شناسهٔ خبر: 141834 - سرویس فرهنگ
منبع: فارس

آیت‌الله علم‌الهدی:

امام رضا (ع) با مناظرات و مبارزات کلامی خود جنگیدند تا دین تثبیت شد

آیت‌الله علم الهدی/2 امام جمعه مشهد مقدس گفت: همان‌طور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام با ذوالفقار خود علیه کافرین و مشرکین جنگیدند تا دین تثبیت شد، امام رضا علیه‌السلام با مناظرات و مبارزات کلامی خود جنگیدند تا دین تثبیت شد.

به گزارش «نماینده» برنامه جهان‌آرا با موضوع زندگی سیاسی امام رضا(ع) از شبکه افق پخش شد و میهمان این برنامه آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی امام جمعه مشهد، نماینده ولی‌فقیه در خراسان رضوی و استاد حوزه و دانشگاه بود.

آیت‌الله علم‌الهدی ضمن تسلیت درگذشتگان زلزله اخیر و ابراز همدردی با بازماندگانشان، در ابتدای بحث درخصوص سیره سیاسی ثامن‌الحجج(ع) گفت: مأمون مانند سایر خلفای بنی‌عباس و حتی بنی‌امیه عنصر ناپاکی بود که در شیطنت در میان تمامی این دو تباری که در غصب حق اهل‌بیت(ع) و عناد و دشمنی با اهل‌بیت(ع) فوق‌العاده فعالیت کردند نظیر و مانندی نداشت. مأمون با بررسی دقیق به این نتیجه رسید که امام‌ستیزی و ولایت‌ستیزی با کیفیتی که امام را سرکوب کنند؛ بکشند، زندانی کنند و کسانش را از بین ببرند نتیجه برعکس داده است و نمونه بارزش در مورد حضرت موسی بن جعفر(ع) بود.

وی افزود: امام هفتم را چهارده سال در زندان تاموره کوفه نگه داشتند. ارتباط ایشان را با مردم قطع کردند به بهانه اینکه جامعه آن روز امت اسلام وجودی مثل حضرت موسی بن جعفر(ع) را فراموش کند، اما آنچه مشاهده کردند خلاف انتظارشان بود. روزی که پیکر ایشان از زندان بیرون آمد سلیمان بن جعفر عموی هارون مصلحت را در این دید که تشییع جنازه آن حضرت با احترام برگزار و آزاد شود که بیش از ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. اینها دیدند ثمره چهارده سال سرکوبی امامت و ولایت و زندانی کردن امام چنین است.

امام جمعه مشهد اظهار داشت: مأمون به این نتیجه رسید امام‌کشی راه امام‌ستیزی و امامت‌زدایی نیست. برای تکمیل امام‌ستیزی و امامت‌زدایی در پی شگردی بود که اصلاً اساس امامت را براندازد و ولایت خدایی را از دل‌ها و مغزها ریشه‌کن کند. واگذاری قدرت به امام هشتم(ع) و اعلام حضرت به عنوان ولیعهد در راستای اجرای شگرد شیطانی مأمون برای براندازی اصل امامت بود. مأمون حساب کرد امام رضا(ع) را از مدینه به خراسان بیاورد و در کل کشور هم واگذاری خلافت از طرف مأمون به ثامن‌الحجج(ع) به وسیله عوامل تبلیغاتیش پخش شود. در این شرایط مردم مملکت به این نتیجه می‌رسند بناست امام رضا(ع) خلیفه شود.

وی در ادامه یادآور شد: مأمون در صدد بود خلافت را به امام رضا(ع) تفویض کند؛ منتهی به شرطی که امام هشتم او را جانشین خودشان قرار بدهند، بعد ثامن‌الحجج(ع) را در فرصتی از بین ببرد و حالا او ولیعهد نصب شده امام رضا(ع) می‌شد. به این ترتیب هم امام و هم خلیفه بعد از امام رضا(ع) خواهد بود. با این اوصاف امامت و خلافت در هم ادغام می‌شوند و دیگر مسئله‌ای به عنوان امامت مقابل خلافت باقی نمی‌ماند.

