شناسهٔ خبر: 82090 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ

نامه رهبر انقلاب؛ نامه ای مخصوص انتشار در شبکه های اجتماعی

١٢ نكته از يك نامه/ كنش گری ديپلماتيك يك انقلابی؛

letter4u/2 یا در همان چند بند اواسط (بند هفتم) رهبری به صورت خیلی خلاصه ولی روشنگرانه، به مفهوم دیگری (other) اشاره ای گذرا می کنند. ایشان به طور مبسوط و علمی مفهوم دیگری را تبیین نمی کنند، بلکه صرفا با گره زدن مفهوم «دیگری» با «تصویرسازی مملو از سیاه نمایی، هراس افکنی و نفرت پراکنی غرب از اسلام و مسلمانان»، ذهن جوان مخاطب را روشن و منظور مد نظر که در این جفای به اسلام است را طوری به جوان مخاطب منتقل می کنند، که در جوان اروپایی و آمریکایی، ناخواسته حس تقلا و جست و جوگری بیدار می شود به دلیل همان اصل، يعني بحث حول مشترکات و دوری از تفرقات.

نماینده/ بهمن ماه که ماه انقلاب اسلامی ایران است، امسال در اولین روزش، شاهد یک حرکت انقلابی دیگر اما این بار از نوع دیپلماتیک بود.  

رهبر انقلاب در یک بهمن، نامه ای سرگشاده را خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی منتشر کردند.  

از یک بهمن تا امروز طبیعتا تحلیل های مختلفی در رسانه های مکتوب، مجازی و مخصوصا صدا و سیما، ارائه شده است، اما سعی بر این بوده که نکات ذیل، غیر تکراری باشند و زوایایی طرح شوند که کم تر مورد مداقه قرار گرفته اند.  
 
۱- دلسوزی برای جوان حق طلب؛ چه از دیار اسلام، چه غیر اسلام  

متاسفانه بعضا نگاهی بر جهانی بینی ما حاکم است که مسلمان زادگان را برتر و مع الحق تر از دیگران می دانیم. اگرچه این گزاره می تواند در بسیاری از موارد درست باشد، اما آن درست بودن به دلیل این نیست که مسلمان زادگان از غیر مسلمان زادگان مع الحق ترند، بلکه در این مساله، باید پذیرفت که عامل مهم تر از متغیر خود (مسلمان زاده یا غیر آن)، متغیر محیط است.  
 
عناصری متنوع، کلی و جزئی می توانند در این مثال، محیط را تشکیل دهند؛ مانند خانواده، مدرسه، دانشگاه، جامعه، رسانه ها و حکومت ها و سیاست مداران. آن چه که در این نامه به آن موکدا اشاره شده است، فقدان عدل و صداقت در رسانه ها و حکومت های اروپایی و آمریکای شمالی است.  
 
در سراسر نامه ی رهبری، دلسوزی مشهودی را لمس می کنیم که به معنای این است که ایشان می دانند که بنا نیست توقعی که از یک شیعه ی دوازده امامی که در جمهوی اسلامی ایران متولد می شود را از یک جوان اروپایی یا آمریکایی که در فضایی سراپا متفاوت و شاید بی ربط به دنیا می آید داشت.  
 
جوانی که از لحظه ی چشم بازکردنش هر آن چه از اسلام شنیده، با مفاهیمی هم چون وحشی گری، تروریزم، افراطی گری، بدوی و دور از عقلانیت بودن وصرفا پوسته ای من درآوردی را شناخته و نه هسته ی حقیقی آن را، حرجی بر او نیست که از اسلام گریزان باشد.  
 
 
۲- امر به معروف و نهی از منکر جوانان غیر مسلمان بر پایه ی مشترکات 

روح نامه ی رهبری این است که اگرچه به جوانان حق می دهند که در آن فضای رسانه ای و سیاسی مسموم، ذهنشان نسبت به اسلام و مسلمانان مسموم شده باشد، ولی به عنوان یک عالم دینی که وظیفه اش امر به معروف و نهی از منکر همگان حتی غیر مسلمانان است، این امر به معروف و نهی از منکر را با این نامه محقق می کنند.  
 
