شناسهٔ خبر: 124274 - سرویس سیاست
منبع: دفتر حفظ و نشر آثار آيت‌الله خامنه‌ای

گفت‌وگویی با رهبر انقلاب پیرامون شهادت استاد مطهری

مقام معظم رهبری431 دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای متن گفت‌و‌شنود غلامعلی حداد عادل با رهبر انقلاب در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۶۳ که در پنجمین سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری و درباره‌ی ابعاد شخصیت ایشان انجام شده است، را منتشر کرد.

به گزارش «نماینده»، متن این گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید:

حداد عادل: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم.

 

جناب آقای خامنه‌ای در سالروز شهادت استاد بزرگوار آقای مطهری هستیم؛ بیش از پنج سال از پیروی انقلاب اسلامی و دقیقاً پنج سال از شهادت آن استاد بزرگوار می‌گذرد. در این پنج سال جمهوری اسلامیِ ما شاهد تحولات گوناگونی بوده؛ بسیاری از تجربه‌های نو پیش آمده، بسیاری از افکار و اندیشه‌ها در عمل به محک خورده، بسیاری از افراد و احزاب جذر و مدهایی داشته‌اند و در این پنج ساله شاید به اندازه‌ی پنجاه سال تجربه‌ی عملی و فرهنگی و فکری برای دست‌اندرکاران این نظام فراهم آمده. پیشنهاد شده در این پنجمین سالگرد شهادت استاد با حضرت‌عالی گفت و شنودی صورت بگیرد در خصوص استاد مطهری و مخصوصاً در پرتو این تجربه‌ی پنج ساله خصوصاً آنچه برای جنابعالی در مقام ریاست جمهوری و سایر مسؤولیتهایی که داشتید، اشرافی که داشته‌اید بر مسائل این پنج ساله‌ی اخیر یک نگاهی دوباره به زندگی استاد و به شخصیت استاد صورت بگیرد. اگر جنابعالی اجازه بفرمائید طرح بعضی سؤالات بشود و استفاده بشود از بیان جنابعالی.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم. برای من از دو جهت این مذاکره مطلوب و دلنشین است؛ اوّلاً از این جهت که ذکر آن شهید عزیز و آن استاد بزرگوار - که بخش مهمی از فضای ذهنی من پر از خاطرات گرانقیمت آن بزرگوار هست - برای من لذتبخش است. ثانیاً از این جهت که جنابعالی بیان کردید و کاملاً هم درست است، که ما در پرتو تجربیات چند ساله میتوانیم چهره‌ی این استاد بزرگوار را خیلی روشنتر و بی‌ابهامتر از همیشه مشاهده کنیم و این فرصت برای بازنگری و تدبّر درباره‌ی این چهره‌ی ارزشمند اسلامی هست. به خصوص که این گفتگو با شما انجام میگیرد، که شما جزو افرادی بودید که شهید مطهری را به معنای واقعی کلمه می‌شناختید. بد نیست من این را هم یادآوری کنم، شاید نمی‌دانم قبلاً هم به شما گفتم یا نه که من اول‌بار اسم شما را هم از شهید مطهری شنیدم، به مناسبت مقاله‌ای که در یادنامه‌ی علامه‌ی امینی شما نوشته بودید - که مقاله‌ی بسیار خوبی هم بود - و خب شما جزو کسانی بودید که در شهادت استاد به سیاه کردن جامه اکتفا نکردید، واقعاً قلباً عزادار و مثل بسیاری از علاقمندان و آشنایان آن عزیز قلباً عزادار بودید؛ و چیزهای خیلی زیادی را قاعدتاً از این بزرگوار میدانید به مناسبتی که با ایشان نزدیک بودید. خیلی خوب است که این مذاکره را شروع کنیم و شاید این گفتگو یک مقدمه‌ای باشد برای یک بازنگری مجدد در شخصیت این استاد عزیز که به صورت منطقی و دقیق و با استفاده از خاطراتی که از ایشان هست و کتابهایی که هست واقعاً یک شخصیت شخصیت نگاری واقعی و صحیحی از ایشان به طور کامل انجام بگیرد.

 

حداد عادل: جنابعالی میدانید که آقای مطهری یک شخصیت جامع بودند و شخصیت ایشان ابعاد گوناگونی داشت. ایشان به عنوان یک روحانی - روحانی مبارز - در درجه‌ی اول شناخته شده بودند، فقیه بودند، فیلسوف بودند، استاد دانشگاه بودند، نویسنده بودند، خطیب و اهل منبر بودند؛ برای بنده بسیار مغتنم است که نظر جنابعالی را در این خصوص بدانم که از نظر شما تأثیر کدام یک از ابعاد شخصیت ایشان در جامعه‌ی ما بیش از بقیه‌ی ابعاد بوده و در درجه‌ی اول شما وقتی نام آقای مطهری به میان می‌آید) ذهنتان) ذهنتان سراغ کدام یک از جنبه‌های شخصیت آقای مطهری میرود؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: تصور من این است که مرحوم آیت‌الله‌مطهری رضوان‌الله‌علیه به عنوان یکی از چهره‌هایی که در احیاء تفکر اسلامی بیشترین نقش را داشتند و جزو یکی از پرچمداران این بینش نوین اسلامی و طرح دوباره‌ی اسلام در فضای فرهنگ امروزی جهان باید به شمار بیاید. همین‌طور که میدانیم از صدوبیست سال یا صدوبیست، سی سال، سی، چهل سال پیش به این طرف متفکرینی پیدا شدند که اینها درصدد طرح دوباره‌ی اسلام و مطرح کردن معارف اسلامی در میان هیاهوی تبلیغاتی فرهنگ غربی - که فرهنگ جدید و مدرن به حساب می‌آمد - بودند؛ که از این قبیل شخصیتهای معروف مثل سیدجمال‌الدین شناخته شدند. اینها را نسلهای امروز به عنوان مصلحین اجتماعی و مبارزین بزرگ و چهره‌های فکری و سیاسی و انقلابی اسلام میشناسند؛ که همه‌ی این خصوصیات را شما در سیدجمال مشاهده میکنید. هنر بزرگ سیدجمال در مبارزه‌ی سیاسی او نبود، بلکه هنر بزرگ او در این بود که اسلام را به عنوان یک دین زنده و به عنوان یک مایه‌ی زندگی و به عنوان یک مکتبی که یک نظام اجتماعی را در خودش دارد دوباره مطرح میکرد. تمام تلاش سیدجمال و حرکت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب برای همین بود که میخواست این دوباره‌نگری به اسلام را در جوامع اسلامی زنده کند، و آن حالتی را که در گذشته - سالیان دراز - بر افکار صاحبنظران اسلامی تحمیل شده بود - حالت خمودگی اسلامی - این را از بین ببرد. ما در میان متفکرین ایرانی و غیرایرانی - چه عرب، چه هندی و غیر اینها شاید تُرک - شخصیتهایی داشتیم که این خط را دنبال میکردند؛ چهره‌های معروفی که بعضی از مؤلفین، بعضی از شعراء، بعضی از فلاسفه در این عصر جدید از این قبیل هستند. من وقتی که نگاه میکنم به این چهره‌های شناخته شده‌ی این ردیف، این روال، مرحوم شهید مطهری را یکی از برترین اینها به حساب می‌آورم؛ علت هم همین جامعیتی است که شما به آن اشاره کردید. این مرد یک فقیه بود، یعنی اسلام را وقتی میخواست تبیین کند و مسائل اسلامی را بیان کند از خودش چیزی مایه نمیگذاشت. اسلام را میشناخت، فقه اسلامی را بلد بود و همان‌طور که میدانید فقه اسلامی به معنای شیوه‌ی استنباط احکام از منابع اولیه اسلام - یعنی کتاب و سنت - است، و فقیه آن کسی است که این شیوه‌ی استنباط را بلد است؛ و درسی هم که برای فقاهت در حوزه‌ها خوانده میشود در حقیقت درس آشنایی با این شیوه است. خب مرحوم مطهری یک مجتهد بود، یعنی این شیوه را به خوبی بلد بود. اینجور نبود که به دام افکار التقاطی شرقی یا غربی بیفتد، همچنانی که بسیاری از متفکرین مصلح و طرفدار تجدید حیات دوباره‌ی اسلام در آن دام افتادند. یک فیلسوف بود - یعنی با معارف عمیق و استدلالی اسلام آشنا بود - یک سخنور بود - یعنی میتوانست همه‌ی آنچه را که بلد است به زبان بیاورد - یک نویسنده‌ی بسیار خوب بود - یعنی میتوانست همه‌ی آنها را بنویسد - تمام این جنبه‌هایی که جنابعالی اشاره کردید واقعاً ابعاد یک شخصیت زبده‌ی برجسته بود که میتوان او را یکی از متفکرین و یکی از پرچمداران احیای تفکر اسلامی به شمار آورد.