علم‌الهدی مطرح کرد: لذا ظاهر رفتار مأمون با سلف نابکارش تفاوت زیادی داشت. آنها امام را سرکوب می‌کردند، اما او امام را در اوج قدرت و بالاترین مقام حکومت و نظام عباسی قرار داد. مأمون فرمانده سپاهش و دو سه تن از شخصیت‌های بالای سیاسی را با موکب قوی و مجلل به مدینه فرستاد تا طی تشریفات خاصی حضرت را از مدینه به خراسان منتقل کنند. در این صورت این مسئله برای مردم جا می‌افتاد که بناست امام رضا(ع) خلیفه شوند و خلافت به ایشان منتقل شود.

وی خاطرنشان کرد: مردم مدینه خوشحال شدند که بعد از مدتی حق به حق‌دار می‌رسد و امام رضا(ع) خلیفه می‌شوند. حاکم مدینه هم با مأموریتی که از طرف مأمون داشت شهر را زینت کرد و به مردم مژده داد و مردم در روز خروج حضرت از مدینه خوشحال و مسرور جشن گرفتند، چون گمان می‌کردند بناست خلافت بدون کوچک‌ترین مشکلی به فرزندان پیغمبر(ص) منتقل شود، منتهی موقعی که موکب در حال حرکت بود و همه مردم مدینه برای بدرقه آن امام همام اطراف خانه ایشان جمع شده بودند، حضرت به عزیزانشان اعلام کردند این سفر شهادتم است.

نماینده ولی‌فقیه در خراسان رضوی در ادامه گفت: ثامن‌الحجج(ع) فرمود آنها به بهانه خلافت مرا می‌برند و در سرزمین غربت خواهند کشت. وقتی مسافری در حال حرکت است و به نزدیکانش چنین می‌گوید، آن هم کسی که امام و حجت خداست و خیلی چیزها را می‌داند، در شرایطی که مردم اطراف خانه امام هشتم جشن خلافت ایشان را گرفته‌اند، ببینید کسان آن حضرت چه حالی می‌شوند. ناگهان در هیاهوی سرور و شادی مردم در جشن خلافت حضرت صدای ضجه از خانه آن بزرگوار برخاست. مردم متعجب شدند این گریه بدرقه مسافر نیست و حتماً اهالی منزل با بحران و حادثه‌ای روبرو شدند. همه وحشت‌زده بودند و خبر از آنچه در منزل گذشته بود نداشتند.

وی افزود: در این اثنا کنیزی که دو دستی به سرش می‌کوبید و اشک از چشمانش می‌بارید بیرون آمد و جمعیت اطرافش را گرفتند که ضجه، ناله و گریه برای چیست. او هم فریاد زد: ای مردم! اینها دروغ می‌گویند. حضرت می‌فرمایند اینها می‌خواهند مرا ببرند و در سرزمین غربت بکشند. با وقوع این جریان وضعیت به‌کلی عوض شد، طوری که هرچه موکبی که از خراسان آمده بود و حاکم مدینه کوشیدند مردم را توجیه کنند ثمری نداشت. پیرمردی روی بلندی ایستاد و گفت مردم! هر کدام از فرزندان پیغمبر(ص) را که از این شهر بیرون بردند خبر شهادتش را آوردند. برای ایشان هم چنین است.

این استاد حوزه تصریح کرد: با این سخن امام رضا(ع) توطئه مأمون خنثی شد. کار به جایی رسید که پشت سر ثامن‌الحجج(ع) لشکری از اولاد حضرت موسی بن جعفر(ع) به فرماندهی ابراهیم مُجاب حرکت کردند. با وقایعی که پس از آن رخ داد و جنگی که در سرزمین فارس در گرفت قضیه به صورت انقلاب در آمد. حضرت به هر شهری که می‌رفتند و مردم با هیجان از ایشان استقبال می‌کردند در این باره روشنگری می‌کردند و پرده از نقشه شوم مأمون برمی‌داشتند. کار به‌قدری بالا گرفت که مأمون دستور داد ایشان را مخفیانه از شهرها عبور دهند و نگذارند مردم در شهرها با امام هشتم ملاقات کنند.

وی اشاره کرد: با عملکرد و فرمایش‌های حضرت رضا(ع) از لحظه خروج از مدینه و در مسیر تا رسیدن به خراسان نقشه پلید مأمون نقش بر آب شد و مأمون در شگرد شیطانیش بی‌نتیجه ماند.