ایشان در این نامه، مخاطب اروپایی و آمریکایی را ابتدا با خود همراه می کنند، سپس حول معروف ها و منکرهای محل توافق و مشترک، استدلال می کنند؛ مثلا مستندات تاریخی ای که رهبری به آن ها اشاره می کنند، همگی محل اشتراک و توافق جوانان غربی هست، مثل تاریخ ننگین برده داری یا کشتارهای وسیع در جنگ جهانی اول و دوم و امثالهم. در این نامه ایشان هیچ اشاره ای به موضوعات محل مناقشه و حاشیه ای مانند هولوکاست نمی کنند! اگرچه برای ما مسلم است که هولوکاست افسانه بوده و هولوکاست واقعی، ‌ در فلسطین در حال وقوع است.  
 
کسی شک ندارد که پیش از این، غرب مخصوصا آمریکا و انگلستان، به برده داری و استثمار، مشغول بوده اند. تا این حد بدیهی است که هالیوود برای اثبات وجود آزادی بیان در حد نهایت در این کشور، به فیلم دوازده سال بردگی، جایزه ی بهترین فیلم اسکار را تقدیم می کند، اما بحث این جاست که چرا روشنفکرنمایی ها در غرب، فقط درباره ی گذشته است و چرا جوانان کم تر مطلع می شوند که دموکراسی که آن را با مولفه ی آزادی بیان می شناسند، ممکن است با ایجاد خفقان، نگذارد مفهوم کامل و واقعی آخرین دین آخرین پیامبر خدا، به گوش آنان برسد.


 ۳- استفاده از عبارات دقیق و به جا: 

عبارات و کلماتی که در این نامه نگاشته شده اند، تقریبا همگی، بهترین و درست ترین هستند. از آن جا که تمرکز ویژه بر ترجمه ی انگلیسی نامه بوده است و نگارنده با آن زبان آشنایی نسبی دارد، از آن جا که لغات در انگلیسی، ‌ بار معنایی مخصوص به خود را دارند و جزئی تر و دقیق تر بیان می شوند، می طلبد تا برای بیان مفهومی خاص، لغات، عبارات و جملاتی متناسب و بیانگر همان مفهوم خاص، در نظر گرفته شوند.  
 
مثلا در اواسط نامه، رهبری دو درخواست را مطرح می کنند. برای طرح این درخواست ها، از کلمه ی «ریکوئست=request» در نامه استفاده شده است که نه از موضع بالا و نه از موضع ضعف است. معنایی با مفهومی نسبتا خنثی ولی با بار معنایی ملایم و تقاضامندانه است.  
 
یا در همان چند بند اواسط (بند هفتم) رهبری به صورت خیلی خلاصه ولی روشنگرانه، به مفهوم دیگری (other) اشاره ای گذرا می کنند. ایشان به طور مبسوط و علمی مفهوم دیگری را تبیین نمی کنند، بلکه صرفا با گره زدن مفهوم «دیگری» با «تصویرسازی مملو از سیاه نمایی، هراس افکنی و نفرت پراکنی غرب از اسلام و مسلمانان»، ذهن جوان مخاطب را روشن و منظور مد نظر که در این جفای به اسلام است را طوری به جوان مخاطب منتقل می کنند، که در جوان اروپایی و آمریکایی، ناخواسته حس تقلا و جست و جوگری بیدار می شود به دلیل همان اصل بحث حول مشترکات و دوری از تفرقات.  


 ۴- حفظ احترام و رعایت ادب در خطاب قرار دادن والدین جوانان: 

شاید اگر بسیاری از علمای دیگر بودند، توضیحی نمی دانند که چرا من شما را که جوان هستید خطاب قرار داده ام و والدینتان را نه؛ اما رهبری این قدر با ظرافت و از زوایای که بر برخی پنهان است، موضوع را مورد کنکاش قرار داده اند، که می دانند جوان اروپایی و آمریکایی، مانند هر جوانی، به گذشتگان، خانواده و والدینش، علقه دارد، پس دلیلی وجود ندارد که حس کند بناست اسلام و فحوای این نامه، بین او و خانواده اش که دینی جز اسلام دارند، فاصله بیندازد.  
 