 

حداد عادل: یعنی حضرت‌عالی همه‌ی اینها را دستِ هم در خدمت آن احیاء تفکر اسلامی میدانید، بعد مانند ابعاد یک چندوجهی که کل آن احیاء تفکر اسلامی است این همین؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: یعنی آن شخصیتی که میتواند به عنوان یک مصلح، یک متفکر، یک مجدد به حساب بیاید این شخصیت طبعاً این ابعاد را باید داشته باشد. ما خب شما کاملاً آشنا هستید با چهره‌های معروف نوآور جهان اسلام، میدانید دیگر اینها غالباً یک جاهایی اشتباه کردند. معارف اسلامی را نفهمیدند، بعضی به دام تفکرات چپ افتادند، بعضی به دام تفکرات غربی افتادند، بعضی به دام تفسیر به رأیهایی از اسلام را افتادند. خب بعضی از متفکرین هندی - همان‌طور که میدانید - تفسیرشان به جوری بود که خودِ سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی را وادار کرد به عکس‌العمل و مقابله؛ اینها همه‌اش بر اثر عدم آشنایی با معارف اسلامی بود.

این بزرگوار تمام این آشنایی را داشت. اشتباه آنها بر اثر عدم آشنایی بود بله، و این آشنایی را ایشان به طور کامل داشت در جنبه‌ی فقه، در جنبه‌ی معارف اسلامی.

 

حداد عادل: بله. آقای مطهری را گاهی بنده به دیده‌بان جبهه‌ی اعتقادی اسلام تشبیه میکنم از بعضی جهاتِ خصوصیاتی که ایشان داشت. که یک دیده‌بان در جبهه کارش این است که خطرها را شاید زودتر از بقیه تشخیص میدهد و میبیند، و ایشان را بنده معتقدم تخصصی داشتند در خطرشناسی، و از جمله صحبتهایی که

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: به هشدار

 

حداد عادل: بله، بله؛

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: صریحاً هشدار دادن و ملاحظه نکردن.

 

حداد عادل: بله و خیلی با جرأت. از جمله تک جمله‌هایی که از ایشان شفاهاً شنیدم و در جایی ندیدم که نوشته باشند این جمله است که ایشان میفرمودند که فاصله‌ی زمانی میان مشروطیت تا شهریور ۱۳۲۰ خطرناک‌ترین دوران برای اسلام در ایران بوده از آغازی که اسلام به ایران آمده تا امروز. ایشان معتقد بودند هیچ دوره‌ای برای اسلام خطرناکتر از این دوره در ایران پدید نیامده. من میخواستم که نظر جنابعالی را درباره‌ی این اعتقاد ایشان بدانم و اگر شما معتقدید نظر خودتان را بیان کنید، یعنی تحلیل بکنید که چرا مرحوم مطهری چنین عقیده‌ای داشت؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله. البته خب شهید مطهری تاریخ را خوب میدانست و دوره‌های مختلف تاریخی کشور ما را از بعد از اسلام ایشان یقیناً مطالعه کرده بودند و میدانستند، و آدمی هم نبود ایشان که بی‌حساب و بی‌مطالعه حرف بزند؛ میخواهم من این را قرینه بگیرم که ایشان در هنگامی که این جمله را میگفتند به یاد دوران مغول مثلاً بودند. دوران مغول یکی از آن دورانهای فوق‌العاده سخت است برای عالم اسلام؛ میدانید آنچه که در دوران مغول عالم اسلام از دست داد چیزی نیست که در ظرف یک قرن و دو قرن و سه قرن ممکن باشد برگردد و من شک دارم که آیا تا الان هم ما از لحاظ به دست آوردن منابع اصیل فکری اسلامی - که در حمله‌ی مغول از دست رفت - آیا توفیق داشتیم که آن را به یک کیفیتی جبران کنیم یا توفیق نداشتیم؟ شاید اگر حمله‌ی مغول پیش نمی‌آمد و این همه کتابخانه و این همه عالِم و این همه کتاب از بین نمیرفت ما یک چیزهایی امروز داشتیم که در سرنوشت جهان اسلام و تمدن اسلامی اصلاً تأثیر میگذاشت. من تصور میکنم علت این تعبیر شهید مطهری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه با توجه به دوره‌ی مغول با این خسارت این باشد که حمله کنندگان در دوران مغول مردمانی بودند که جز مُلک‌گشایی آن هم در شکل نیمه وحشی‌اش هدف دیگری نداشتند؛ یعنی میخواستند بیایند و سرزمینها را بگیرند؛ و قصد انهدام فرهنگ و نابودی فرهنگ قائم در این کشور را نداشتند. دلیلش هم این است که بالأخره خودشان به این فرهنگ گرویدند؛ هم مسلمان شدند و تعدادیشان شیعه شدند و ما میدانیم که آثار فرهنگی اُلجایتو و نمی‌دانم گوهرشاد و این بقایای خانواده‌ی مغول و تیمور در ایران الان هست، و (سلطانیه و) گنبد سلطانیه و بقیه‌ی جاهای دیگر. یعنی آمدند این‌جا برای این‌که آب و خاک را بگیرند و خب این نتیجتاً در کشتار و خونریزی و اینها نابودی فرهنگ و فرهنگیان هم وجود داشت. در حالی که مهاجمین غربی که از بعد از آغاز مشروطیت در ایران و باید گفت از ناکامی مشروطیت در ایران - که نظر شهید مطهری هم قطعاً از شروع نهضت مشروطیت نیست، بلکه از شروع شکست مشروطیت است، از آن لحظه‌ای که معلوم شد مشروطه یک دام برای این ملت بود نه یک نهضت انقلابی - از آن لحظه تا شهریور بیست دوران اوج سلطه‌ی تفکر و فرهنگ و تمدن غربی است که با چراغ آمده بود و به قصد انهدام فرهنگ آمده بود و گزیده‌ترین کالاها را هم نابود میکرد و منهدم میکرد و میبُرد. یعنی فرق بین مغول این مهاجمین قرن بیستم فرق بین یک اقوامی بود که با گیجی و مثلاً غفلت وارد میشدند با آن مردمی که با آگاهی و هوشیاری و به قصد انهدام مراکز اصلی وارد میشدند. و البته ایشان تا شهریور بیست فرمودید گفتند؟ ... من خیال میکنم بعد از شهریور بیست را هم بایستی یکی از فصول مهم این دوره دانست؛ یعنی اگر چه که دوران رضاخان در این مملکت مثل یک بولدزر بود رضاخان که تمام زیبائیها و ظرافتها را همان‌طور بی‌مهابا خراب میکرد، اما برای خنثی کردن ریشه‌های اعتقاد - که بعد از آن ویرانی دوران رضاخان هنوز زیر خاک مانده بود - یک حرکت ظریف‌تری لازم بود که سی و چند ساله، سی‌و‌پنج، شش ساله‌ی بعد از ۱۳۲۰ به تدریج آن را شروع کرد و در این‌جا واقعاً بذر اعتقاد و فرهنگ و معرفت را - که بعد از آن انهدام رضاخانی هنوز مانده بود - داشت دانه دانه میکشید از خاک بیرون و نابود میکرد و از بین می‌برد؛ بنابراین این قسمت هم بایستی جزو آن دوره محسوب بشود.

