاند. بنگر که آیات خود را چگونه (به طرق گوناگون) بیان میکنیم تا مردم (حقایق را) بفهمند.»
اینک یکی از دو چیز را برگزینید؛ حق را برگزینید یا باطل را! دنیا را برگزینید.