۵- این نامه بناست تا در آینده سازی، جوانان را یاری کند: 
 

ایشان به جای این که جوانان را به واسطه ی غیر مسلمان بودنشان یا خانواده شان تحقیر کنند، شانیت می بخشند و آن ها را سرنوشت سازان آینده ی غرب معرفی می کنند تا بدین ترتیب، نه تنها حس اعتماد و امنیت خاطر در جوانان ایجاد شود، ‌ بلکه متوجه شوند که بناست محتوای این نامه و پیرو آن جستار آنان در قرآن، کتاب اسلام، آینده ی ملت و سرزمینشان نیز تضمین شود. از آن جا که جوان اروپایی، منظر و دیدش نسبت به دنیا متفاوت است، رهبری سعی می کنند هر جا که احتمال می رود ذهن جوان مشوش شود یا احیانا بهراسد، او را آرام کنند و با اطمینان خاطر، دعوت کنند به شنیدن مابقی نامه. هر کجا احتمال تهدید ذهنی یا ناامنی خاطر برای جوان وجود دارد، رهبری از آن فرصت برای فرصت سازی و ایجاد حس اعتماد و علقه نهایت بهره را می برند.  


 ۶- لحاظ کردن ظرافت های عمیق روانشناختی مانند تحریک روحیه ی خطرپذیری جوانان: 
 
 از دیگر نکات نغر این نامه که شاید در یک عبارت خاص یا یک بند خاص مشهود نباشد ولی در روح نامه به راحتی حس می شود، حسن استفاده و هوشمندی رهبر انقلاب از حس خطرپذیری و ماجراجویی جوانان اروپایی و آمریکایی است. با اتفاقاتی هم چون جنبش وال ستریت، تجمعات و تظاهرات ضد نژادپرستانه در اعتراض به کشته شدن دو جوان سیاه پوست به نام های مایکل براون در فرگوسن و آنتونیو مارتین در سن لوییس توسط پلیس آمریکا و تجمعات و تظاهرات فرانسه در اعتراض به گروگان گیری ها و حمله ی داعش به دفتر مجله ی چارلی هبدو و بسیاری اتفاقات دیگر مانند همه پرسی جدایی اسکاتلند از بریتانیا، ‌ مشهود شده که جوان اروپایی و آمریکایی، بنا بر ویژگی های فطری شان، مانند هر جوانی، از روحیات آزادی خواهانه و حق طلبانه برخورداند و با اتفاقاتی که یکی پس از دیگری در همان کشورها در حال وقوع است، نسبت به صداقت سیاست مداران و رسانه هاشان، اصلا خوش بین نیستند.  
 
رهبری با دست گذاشتن روی این حساسیت جوانان غربی، ‌ آن ها را هوشیار می کند که مبادا اسلامی که به شما معرفی کرده اند، مانند بسیاری از دروغ های دیگری باشد که به شما گفته اند و بعدها افشا شده و همان سیاست مداران دروغگو هم مجبور به تایید آن دروغگویی و عوام فریبی شده اند.  
 
بدین ترتیب حس ماجراجویی جوان، در خدمت آرمان خواهی جوان قرار می گیرد.  
 
 
۷- بیان دغلکاری سیاست مداران آن کشورها: 
 
اگرچه از یک سو در نامه سعی شده تا جوان با خواندن آن، حس نکند که نویسنده، بغض و کینه از غرب دارد، ‌ ولی در بعضی فرازها، با صراحت نقدهایی شجاعانه به سیاست مداران، رسانه ها و حکومت های کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی وارد شده که شاید جوانان آن کشورها کاملا آن را باور نداشته باشند، ولی قطعی تا حدی حق را به نگارنده می دهند و برای اطلاع از حقانیت تمام آن موضوعات، به جست و جوی بی واسطه می پردازند که البته در این روزگار کار بس آسان و سهل الوصول است.  


 ۸- تعامل با دل های آزاده به جای تقابل با دولت ها؛ انقلابی بودن به معنای استقبال از تقابل نیست: 
 
در فراز انتهایی نامه، رهبری با آرزوی فردایی بهتر برای تعامل غرب با اسلام، نامه را پایان می دهند. علاوه بر این که لحن نامه صمیمانه و مشفقانه است، محتوای آن نیز بوی تقابل نمی دهد و فلسفه ی وجودی آن جز تعامل نیست، اما تعامل با جوانان آزاده ی اروپا و آمریکای شمالی.  
 