 

حداد عادل: حالا من این تصور میکنم علت این‌که آقای مطهری تا شهریور بیست گفتند به این معنا نیست که بعد از شهریور بیست آن نیّت و قصدی که غرب و شرق و غربزده‌ها و شرق‌زده‌ها و حتی هیأت حاکمه در مقابله‌ی با اسلام داشت نیّت فرقی کرده بود، بلکه شاید به این اعتبار بود که از بعد از شهریور بیست یک موجی برای مبارزه‌ی با آن غربزدگی و شرق‌زدگی در بین مسلمانها و متفکرین مسلمان پیدا شد که به دلیل تحولات سیاسی بعد از شهریور بیست امکان نمود پیدا کرد. مثلاً شاید آقای مطهری اگر یک متفکری را که حرفی برای گفتن دارد در ۱۳۱۷ در نظر میگرفتند، (و ۱۳۲۳) در ۱۳۲۳ این متفکر دستش بازتر بود در این‌که دفع حمله بکند تا در ۱۳۱۷؛ به دلیل آن حوادث سیاسی. یعنی این حرف فقط براساس جنبه‌های فرهنگی و فکری نیست بلکه امکانی که برای مبارزه هم بوده - که قبل از شهریور بیست کمتر بوده و بعد از شهریور بیست بیشتر شده - هم شاید مورد نظر ایشان ...

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: ممکن است، یعنی یقیناً نظر ایشان به یک بخشهایی از فارقه‌هایی است که قبل از ۱۳۲۰ و بعد از این تاریخ وجود دارد؛ بدون شک خب دوران اختناق هست و شاید هم علت همین باشد که در دوران رضاخان یک به اصطلاح انهدامی به وجود آمد که بدون آن قلدری و آن به اصطلاح قاطعیت در ضلالت امکان نداشت آن اقدام به وجود بیاید. یعنی اگر سیاستهای بعد از ۱۳۲۰ میخواست قبل از این تاریخ اعمال بشود اثر کار رضاخان را در طول پنجاه سال ممکن بود به وجود بیاورد. رضاخان آمد و قلدرانه همه‌ی آن به اصطلاح بناهای فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی و اینها را ویران کرد، صاف کرد البته. این تفاوت ممکن است وجود داشته باشد، البته (یادتان) (یادمان) هست که در دوران رضاخان شعله‌ی مبارزه خاموش‌تر از بعد از رضاخان نبود، یعنی در دوران رضاخان نهضت عظیم مسجد گوهرشاد را داریم، نهضت مدرس را داریم، مرحوم حاج آقا حسین قمی را داریم، حرکاتی که در قم وجود داشت را داریم، اینها را داریم، یعنی نهضتهای اسلامی و غیر اسلامی هم در زمان رضاخان کمابیش بوده. علی ای حالِ حالا، من میخواهم در توجیه نقطه‌نظر مرحوم شهید مطهری میتوانم من روی این تکیه بکنم که دوران تهاجم فرهنگی غرب - که همراه با تهاجم سیاسی و اقتصادی و طبعاً فرهنگی و اینها بود - خطرناکتر از دوران مغول بود، به خاطر این‌که مهاجمین هوشیارتر، آگاهتر و مسلحتر بودند به سلاحهای لازم، و بنابراین این فکر، فکر درستی است. خب الحمدلله که در سایه‌ی تلاش خود این شخصیت عزیز و شخصیتهایی از قبیل ایشان و تحرک عظیم این انقلابی که به وجود آمد ره صد ساله در مقابله‌ی با این تهاجم بحمدالله در دوران کوتاهی پیموده شد.

 

حداد عادل: الحمدلله. من یک جمله در خصوص این تعبیر آقای مطهری عرض بکنم؛ که آقای مطهری تا جائی که من یادم هست منظورشان مبارزه‌ی سیاسی نبود، بلکه همان جهات فرهنگی بود، و شاید علت این‌که به دوران قبل از شهریور بیست - حالا با یک کمی، چون در تاریخ که نمیشود یک همچنین خط کشید و خیلی دقیق یک روزی را یک مبدأ یک تحولی درست قلمداد کرد، ولی علت این‌که ایشان روی آن دوران تکیه میکردند و بعدش خطر از نظر ایشان کم شده بود - شاید این باشد که در آن فاصله خیلی از متفکران اسلام با مشاهده‌ی این جریانات شرقی و غربی و سموم فرهنگی که از راههای مختلف وارد این بدن شد، به فکر افتادند که باید یک حرفهای تازه‌ای بزنند، یک - به فرمایش شما - احیائی باید در تفکر اسلامی صورت بگیرد؛ و (این) بازتابِ این تأثیر بعد از شهریور بیست در واقع ثمر داد. علت این‌که افت کرد، یعنی خطر بعد از شهریور بیست کاهش پیدا کرد این بود که آن خطر ابتدا آمد و به فکر افتادند مصلحین و متفکران که یک راه‌های چاره‌ای بیندیشند.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: غالباً حمله‌ها این فایده را دارد که انسان را درصدد علاج قرار میدهد.

 