این استاد دانشگاه در خصوص این برداشت از زندگی امام رضا(ع) که کسانی که ارائه قرائت رسمی از دین را به عهده دارند، نباید زمام امور سیاسی جامعه را به دست بگیرند و در قدرت مشارکت کنند، تبیین کرد: تمامی ائمه(ع) در صدد تشکیل حکومتی آمیخته با رهبری سیاسی و رهبری مرامی بودند، نه حکومت لائیک و سکولار. بنی‌عباس به تبع بنی‌امیه دنبال تبلیغ این قضیه بودند که رهبری سیاسی را از رهبری مرامی جدا کنند و این‌گونه نشان بدهند ائمه(ع) اصلاً بنای حرکت و مدیریت سیاسی ندارند و اینها می‌خواهند مدیریت و رهبری مرامیشان را ادامه بدهند. بیشترین تعریف مأمون از امام رضا(ع) راجع به شخصیت علمی ایشان و در موقعیت رهبری مرامی آن امام همام است، اما در مجلسی که مأمون می‌خواست خلافت را به ایشان تفویض کند ثامن‌الحجج(ع) رسماً برخورد کردند و فرمودند اگر خلافت حقی است که خدا به تو داده است نمی‌توانی از خودت جدا کنی و اگر این خلافت حق خدایی برای تو نیست، چگونه چیزی را که متعلق به تو نیست می‌خواهی به دیگری ببخشی؟

وی تأکید کرد: حضرت رسماً اثبات کردند مدیریت و رهبری سیاسی ـ اجتماعی باید از طرف خدا تفویض و واگذار شود و هرگونه مدیریت سیاسی که آمیخته با مدیریت و رهبری مرامی نباشد از جانب خدا نیست و غصب است. مأمون مبهوت شد چه جوابی به امام رضا(ع) بدهد. در آن جلسه آشکار شد ثامن‌الحجج(ع) مجبور به پذیرش ولایتعهدی شده، زیرا معنای ولایتعهدی به رسمیت شناختن حکومت مأمون است. وقتی حضرت شرط می‌کنند در مسائل سیاسی و عزل و نصب کسی دخالت نکنم و نقشی نداشته باشم، یعنی ایشان این حکومت را ناحق می‌دانند و در چنین حکومتی که مبنایش غصب، چپاول و نظام ناحق عباسی است نمی‌توانند مجری و مباشر باشند. به این ترتیب ایشان رسمیت حاکمیت مأمون را از بین بردند.

امام جمعه مشهد با مطرح ساختن این پرسش که اگر ائمه(ع) به سیاست کاری نداشتند چرا این برخوردها با آنها می‌شد؟ تبیین کرد: وقتی هارون به حضرت موسی بن جعفر(ع) گفت می‌خواهم فدک را به شما بدهم، حضرت فرمودند تو فدک را به ما نخواهی داد. او گفت هر حدی که برای فدک تعیین کنید به شما می‌دهم. امام هفتم(ع) فرمودند یک حد فدک ما قسطنطنیه و حد دیگرش ماوراءالنهر و همین‌طور افریقاست. هارون گفت شما مرزهای مملکت را می‌گویید. حضرت فرمودند فدک غصب شده ما این است. اگر حضرت موسی بن جعفر(ع) می‌خواستند در سیاست مداخله نکنند چرا چنین برخوردی با هارون کردند؟ ائمه(ع) باید در سیاست مداخله کنند. همه حرکت‌های ائمه(ع) سیاسی بود و هیچ حرکت غیر سیاسی نداشتند. حرکت‌های آموزشی و تربیتی آن امامان همام در حاشیه و پرتوی فعالیت‌های سیاسی آن بزرگواران بود.

علم‌الهدی در پاسخ به این سئوال که مأمون چه جبهه‌هایی علیه حضرت رضا علیه‌السلام گشود با بیان اینکه مأمون با امام رضا علیه‌السلام در سه جبهه مبارزه می‌کرد، توضیح داد: یک جبهه توطئه‌ای بود که علیه ایشان راه انداخت تا بدین طریق اصل امامت را از بین ببرد. جبهه دوم این بود که برای امام رضا حتی از جریان‌های غیردینی و خارج از اسلام رقیب‌تراشی کند، علی‌رغم اینکه مأمون می‌دانست اگر قرار باشد اسلام ضعیف شود ممکن است اساس حکومت او هم ضعیف شود.