رهبری در یکی از سخنرانی هایشان، پیرو این که اگر هر نظر و حرفی داشته باشند، صریح خواهند گفت و اهل تعارف نیستند، جمله ی معروفی را می گویند مبنی بر این که «من انقلابی ام؛ دیپلمات نیستم». برخی حسب عادت قیاس به نفسشان، این جمله را حمل بر صحت این مفهوم کردند که رهبری اهل ساخت و پاخت نیستند یا مصادره به مطلوب های بی ربط دیگر. این خلط مبحث چند ایراد مبنایی داشت؛ اولا این که دیپلمات بودن به معنای ساخت و پاخت نیست و اگر دیپلمات بودن خلاف شرع بود، ‌ قطعا ولی فقیه آن را حرام و اشتغال به آن را ممنوع اعلام می کرد و وزارت امور خارجه و بسیاری از مناصب دیگر، تعطیل می شدند. ، اما مقصود رهبری از دیپلمات نبودن و انقلابی بودن، ‌ روحیه است. این که ایشان روحیه شان صریح و شجاع است. اتفاقا همین نامه گواه این است که ایشان علاوه بر این که انقلابی هستند، اگر نیاز باشد، از ابزار دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی هم نهایت استفاده را می برند. پس این جا دیپلمات بودن هم مثبت است و منافاتی با انقلابی بودن ندارد.  
 
علاوه بر این، ایشان با این حرکتشان ثابت کردند که برای ایجاد تغییر مد نظر در غرب، نیازی نیست که الزاما آن تغییر، از مسیر مد نظر غرب بگذرد. می توان به جای تقلا کردن در مذاکرات مستهلک کننده و بعضا بی نتیجه با غرب، از طریق راه های موثرتر و غیر رسمی و اتفاقا به سبک خود غربی ها وارد فضای اثرگزاری دیپلماتیک شد.  
 
مثلا به جای مذاکره به دولت ها، می توان با جوانان آزاده ی همان اروپا و امریکا مذاکره یا مکاتبه کرد و مفاهمی موثر بدین ترتیب برقرار شود.  
 
 
۹- نامه ای که در ابعاد سیاست داخلی نیز قابل تعمیم و کاربردی است: 

آن چه که در این نامه می تواند به عنوان الگو، در تمامی ابعاد و عرصه ها، چه داخلی و چه خارجی، مورد استفاده قرار بگیرد، این است که رهبر انقلاب به همه آموختند که گاهی پاسخ بر برخی از سوالات مبنایی و اساسی، می تواند گره گشا و نجات بخش باشد. رهبری نامه ای را به جوانان غربی فرستادند، خب بسیاری از شخصیت های صاحب نظر و بکراندیش می توانند، در مورد مقولات داخلی، سوالات و مباحثی را طرح کنند. سوالاتی ساده که پاسخشان اگرچه ظاهرا ساده به نظر می رسد، ولی از مشکلات مبتلا به فضای فرهنگ، سیاست و اجتماعی ما هستند.  
 
مثلا این که یک سیاست مدار اصول گرا یا اصلاح طلب پاسخ دهد که اگر اصول گرایی ارزش است که هست و اگر اصلاح طلبی ارزش است که هست، اگر اصول گرایان و اصلاح طلبان هر دو به مبانی انقلاب معتقدند، پس چطور یکی حجاب را مهم نمی داند و دیگری می داند یا چطور آن یکی آزادی بیان را حتی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باور ندارد و آن یکی دارد!  
 
یا از جوانان حامی یا منتقد یک شخص یا جریان سوال شود که آیا تا به حال مستقیما و بی واسطه، با آن شخص صحبت کرده اند یا دغدغه ها و سوالاتشان را از او پرسیده اند تا مطمئن شوند که وی با بصیرت است یا بی بصیرت، ‌ دلسوز انقلاب است یا کینه دارد؟ و قس علی هذا.  
 