حداد عادل: بله. (یکی از) سؤال دیگری که میتوان مطرح کرد در این فرصت نقش شهید مطهری در خنثی کردن این توطئه‌ی خطرناک جدایی روحانی و دانشگاهی است. حضرت‌عالی میدانید که یکی از آن مبانی قلع و قمع رضاخانی این بود که بین این دو قشر جدایی بیندازد. این همان نکته‌ای است که امام بزرگوارمان از روز اول بر آن تأکید کردند و همواره هم تأکید میکنند. و اگر کسی تاریخ این پنجاه سال اخیر را بخواند میبیند که یکی از دامهای قوی رضاخان همین بود که این دو قشر را به هم بدبین بکند و تا حدود زیادی هم متأسفانه موفق شده بود. بنده خودم - که دانشجوی دانشگاه بودم - از آن روزی که وارد دانشگاه شدم و حتی قبل از این‌که وارد دانشگاه بشوم هر وقت میخواستم که از آن فضایی که ما را از اسلام دور میکرد به اسلام پناه ببرم و سراغ روحانیت بروم، سراغ اولین کسی که میرفتم مرحوم مطهری بود، و مثل من هزاران غریب در آن دیار بودند که می‌آمدند سراغ آقای مطهری و ایشان آشناتر بودند برای دانشجویان از بسیاری از روحانیون دیگر، و در واقع راه را باز میکردند، آغوش را باز میکردند. نظر جنابعالی در نقشی که آقای مطهری داشتند در خنثی کردن این توطئه چیه؟ ایشان چه کردند در مقابل این توطئه و ارزیابی چگونه میکنید کار ایشان را؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله، این یکی از نقاط برجسته‌ی شخصیت شهید مطهری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه هست. به نظر من مرحوم مطهری (از دو، یعنی) با دو ابزار با دو وسیله میتوانستند تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانیون و تحصیل‌کرده‌های جدید را به وجود بیاورند. یکی تلاش عملی و دیگری غنای شخصیت خودش ایشان. از لحاظ تلاش عملی خب ایشان در دانشگاه درس گرفتند، با دانشجوها انس پیدا کردند، در مجامع تحصیل‌کرده‌ها، مهندسین، پزشکان شرکت کردند، به عنوان یک قطب و ملجأ و پناهی برای تحصیل‌کرده‌های جدید شدند - همان‌طور که شما در مورد خودتان احساساتتان را بیان کردید - بله، واقعاً همینجور بود آن زمانها، هزاران دانشجو و فارغ‌التحصیل و کسانی که توی مسائل فرهنگ جدید درس خوانده بودند و تحصیل کرده بودند آقای مطهری را به عنوان یک ملجأ، یک پناه، یک ملاذ، یک آدمی که حرفشان را میفهمد، میتواند دردهایشان را علاج کند، سؤالاتشان را پاسخ بدهد، به او نگاه میکردند و اینها.

و ایشان نوشته‌هایش، سخنرانی‌اش در رادیو در آن سالهای اوائل، بعد هم سخنرانیهای گوناگونش در دانشگاههای مختلف، سراسر کشور در این خط بود؛ و شاید بتوانم بگویم ایشان موفق‌ترین چهره‌ی روحانی در میان محیطهای فرهنگ جدید بود، یعنی در دانشگاهها و حول و حوش دانشگاه‌ها؛ مثل تحصیل‌کرده‌ها و فارغ‌التحصیل‌ها. موفق‌ترین چهره بود، یعنی هیچ‌کدام از این چهره‌های تقریب بین روحانی و دانشگاه به قدر ایشان در این جهت موفق نبودند و ایمان (چیزها را) آن تحصیل‌کرده‌های جدید را جلب نکرده بودند. دومی غنای شخصیت خود ایشان بود؛ میدانید یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدا کرده بود این بود که این دو قشر را به هم بی‌اعتقاد کرده بودند. تحصیل‌کرده‌های جدید فارغ‌التحصیل حوزه‌ی علمیه را یک آدم باسواد نمی‌دانستند، اصلاً آنچه را که او بلد بود آن را سواد نمی‌دانستند، به حساب نمی‌آوردند، علم نمی‌دانستند. روحانی در عرف و فرهنگ غربی تزریق شده‌ی به یک عده‌ی از تحصیل‌کرده‌های ما یک عنصر بی‌سواد و پرمدعایی بود و به حساب می‌آمد که اصلاً تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند، یعنی او را اصلاً قابل نمی‌دانستند که یک چهره‌ی یک شخصی بداند او را. متقابلاً تحصیل‌کرده‌ی حوزه علمیه تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی را با همین چشم نگاه میکرد. علاوه بر این‌که حالا بی‌دین میدانست آنها را جاهل و عامی هم میدانست. یعنی اهل علم و عوام یک تقسیمی بود در حوزه‌های علمیه که مردم دنیا دو قسم بودند، یک قسم اهل علم، یک قسم عوام؛ و اهل علم یعنی آنی که تحصیل‌کرده‌ی حوزه است و عوام یعنی آن کسی که تحصیل‌کرده‌ی حوزه نیست؛ حالا تحصیل‌کرده‌ی هر جای دیگر هم میخواهد باشد. دو قشری که هر دو اهل علمند، هر دو اهل تحصیلاتند، هر دو با مغز و با تفکر و تعقل سر و کار دارند و همدیگر را بی‌سواد میدانند، شما طبیعی است که فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند، با هم آشنا نشوند. مرحوم مطهری جزو شخصیتهایی بود، جزو پیشروان کاروان تقریب روحانی و دانشجو بود که با قوّت و صلابت شخصیت علمی خودش مخاطبین خودش را متواضع کرد در مقابل خود. یعنی هنگامی که ایشان وارد دانشگاه شد و افرادی در رشته‌های مختلفِ متناسب با شخصیت آقای مطهری وقتی با ایشان برخورد کردند، از ایشان استفهام کردند، با ایشان مسأله‌ای را مطرح کردند، با یک مغز بزرگ، با یک اندیشه‌ی عمیق، با یک ذهن باز مواجه شدند. یک مرد متفکر قوی صاحب‌نظر که در - رشته‌اش فلسفه و فقه بود، ولی بعد جامعه‌شناسی مطالعه کرده بود، اقتصاد مطالعه کرده بود، فلسفه‌های اروپایی را مطالعه کرده بود و افرادی از متخصصین و صاحب‌نظران این رشته‌ها به خود جذب کرده بود - ایشان در این اواخر یک درس جامعه‌شناسی اسلامی یا ... فلسفه‌ی تاریخ، بله فلسفه‌ی تاریخ داشت، که خب یک عده‌ای از افراد صاحب‌نظر، اساتید فن، اساتید به‌هرحال درس ایشان شرکت میکردند که خود ایشان برای من نقل کردند که دو تا درس ایشان داشتند میگفتند یکی دانشجوها شرکت میکنند یکی اساتید، این درسی بود که اساتید شرکت میکردند. فلسفه‌ی هِگِل را مثلاً ایشان آنچنان قوی و خوب آگاه بود و فراگرفته بود با آن قوّت علمی‌ای که داشت که خب کسانی که توی این رشته‌ها، توی این معقولات کار میکردند شخصیت ایشان را و ارزش ایشان را درک میکردند. پس شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری هم بیشترین تأثیر را در نزدیکی این دو قشر داشت. یعنی وقتی که تحصیل‌کرده‌های جدید نگاه میکردند میدیدند، یک روحانی عالمِ متفکرِ فاضلی مثل شهید آقای مطهری را در مقابل خودشان دارند. از طرفی وقتی که در حوزه‌های علمیه - که خب شخصیت آقای مطهری در حوزه‌ها واضح بود برای بیشتر افرادی که در حوزه‌ها بودند - وقتی میدیدند ایشان دل به قشر تحصیل‌کرده‌ی جدید بسته و با اینها سر و کار دارد آنها هم یک حالت تقارب و تفاهمی برایشان به وجود می‌آمد. پس بنابراین آقای مطهری نه فقط با ابزارها و طراحیها و به اصطلاح ابتکار و تدبیر خودش توانست این تقارب را به وجود بیاورد، بلکه با شخصیت خودش بیشترین سهم و نفع را در این کار داشت.