وی در توضیح جبهه دومی که مأمون علیه امام رضا علیه‌السلام سازماندهی کرده بود تصریح کرد: یکی از حرکت‌های مأمون این بود که تمام جریان‌ها را تحت عنوان آزاداندیشی بر اثر تبلیغات آزاد گذاشت. مسیحیت، یهودیت، الحاد و شرک را آزاد گذاشت تا برای خود آزادانه تبلیغ کنند. ظاهر قضیه آزاداندیشی بود، اما باطناً با تمام امکانات آنها را تقویت می‌کرد.

این استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: با این وصف امام رضا علیه‌السلام در یک جبهه مبارزاتی قرار گرفتند. برخورد حضرت با این جریان‌ها بر مبنای مذاکره و گفت‌وگو نبود، بلکه برخورد مبارزاتی و مناظراتی بود. یکی از مشکلاتی که در حال حاضر داریم این است که سیاسیون ما در واژه‌ها دخل وتصرف می‌کنند و آنها را از نظر معنا و مفهوم تحریف می‌کنند. ما مناظرات امام رضا داریم و مذاکرات امام رضا نداریم.

وی با اشاره به فرازی از متن زیارت امام رضا علیه‌السلام تشریح کرد: همان‌طور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام با ذوالفقار خود علیه کافرین و مشرکین جنگیدند تا دین تثبیت شد، امام رضا علیه‌السلام با مناظرات و مبارزات کلامی خود جنگیدند تا دین تثبیت شد. در زیارت می‌خوانیم که امام رضا علیه‌السلام در مناظرات خود با طرف مقابل دشمنی می‌کرد. اینکه عده‌ای می‌خواهند با امام رضا علیه‌السلام الگو و اندیشه‌ای برای اهداف سیاسی غلط خودشان درست کنند اشتباه است.

نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی جبهه فرهنگی و فکری را جبهه سومی دانست که مأمون علیه امام رضا علیه‌السلام به‌وجود آورد و اظهار داشت: مأمون دید عامل اصلی نفوذ اهل بیت در مردم و امت شخصیت فکری و اندیشه‌ای و علمی آنهاست. به‌خاطر همین درصدد این برآمد که یک رقیب فکری و علمی مقابل امام رضا علیه‌السلام بتراشد تا در این رقابت مردم امام رضا را رها کنند و به‌دنبال این عرصه بروند و لذا فلسفه یونان را وارد بلاد اسلامی کرد و دستور داد این کتب به زبان عربی ترجمه شود و برای هر یک از این کتاب‌های ترجمه شده هم‌وزن آنها طلا و جواهر می‌داد. 

علم‌الهدی در بخش دیگری از این گفت‌وگو در باره ویژگی‌های تحجر و اسلام متحجرین با بیان اینکه قیچی استکبار با دو لبه وهابیت تکفیری و تحجر شیعی قصد قطع رگ اسلام را دارد توضیح داد: از یک‌طرف وهابیت را به‌وجود می‌آورند و آن را به میدان می‌آورند تا در مسلمان‌کشی و تضعیف جامعه اسلامی و ایجاد اختلاف و انحراف فکری بین مسلمین اقدام کند و از طرف دیگر بنام عشق به اهل بیت، تحجر شیعی را مقابل آن قرار می‌دهند و با همان ضربه‌ای که به‌وسیله وهابیت بر پیکر اسلام می‌زنند، همان را به‌وسیله تحجر شیعی می‌زنند.

وی با بیان اینکه در مطالعه سیره سیاسی امام رضا علیه‌السلام، تحجر در دستگاه مأمون خیلی صریح و شفاف عمل می‌کرد اذعان کرد: در سیره سیاسی امام رضا علیه‌السلام مبارزه با تحجر بسیار صریح انجام می‌گرفت. مأمون در مقابل این همه عشق و محبتی که مردم نسبت به اهل بیت نشان می‌دادند، علناً اعلام کرد شیعه هستم و گفت شیعه‌گری را از پدرم هارون یاد گرفتم و مجالسی را با عنوان مباحثه با علمای عامه و اهل سنت در اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) تشکیل داد و آنها را با استدلال محکوم می‌کرد.