 
۱۰- رهبری دیپلماسی کاربردی و موثر را به رخ همه می کشند 

از جمله آن هایی که به واسطه ی تعداد بالای پسندهای (لایک) فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی شان، سرخوشند و احساس می کنند که معنای دیپلماسی عمومی (پابلیک پالیسی) را خوب متوجه شده اند، باید این نامه را به عنوان یک استفاده ی بهینه و به جا از شبکه های اجتماعی به شمار آورند و فکر نکنند که مثلا اگر صفحه شان به ازای هر مطلب ۱۰۰ هزار بار پسند می شود، به این معناست که حتما موضعشان مقبول جهانیان واقع شده است. کسانی که چنین موقعیتی دارند، به جای لوس بازی های شبکه ای، می توانند نه دقیقا بلکه در ابعاد کم تر، اثربخشی در فضای بین المللی داشته باشند و اسلام و ایران اسلامی را آن طور که هست - نه آن طور که غربی ها خوششان بیاید یا نیاید - به آنان معرفی کنند و نرمش قهرمانانه را فقط در این نبینند که باید از مواضعمان عقب بنشینیم، بلکه یک مصداق نرمش قهرمانانه هم می تواند این باشد که بدون توجه به پشتیبانی طیف های شبه روشنفکر، بر اساس آرمان های و اهداف انقلاب اسلامی ایران، ‌ پیام هایی را مبتنی بر سبک زندگی اسلامی ایران، به آن ها منتقل کنیم ولو در حد یک جمله. این که بهار قشنگ است یا ما همه صلح را دوست داریم، وجه اختصاصی فرهنگ ما نیست؛ همه ی جهان این را می گویند و اتفاقا آن را مصادره هم کرده اند.  
 
باید آن دیپلمات هایی که وظیفه شان برقراری دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی است، پاسخ دهند که به جای این که فرهنگ و افکار متفکران و نظریه پردازان جمهوری اسلامی ایران را به خارج منتقل کنند، چرا سعی می کنند ایران و فرهنگ و منظومه ی فکری نظامش را در قالب مورد پسند آن ها به آنان عرضه نمایند؟ آیا تا کنون اثربخش بوده؟ اگر وقتی غربی ها وارد ایران می شوند، نظرشان تغییر می کنند، پس بر اساس چه استدلالی اگر ما مثلا اندیشه ی شهید مطهری یا امام یا مقام معظم رهبری را به آنان منتقل کنیم، آن ها پس خواهند زد؟ ‌ فرض بر این که همگی استقبال نکنند، بر اساس چه مبنایی، قائل هستیم که جوانانی که نامه ی رهبر انقلاب را می خوانند، افکار منتشر شده ی بنیانگزار و نظریه پرداز انقلاب اسلامی ایران را نمی خوانند؟ ‌ آیا روا نیست که حول این موضوعات، همیت و تلاش بیشتری صورت گیرد؟  
 

۱۱- تحلیلگران ما متعجب شدند، ولی دیده بان همین است؛ غافلگیر می کند: 

یکی از ویژگی های یک دیده بان، ‌ این است که با مشاهدات و محاسبات دقیق، تصمیمی می گیرد که ممکن است برخی آن را نسنجیده یا عجیب بدانند، ولی وقتی محقق می شود، غافلگیر می شوند. چون دیده بان می تواند با دستگاه محاسباتی دقیق، عمیق و گسترده ی خود، پیش بینی کند. پیش بینی نه مثل یک پیش گو، ‌ بلکه مانند یک پزشک که می داند کدام دارو، کدام عارضه را در چه مدت و به چه ترتیب برطرف می کند.  
 
آقای دکتر محمد مرندی که یکشنبه ۵ بهمن ماه در مناظره ی در مقابل آقای دکتر صادق خرازی نشسته بود، ‌ در کمال صداقت - که تحسین برانگیز است - گفت «از من پرسیدن که این نامه نتیجه ای ام داره. من گفتم نه خیلی فایده ای نداره.» [نقل به مضمون]. این برداشت فقط دکتر مرندی نبود، ‌ بلکه برداشت اکثر قریب به اتفاق تحلیلگران بد اخم بدبین داخلی بود. همان فردای انتشار نامه، با یکی از همکاران تحلیلگر بحث می کردیم. گفت «به نظرت این نامه فایده ای هم داره؟ اروپایی ها می خونن؟» گفتم «حتما. شبکه های اجتماعی رو دست کم گرفتی. ضمنا تمام شبکه های خبری معروف خارجی هم پوشش دادن.»  
 