 

حداد عادل: این نکته که فرمودید که استادان دانشگاه جذب آن ذهن قوی ایشان میشدند من را یاد یک خاطره‌ای انداخت. در همان درس فلسفه‌ای که استادان دانشگاه شرکت میکردند، بنده هم توفیق داشتم که خدمت ایشان میرسیدم. یکبار صحبت فلسفه‌ی هگل بود؛ مترجم فلسفه‌ی هگل - که از استادان خوب دانشگاه بود و به ایشان علاقه داشت - در جلسه‌ی درس حاضر بود. آقای مطهری فرمودند که من گمان میکنم خطایی که برای هگل در مسأله‌ی حرکت و در اصولاً مسأله‌ی اصل امتناع تناقض حاصل شده ناشی از این است که هگل فلسفه‌ی خود را بر اَصالت ماهیت بنا کرده. آن استاد دانشگاه پرسید که شما از کجا این نتیجه‌گیری را کردید؟ آقای مطهری بلافاصله خیلی صریح فرمودند که از کتاب خودِ شما من این مطلب را در آورده‌ام. گفتند که کجای کتاب من همچنین مطلبی از آن بر می‌آید؟ ایشان بلافاصله گفتند این‌جا که شما اینجور ترجمه کردید، اینجور ترجمه کردید، این هم نتیجه‌اش میشود. آن استاد خیلی مرد منصفی بود، تعجب کرد و گفت بله خب شما چیزهایی فهمیدید که خودِ من نفهمیدم؛ ایشان هم به شوخی و خنده گفتند بله «رُب حامل فقهٍ الی من هو افقه منه». بله، بعد داستانی را نقل کردند و به همین جهت بود که این استادان دانشگاه - بعضیها سنشان از آقای مطهری زیادتر بود که در آن مجلس حاضر بودند - شیفته‌ی عمق فکر ایشان بودند و همچنین سعه‌ی صدر ایشان.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: البته آقای مطهری به این استاد علاقه‌مند بود، دکتر عنایت را میگوئید؟ ... بله، تعریف میکرد ایشان از این دکتر عنایت و میگفت بسیار مرد فاضل و قوی و خوبی است.

 

حداد عادل: بله مرحوم عنایت این کتابی هم که اخیراً از ایشان ترجمه شده به آقای مطهری تقدیم کردند و گفتند که استاد مطهری - شهید مطهری - مرا برانگیخت بر این‌که این کتاب - تفکر نوین سیاسی در اسلام - را بنویسم، خودش را وامدار آقای مطهری میدانست. بنده در خصوص نقشی که ایشان ایفا کردند نسبت به (روحانی و) تقریب بین روحانی و دانشجو یک نکته را هم میخواستم اضافه بکنم و آن این است که خیلیها خواستند این کار را بکنند ولی بسیاری از آنها موفق نشدند، به دلیل این‌که نتوانستند تشخیص بدهند که اشکال اصلی کجاست؛ و بعضی از اینها وقتی که مثلاً از حوزه آمدند سراغ جوانها عده‌ای خودشان برای این‌که تقریب ایجاد بکنند بعضی از اصول خودشان را شاید خدشه‌دار کردند. بودند مثلاً چهره‌هایی که کار آنها انسان را تا اندازه‌ای یاد این شعر می‌اندازد که:

شد غلامی که آب جوی آرد

آب جوی آمد و غلام بِبُرد

یعنی بعضی اشکالاتی که تحصیل‌کرده‌ها با حوزه داشتند، اینها نمیتوانستند تحلیل بکنند ببیند گیرِ کار کجاست و بنده تصور میکنم خیلیها که در این جدایی بین روحانی و دانشجو تفکر میکردند نتوانستند عیب اصلی را از عیب فرعی تشخیص بدهند. مثلاً جوانها به روحانیون انتقادهای زیادی داشتند؛ خب بعضی از این انتقادها هم وارد بود، خیلیها هم وارد نبود؛ ولی مهم این بود که روحانیت را به عنوان اصل سالم دانستن و عیبها را جزئی و فرعی و عَرَضی دانستن و کوشش کردن تا آن اصل را معرفی کردن این در واقع هنر آقای مطهری بود شاید در این قضیه.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله درست است این، یعنی اعتقاد مرحوم مطهری رضوان‌الله‌علیه به نقش نهاد روحانیت منهای اشتباهاتی که ممکن است این یا آن شخص روحانی داشته باشد یکی از خصوصیات ویژه‌ی این بزرگوار بود. این جمله‌ی اسلام منهای روحانیتی که کوبیده شد به طور کامل و واقعاً در ذهنهای کسانی که مشتبه بودند پاک شد این را ایشان این هنر آقای مطهری بود که روی این مسأله، اوّلاً درک کرد که هدف آن کسانی که دارند یک سری حرفهایی را میزنند همین اسلام منهای روحانیت است، یعنی میخواهند اسلام بدون مفسر و عالم اختصاصی به اسلام وجود داشته باشد تا راه برای تعبیر و توجیه باز باشد. هم این معنا و هم این‌که این را شجاعانه و صریحاً مطرح کردن و رد کردن از خصوصیات مرحوم مطهری بود.

 

حداد عادل: بله، این‌جا شاید جای این باشد که سؤال کنیم که به نظر شما - گرچه شاید پاسخ این سؤال تا حالا هم معلوم شده باشد - ولی به نظر شما علت چی بود که ضد انقلاب در آغاز پیروزی استاد مطهری را به عنوان نخستین چهره از روحانیون بزرگ برای ترور انتخاب کرد؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: البته من نمیتوانم مطمئن باشم که ضد انقلاب با یک معرفت کامل دنبال این مسأله رفته و به طور حساب شده این قضیه را پیگیری کرده. خب آن روز یقیناً به هر یک از چهره‌های معروف و مؤثر روحانی دست پیدا میکردند این کار را میکردند؛ اما اگر آگاهانه به سراغ این انتخاب رفته باشند حقاً باید گفت که درست فهمیده بوده. مرحوم شهید مطهری یک عنصر مؤثری بود برای حفظ تداوم خط اسلام و غلبه‌ی او بر این انقلاب. از اولی که این انقلاب داشت پیروز میشد - هنوز حتی قبل از پیروزی - عده‌ای بودند که مصراً میخواستند صفت اسلامی را از این انقلاب بگیرند، و بعد از آنی هم که انقلاب به پیروزی رسید از اولین لحظات کسانی بودند که در این خط حرکت میکردند، و کسانی هم که این فکر را داشتند همه جزو آن بی‌اعتقادها و ملحِدهای آشکار و صریح نبودند، بلکه کسانی هم بودند که علی‌الظاهر مسلمان هم بودند، داعیه‌ی ضد اسلامی هم نداشتند، اما علی‌الباطن به هیچ‌وجه تحمل نمیتوانستند بکنند تفکر اسلامی را، آن هم تفکر فقاهتی اسلامی را. طبیعی است که آقای مطهری با حساسیت‌هایش، با آگاهیاش، با بصیرتش، با علم فراوانش، با آن حالت خاصی که به تعبیر شما خط شکنی باید گفت در مقابل توطئه‌ها و مثلاً حرکتهای ضد اسلامی و موذیانه، با حساسیتش روی التقاط و حرکت التقاط - که حرکت التقاط یکی از خطرناکترین حرکات در اینگونه مواقع هست. یعنی هنگامی که نهضت به پیروزی میرسد تازه نوبت تعبیر و توجیه‌های علی‌الظاهر اسلامی و علی‌الباطن غیر اسلامی است که همین التقاط معنا میدهد - با این خصوصیاتی که آقای مطهری داشت یک خطر بزرگی برای (این) همه‌ی این جناحها بود؛ این جبهه‌ی متحده، کفر و نفاق و الحاد و استکبار و اینها اگر میخواستند یک انسانی را که از همه‌ی جوانب یک مانع بزرگی در مقابل آنها محسوب میشود و دست هم راحت به آن میرسد پیدا کنند آقای مطهری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه بود. در ابعاد شخصیت این بزرگوار آن جنبه‌ی عرفانی و اخلاقی شهید مطهری هم بایستی مطرح بشود؛ که خب واقعاً فصول بسیار شورانگیزی در زندگی این شهید عزیز دارد که در آن قسمت هم بد نیست که صحبتی بشود حالا یا جنابعالی خاطره‌ای بگوئید یا من یک چیزی به یادم بیاید بگویم مناسب هست.