این استاد حوزه و دانشگاه در باره هدف اصلی مأمون از تشکیل این‌گونه جلسات مباحثه تصریح کرد: مأمون در پشت این حرکت یک شگرد شیطانی را تعقیب می‌کرد و می‌گفت مسئله شیعه‌گری و ولایت اهل بیت و دوست داشتن عزیزان پیامبر اسلام مربوط به گذشته بوده است. امیرالمؤمنین که ۱۵۰ سال پیش حاکم بوده و الان هم در حکومت هیچ نقشی ندارد، یعنی از تحجر به‌شکلی خفی و شیطانی بهره‌برداری کرد تا کسی پی به اهدافش نبرد تا با همین کیفیت جریان‌های علوی و شیعی را به خودش متوجه کند تا لااقل از حرکت آنها علیه خودش جلوگیری کند.

امام جمعه مشهد مقدس در باره شگرد مبارزاتی امام رضا علیه‌السلام علیه این توطئه مأمون به حدیث «سلسله‌الذهب» اشاره کرد و ادامه داد: حضرت در مسیر حرکت خود از مدینه به توس در نیشابور حدیثی معروف به سلسله الذهب را قرائت کردند که در انتهای این حدیث می‌فرمایند «بشرطها و شروطها و انا من شروطها». توحید قلعه حصن پروردگار است، اما شرط آن من هستم. نگفتند علی من شروطها. با اینکه حلقه ولایت از امام علی‌ علیه‌السلام شروع شده است و قاعده این است که بگویند علی من شروطها، ولی چون امیرالمؤمنین، امام زنده نبود و این شگرد مأمون بود که ایشان را مطرح کند، به‌خاطر همین گفتند من شرط توحید هستم، یعنی امامت زنده و امامتی که بتواند جامعه را مدیریت کند.

وی یکی از نمونه‌های حال حاضر ولایی بودن مأمونی را در بعضی از جریان‌های متحجر شیعی دانست و یادآور شد: متأسفانه اینها برای امام حسین علیه‌السلام در سرزمین کربلا خود را خون‌آلود می‌کنند، اما داعش در ۵۰ کیلومتری کربلا برای ریشه‌کن کردن امام حسین و بقعه و بارگاه ایشان آمده و حاضر نیستند با آن بجنگند. مأمون با امام زنده کار ندارد، بلکه او را می‌کشد، ولی امیرالمؤمنین(ع) را به‌عنوان خلیفه بلافصل پیامبر قبول دارد و پای آن می‌ایستد و بحث هم می‌کند.

علم‌الهدی در واکنش به این مطلب که عده‌ای قائل به عزلت‌نشینی روحانیت و دست‌کشیدن آنها از سیاست به‌ بهانه‌های مختلف هستند با طرح این سئوال که آیا روحانیت مقدس‌تر است یا امام حسین علیه‌السلام اضافه کرد: اگر قرار شد هر حرکتی چه انقلابی و چه سیاسی به ناکامی بینجامد و باعث شود قداست یک مقدس از بین برود، پس امام حسین علیه‌السلام نباید انقلاب می‌کرد.

وی افزود: امام حسین به شهادت رسید و اهل بیت او را کشتند و به اسارت بردند و حکومتی هم تشکیل نشد، بلکه بنی‌امیه سال‌ها حکومت کردند و بعد هم بنی‌عباس به‌شیوه بدتری به حکومت رسیدند، آیا قداست امام حسین به‌هم خورد یا بیشتر شد؟ آیا امروز این برای روحانیت قداست دارد که دین را در معرض خطر ببیند و هیچ قدمی برندارد به‌خاطر اینکه خودش مقدس بماند؟

این استاد حوزه و دانشگاه در پایان با بیان اینکه الان در شرایط عادی قرار نداریم توضیح داد: آن روزی که سوسیالیسم و کمونیسم در هم فروریخت استکبار امریکایی به این نتیجه رسید که باید کدخدای دنیا شود و در مقابل حکومت جهانی که می‌خواهد برای خود تشکیل دهد موانعی بنام تمدن‌ها داشت، تمام تمدن‌ها را برچید، تنها تمدنی که قابل برچیدن نیست و به‌عنوان مانع جدی در مقابل جهان‌سازی استکبار ایستاده است اسلام است و استکبار می‌خواهد با تمام قوا اسلام را از بین ببرد. آن‌وقت باید قداست روحانیت را حفظ کنیم که اگر در جریان سیاسی ناکام ماندیم مردم به روحانیت حمله نکنند؟ این با هیچ منطق عقلانی قابل توجیه نیست.