 

حداد عادل: بله جنابعالی بفرمائید، من هم استفاده میکنم.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: مرحوم مطهری رضوان‌الله‌علیه یک انسانی بود که علی‌رغم ظاهری که به او این رقتها و لطافتها خیلی در آن حالت استدلال و مثلاً منطقی برخورد کردن با مسائل نمی‌آمد و تصور نمیشد باطن بسیار رقیق و لطیفی داشت. یک وقتی ایشان در حدود سالهای شاید نمی‌دانم ۵۲ - ۵۳ آن وقتها بود به یک مناسبتی ایشان میگفتند که من مایل هستم که یک فرصتی پیدا کنم و کارهای دانشگاهی و درسی و اینها را بگذارم کنار و بروم قم و آن‌جا حالا تعبیری که ایشان میکردند شاید مثلاً این بود که مثلاً خدا را ببینم یا (حق را) مثلاً به لقاء حق برسم، یک تعبیر اینجور چیزی داشت، که مقصود ایشان این بود که بروند آن‌جا و کار فرهنگی و فکری اینجوری و توأم با خلوت مناسبِ با عبادت و ریاضت و توجه و اینها داشته باشند؛ یک چنین روحی ایشان داشت. مرد بسیار رقیق و ظریفی بود، به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت؛ با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود، با قرآن ایشان زیاد مأنوس بود، تصور میکنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمیخواندند نمیخوابیدند، این را من دیده بودم البته در تعدادی از سفرهایی که ایشان (به) مشهد داشتند، یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بودیم من دیده بودم که - بیتوته کرده بودیم با هم - دیده بودم که ایشان قبل از این‌که بخوابند حتماً قرآن میخواندند و میخوابیدند. اهل تهجد بود، نماز شب با حالی می‌خواند. یک شب ایشان منزل ما بودند نصف شب از صدای گریه‌ی ایشان خانواده‌ی ما از خواب پریده بود و اول ملتفت نشده بود که این چیه، بعد فهمیده بود که صدای آقای مطهری است، که ایشان نصف شب نماز شب میخواندند همراه با گریه‌ی با صدایی که از مثلاً آن اتاق میشد صدای ایشان را شنید. یک چنین حالاتی داشت، و واقعاً یک صفایی (بر خانواده‌ی ایشان) حاکم است بر محیط خانواده‌ی ایشان یک صفا و معنویتی حاکم هست که این بر اثر همان حالت معنوی ایشان است، و خانواده‌ی ایشان، همسر محترمشان، فرندانشان یک حالت معنوی، یک توجهات عرفانی و معنوی را همه‌شان دارند که اصلاً محیط خانواده‌شان اینجوری است، و این ناشی از توجهات این بزرگوار است. من خیال میکنم بسیاری از توفیقات مرحوم مطهری رضوان‌الله‌علیه بر اثر همین حالات بود، که برکات معنوی و آن حال و توجه و عبادت و عرفان و اینها ایشان را موفق کرده بود. از جمله‌ی خصوصیاتی که در این مورد من در ایشان مشاهده کردم - که خیلی برای من جالب بود - احترام عجیبی بود که ایشان برای پدرشان قائل بودند. پدرشان یک روحانی محترمی بود در فریمان، نمی‌دانم دیده بودید ایشان را یا نه؟ پیرمردی بود، دیده بودید پدر ایشان را؟ ... بله، مرد محترمی بود، آدم خوبی بود، اما ساکت بود، من هیچوقت از ایشان با این‌که مثلاً شاید ساعتهای متمادی در طول این زمانها من با ایشان هم‌مجلس شده بودم منزل مرحوم آیت‌الله‌مطهری رضوان‌الله‌علیه در مشهد مثلاً هر وقت ایشان می‌آمدند ما هم پدر ایشان را میدیدیم در رفت و آمدها، جلسات و اینها؛ هیچوقت من ندیده بودم صحبت کردن ایشان را که مثلاً از ایشان استفاده‌ای کرده باشم، لکن مرحوم مطهری عجیب برای ایشان احترام قائل بودند، در حالی که قطعاً مرحوم مطهری رضوان‌الله‌علیه رتبه‌ی فکری خب بالاتری داشتند و شخصیت ایشان قابل مقایسه شاید نبود، اما به قدری ایشان در مقابل این پدر خاضع بودند که حد نداشت؛ و علت این بود که میگفتند اول کسی که من را به مسائل معنوی و حال و عبادت و اینها هدایت کرده پدرشان بوده.

 

حداد عادل: همین را در جایی هم نوشته‌اند.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: عجب، یادم نیست حالا، بله. قرآن خواندن را مثلاً، میگفتند پدرشان از دوران کودکی و جوانی ایشان را به قرآن خواندن و اینها وادار میکرده. تربیت‌های رجال معنوی که روی ایشان اثر داشته برایشان خیلی جالب بود، مثل مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی بله، ایشان عکس مرحوم آمیرزا علی آقای شیرازی را توی اتاقشان زده بودند، بله آن‌جا بود که با یک حالی هم از حاج میرزا علی آقا ایشان یاد میکرد، و شانسی هم واقعاً ایشان داشتند؛ من به غبطه میخورم به حال آقای مطهری واقعاً این لطفی که خدا در حق ایشان کرده یک چیز عجیبی است. خب مثلاً در قم که ایشان میروند در اوائل کار یک استادی مثل امام خمینی را ایشان پیدا میکنند؛ خب دیگر کمتر کسانی بودند که توانسته باشند در آن برهه‌ی از زمان از این سرچشمه‌ی موّاج صفا و معنویت و عرفان و حکمت آن‌جور استفاده بکنند که مرحوم شهید مطهری رضوان‌الله‌علیه کردند که هم شرحش را خود ایشان بیان کردند، هم حضرت آیت‌الله‌منتظری که خب همدرس و شریک و هم‌حجره

 

حداد عادل: یک همدرسی هم مثل آقای منتظری

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله این هم یکی دیگر از خصوصیات است. بله، یک همدرسی مثل آیت‌الله منتظری و بعد آن وقت درس مرحوم طباطبائی و اُنس با مرحوم طباطبائی - اُنس طولانی با ایشان - استفاده‌ی از مرحوم آمیرزا علی آقای شیرازی، استفاده‌ی از مرحوم قوچانی، کی بودند؟ ... آقا نجفی بله مرحوم آقا نجفی، ایشان

من نمی‌دانستم که آقای مطهری ...(۳)

بله آقای نجفی ایشان از، من راجع به آقانجفی صحبت شد اول‌بار سیاحت غرب را ایشان به من معرفی کردند؛ چون مرحوم آقای نجفی سیاحت شرق شرح حال زندگی‌اش است، سیاحت غرب را هم روی همان اصطلاحات عُرَفا؛ مالِ به اصطلاح تصورات عالم بعد از مرگ و برزخ و اینهاست که ذکر کردند. ایشان معتقد بودند که مرحوم آقای نجفی سیاحت غرب را از روی خیالات ننوشته، از رو مکاشفه نوشته. ایشان آقای نجفی را دیده بودند. مرحوم آقای نجفی میرفته قم و با آقای مطهری هم‌حجره میشده، ایشان تازه رفته بودند قم آقای مطهری، ظاهراً سال شانزده یا هجده ایشان قم مثل این‌که میروند. به نظرم سال ۱۳۱۶ یا ۱۸ من این را شک دارم. ایشان میروند قم، در همان سالها بوده که مرحوم آقای نجفی ایشان میگفتند که ماه رمضان که میشد - که معمولاً در ماه رمضان اهل علم توی شهرهای خودشان هستند، منبر میروند، نماز جماعت مفصل میخوانند، مردم به اینها توجه دارند - آقای نجفی با آن وجهه و اعتباری که در قوچان داشت ماه رمضان که میشد پا میشد از قوچان می‌آمد قم، و ایشان میگفتند می‌آمد مدرسه‌ی دارالشفاء و توی اتاق ایشان، حالا شاید هم حالا توی اتاق مثلاً نزدیک ایشان به نظرم می‌آید که توی اتاق آقای مطهری، آن وقت ایشان میگفتند که بزرگان آن روز قم مثل مرحوم خوانساری و مرحوم صدر و اینها دیدنِ ایشان می‌آمدند و احترام میکردند به ایشان و از ایشان میخواستند که برایشان منبر برود و تقاضا میکردند از آقای نجفی که برود نماز ایشان قبول نمیکردند، میگفت که من (از) قوچان را ول کردم آمدم این جا، این‌جا بروم نماز جماعت و نمیروم. آن‌وقت ایشان میگفتند البته، آقای نجفی هم در بین این عده از آقایان با همه‌شان رفیق بود به مرحوم خوانساری ارادت داشت، نماز مرحوم آقای خوانساری ایشان میرفت و شرکت میکرد.

 

حداد عادل: این خیلی جالب بود برای من که این رابطه بین آقای نجفی و آقای مطهری را اول‌بار است من میشنوم. در ایام عید امسال من فرصت کردم این سیاحت شرق را خواندم، و دقیق خواندم؛ و هی پیش خودم میگفتم که ای کاش من این فرصت را میداشتم و این آقای نجفی را با این شخصیت ظریف و دقیق میدیدم، و گاهی پیش خودم میگفتم که ای کاش از آقای مطهری یک وقت مثلاً پرسیده بودم که این شخص را دیده یا نه، چون فکر میکردم که باید این آدم برای آقای مطهری هم خیلی آدم جالبی باشد.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حالا یک چیزی جالبتری برایتان بگویم، مرحوم آقا نجفی توی این کتاب اسم از رفیق چیز می‌آورد؛ چند تا رفیق دارد، رفیق نمی‌دانم اصفهانی، یکی هم رفیق ... نه غیر از یزدی، در همان ... نخیر نزدیکی خودشان مثلاً حالا سرخسی، نمی‌دانم یک همچنین چیزی، یک چیزی شبیه این است - من الان درست یادم نیست -. آقای مطهری میگفتند که احتمالاً آن رفیق پدر من است، یعنی پدر آقای مطهری، بله. البته یقین نداشتند ایشان، میگفتند که احتمالاً آن رفیق نمی‌دانم مثلاً نمی‌دانم حالا سرخسی است، محولاتی است، یک همچنین چیزی؛ میگفتند احتمالاً آن رفیق فلان جایی پدر من باشد که با ایشان دوست بوده و معاشر بوده.

 

حداد عادل: اینها را همه را دیده بود؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله دیده بود. آقای مطهری شخصیتی مثل آمیرزا علی آقا واقعاً شانسی داشت ایشان و خدای متعال به ایشان لطف کرده بود آن‌جور اساتیدی و آن‌جور بزرگانی که انسان مثلاً این‌طور شخصیتها را خیلی کم اتفاق می‌افتد کسی یکی، دو تا از اینها را مثلاً ببینید در مدت عمرش، ایشان اینها را همه را دیده بود و الحمدلله توفیقات الهی از همه جهت نصیب این بزرگوار بود.

 

حداد عادل: این نکته که فرمودید احوال روحی و معنوی ایشان شاید برای خیلی از کسانی که ایشان را یا در کلاس فقط دیده بودند یا از بعضی نوشته‌ها شناختند خیلی قابل تصور نباشد که آقای مطهری تا چه اندازه ظریف بود و پرجوش و از لحاظ روحی لطیف. بنده گاهی آقای مطهری را برای دوستان این‌طور تعریف میکنم، میگویم آقای مطهری از دور به منطق شبیه بود - خیلی آهنین - از میانه‌ی راه به فلسفه و حکمت شبیه میشد، اما از نزدیک عین عرفان بود، بله، و واقعاً انسان برایش قابل توجه است که تصور بکند یک کسی که مثلاً آن ظرافتهای فلسفه‌ی هگل را با پتک منطق میکوبد و آن‌طور سخت، منبر هم میرود و بعد برای حضرت امام حسین علیه‌السّلام روضه میخواند و خودش سرِ منبر در حالی که حالا استادهای دانشگاه، دانشجوها هم شاید پای منبر او هستند او شروع میکند زار زار گریه کردن، روضه‌ی حضرت قاسم میخواند و بعد وسط روضه میخواند که:

بر فَرَس تندرو هر که تو را دید گفت

برگ گل سرخ را باد کجا می‌برد؟

بعد شروع میکند زار زار گریه کردن. این بُعد همان‌طور که میفرمائید شاید آن سرچشمه‌ی اصلی کلید توفیق بوده برای ایشان.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله به‌هرحال شخصیت انصافاً جامع و کاملی بود آقای مطهری جزو نادرترین شخصیتهایی است که همه‌ی این ابعاد مختلف در وجود ایشان بحمدالله جمع بود.

 

حداد عادل: حالا که این را میفرمائید بد نیست من از حضرت‌عالی بپرسم که اگر تقدیر چنین بود که آقای مطهری به شهادت نمیرسید در آن صورت به نظر شما با تجربه‌ای که شما و شناختی که جنابعالی از جمهوری اسلامی و از انقلاب دارید مناسب‌ترین مسؤولیت برای ایشان چه مسؤولیتی بود در جمهوری اسلامی؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اولین چیزی که خب طبعاً از مرحوم مطهری رحمت‌الله‌علیه به ذهن می‌آید ابعاد فرهنگی شخصیت ایشان است. خب اگر ایشان می‌بودند یک کلید گنجینه‌های فرهنگ اسلامی بودند، می‌توانستند سیاستگذار و خط بده و مسؤول یک بخشهای عظیمی از فرهنگ اسلامی این جامعه باشند و اینها؛ لکن من اتفاقاً روی این مسأله فکر کردم همیشه، با خودم فکر میکردم که اگر آقای مطهری بود امروز برای کجا خوب بود. به نظرم رسیده بود که اگر ایشان بودند یک رئیس جمهور خوب و مناسب برای این اجتماع بود. حقیقت هم همین است که انقلابی که مثل انقلاب ما با ابعاد فکری و فرهنگی عمیق و قوی و با یک پیام معنوی و با یک رسالت فلسفی دارد می‌آید و اخلاقی توی جوامع و خودش را ظاهر میکند در رأس این نظام یک شخصیتی مثل آقای مطهری لازم است. البته در رأس که میگوئیم یعنی در محدوده‌ی کار دولتی و الّا در رأس که خب طبعاً امام هست که همیشه رهبر انقلاب یک شخصیت معنوی هست دیگر، به طور طبیعی قانون اینجور است، و خداوند ان‌شاءالله وجود مبارک و شریف امام عزیزمان را - که در همه‌ی این بخشهایی که گفتیم ایشان فوق‌المقوله و سرچشمه و مثال عالی هستند - حفظ کند برای این انقلاب و برای اسلام و قرآن ایشان را خداوند محفوظ بدارد ان‌شاءالله. به‌هرحال مرحوم شهید مطهری اگر امروز میبودند من فکر میکنم مناسب‌ترین جا برای ایشان ریاست جمهوری بود که با آن ابعاد عظیم شخصیت، یک حکیم، یک فیلسوف، یک فقیه، میشد رئیس جمهور یک نظام و این خیلی برای این نظام ارزش داشت، و ما میتوانستیم به وجود او در دنیا افتخار کنیم. واقعاً میتوانست یک نمودار خوبی برای این نظام باشد این بزرگوار اگر زنده میبود.

 

حداد عادل: درباره‌ی آقای مطهری اگر شاید ساعتها گفت‌وگو بشود همان‌طور که خودِ آقای مطهری میگفتند که در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است، مرتباً تو در تو جلوه‌های دیگری از شخصیت ایشان مطرح میشود. بنده دوست داشتم یک قدری هم درباره‌ی نقش سیاسی و اجتماعی و مبارزه‌ی آقای مطهری مخصوصاً در آن سال آخرِ منتهی به پیروزی انقلاب - یعنی سال ۵۷ - گفت‌وگویی میکردیم، به خصوص که جنابعالی شاید در آن سالها بیش از گذشته هم با ایشان در یک ماههایی در ارتباط بودید در خصوص مسأله‌ی مبارزه. اگر فرصتی باشد در این باب هم حالا بعد از آن بُعد عرفانی یک صحبتی بشود شاید مناسب باشد؟

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بله، مرحوم شهید مطهری یکی از ارکان مبارزه در هنگام اوجگیری آن در تهران بودند بدون شک، و ایشان یکی از دو، سه نفر افرادی بودند که امام به ایشان نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره‌ی قضایای ایران و تهران - که خب مرکز همه‌ی مسائل تهران بود - داشتند. من البته هنگامی که از تبعید برگشتم، (رفتم) آمدم تهران بعد رفتم مشهد، بعد از مدت کوتاهی آمدم تهران و همین‌طور که میگوئید با ایشان در ارتباط بودم غالباً یا غالباً دیگر بله، در ارتباط زیادی بودم تا این‌که در نزدیکیهای آن هفته‌های آخر قبل از پیروزی انقلاب بود که شورای انقلاب تشکیل شده بود و ایشان به من اطلاع دادند، من مشهد بودم و خبر هم نداشتم که بنده هم رفته بودم مشهد برای محرم، و یک مقداری طول کشیده بود، چند هفته‌ای، دو، سه هفته‌ای طول کشید، میخواستم زودتر برگردم نشد. ایشان پیغام دادند به من که من فوراً بیایم تهران و گفتند که کاری هست با من؛ و چون یکی، دو، سه روز باز تأخیر شد مجدداً ایشان یکی، دو مرتبه پیغام دادند و مؤکداً خواستند من بیایم، به من اطلاع دادند تهران که آمدم که بله امام دستور دادند که بنده هم جزو شورای انقلاب باشم. ایشان یک شخصیت سیاسی بود در این برهه‌ی از زمان و فعالیت سیاسی میکرد، فکر میکرد. از جمله‌ی خصوصیاتی که من از ایشان فراموش نمیکنم صلابت و قاطعیت ایشان هست در مقابل حرکت موذیانه‌ای که از طرف لیبرالهای میانه حال در همان روزهای پیروزی انقلاب انجام میگرفت برای خنثی کردن صُوْرَت اسلامی انقلاب. آن وقتی که بختیار (چیز کرده بود که) پیشنهاد کرده بود که برود خدمت امام برسد و اینها، یک شرحی را داده بود به یکی از این آقایان وابسته‌ی به جبهه‌ی ملی که بیاورند در آن جمعی که ما - شورای انقلاب - که همیشه دور هم جمع میشدیم و یک اعلامیه‌ای که بختیار مایل است که این اعلامیه را اگر شما موافقید و اگر امام قبول میکنند صادر کند؛ که این اعلامیه میتوانست وجهه برای بختیار درست کند و کار را عقب بیندازد. از جمله‌ی کسانی که، دو نفر توی آن جمع قاطعاً مخالفت کردند یکی مرحوم شهید مطهری بود، یکی مرحوم شهید بهشتی؛ این دو نفر هر کدامی یک نکته‌ای را به عنوان ایراد در این اعلامیه ذکر کردند که اگر آن نکته اصلاح میشد نظر بختیار برآورده نمیشد. لذا بود که وقتی این دو نفر اصلاحهای خودشان را ذکر کردند آن اعلامیه برگشت بختیار مایل نشد که آن را پخش کند آن اعلامیه را و (چیز نکرد) برایش فایده‌ای نداشت. یعنی یکی ایشان، یکی مرحوم شهید بهشتی این دو نفر روی دو تا نقطه‌ی اصلی انگشت گذاشتند. به‌هرحال یک بینش سیاسی عمیقی ایشان داشت. یعنی عمق طبیعی و فکری آقای مطهری در میدان سیاست هم آشکار میشد. و ایشان به همین دلائل هم شاید بود، یا یکی از دلائلش حداقل این بود، همین عمق و امانت ایشان و اینها بود که امام به ایشان به نظرم بیش از همه اطمینان میکردند، در معرفی افراد، در شناسائیها، و شاید یک تعدادی از شخصیتها و اشخاصی که در شورای انقلابی یا بعضی از مسؤولیتهای دیگر گماشته شدند و امام اینها را گماشتند با معرفی آقای مطهری و اطمینانی بود که امام به آقای مطهری داشتند؛ و به حق بود انصافاً، یعنی به نظرم میرسد همان‌طور که ایشان شاگرد خوبی برای امام بودند و قدر امام را واقعاً ایشان میدانست و امام را میشناخت، امام هم این شاگرد خوب و ممتاز خودش را واقعاً میشناخت. امام ایشان را از همه‌ی ما بهتر و بیشتر میشناخت و بیشتر از همه‌ی ما قدر ایشان را میدانست.

 

حداد عادل: همان‌طور که عرض کردم انسان دلش میخواهد که درباره‌ی آقای مطهری مفصل صحبت بکند ولی مجال اندک است. خب ما باید امروز شکر بکنیم که بحمدالله سایه‌ی امام بر سرِ ما هست و آن درخت برومند سرفرازی که میوه‌هایی امثال استاد مطهری ثمر آن درخت بوده سایه افکن هست بر ایران و ان‌شاءالله که با این جمهوری اسلامی آن آرزوهایی که آقای مطهری پنجاه سال و چهل سال در دل داشتند به تمام و کمال تحقق پیدا بکند و رسیدن به اهداف ایشان تسلای دل همه‌ی داغداران شهادت ایشان باشد، ان‌شاءالله.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: ان‌شاءالله.