آن چه که در ذهن برخی تحلیل گران باعث می شد این نامه نادیده انگاشته شود، این بود که گمان می کردند این نامه یا ناقص منتشر می شود یا بایکوت می شود. اگرچه بارها این اتفاق به نحوی رخ داده که به ضرر ما شده، ولی این نامه، یک پدیده ی نوظهور بود و روا بود که تحلیلگران، بنا بر نادر بودن این اتفاق، تحلیلشان را ارائه دهند. در تحلیل ها چند نکته در نظر گرفته نشده بود: 
 
اولا در ایامی که اتفاقات گروگان گیری چارلی هبدو، انتشار این مجله ی موهن در تیراژ حداقل ۳ میلیون در سراسر جهان و به راه افتادن موج من عاشق محمدم در سطح جهان طی سه هفته رخ داده بود، اتفاقا افکار عمومی جوانان جهان تشنه ی این بود که حرف های یکی از نمادهای اسلام در حال حاضر که رهبر ایدئولوژیک و شیعه ی جمهوری اسلامی ایران است را بشنود.  
 
ثانیا رهبری این عطش را درست تشخیص دادند و این بار سخنرانی نکردند، بلکه نامه ای نوشتند که واقعا از ابعاد یک ورق A ۴  تجاوز نمی کرد و اصلا طولانی نبود. سانسور کردن این نامه، دیگر آسان نبود و وقتی مجله ی چارلی هبدو در تیراژ سه میلیونی آزاد است تا به پیامبر اسلام توهین کند، یکی از علمای اسلام معاصر، نمی تواند یک نامه ی یک صفحه ای را از طریق رسانه هایی که خود را رسانه های آزاد جهانی می نامند، به دست جوانان اروپا و آمریکای شمالی برساند؟  
 
ثالثا اصلا در نظر گرفته نشده بود که این نامه، مخصوصا سوالات انتهایی اش، به شدت قابلیت استفاده و بازنشر در فضای شبکه های اجتماعی مختلف را دارد. حتی با یک توئیتر یک خط و نیمی می شد سوالاتی را از جوانان پرسید که ذهنشان را چنان درگیر کند که حداقل کار ممکن در مواجهه با نامه، ‌ این باشد که آن را برای دوستانشان بفرستند و بازنشرش کنند.  
 
۱۲- شبکه های اجتماعی؛ ابزاری که رهبری از آن علیه مخترعانش استفاده کردند: 

یکی از طنزهای این ایام، این بود که یکی از کارشناسان مثلا صاحب نظر در حوزه ی رسانه های مجازی نوین، دو هفته ی پیش در یکی از برنامه های زنده ی شبکه ی یک سیما حاضر شد و تا می توانست، ‌ فعالیت شبکه های اجتماعی و شبکه های اجتماعی تلفن همراه را تخطئه کرد. بعد دقیقا فردای انتشار نامه ی رهبر انقلاب، در شبکه ی خبر حاضر شد و بازنشر این نامه در شبکه های اجتماعی در سطح جهان را، ‌ نشانه ای مبارک مبنی بر اثبات موثر بودن نامه و قدرت نفوذ آن در سطح جهانی به شمار آورد.  
 
هم زمان با انتشار نامه، سایت khamenei.ir در اقدامی هوشمندانه، هشتگی مخصوص را آماده کرده بود و چند جمله ی کوتاه که بیشتر سوالات انتهایی بود را به عنوان محتوای پیشنهادی به کاربران معرفی کرد و کاربران نیز به طور گسترده در شبکه های مختلف اجتماعی و تلفن همراه، آن ها را منتشر و بازنشر کردند. حتی نرم افزاری هم با عنوان نامه ای برای تو Letter۴U روی این سایت قرار گرفت که مخصوص گوشی های مبتنی بر اندروید بود.  
 
وقتی استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری در مجله ی زن روز یادداشت می نویسد و رهبر انقلاب هم نامه ای را در قالبی کاملا مناسب جهت انتشار و بازنشر در فضای شبکه های اجتماعی می نگارند، آیا می توان شبکه های اجتماعی را به واسطه ی این که بخشی از بودجه شان احتمالا توسط استکبار جهانی تامین می شود، ‌ دور انداخت و نجس انگاشت!؟ آیا این به معنای خالی کردن عرصه جهت به مسلخ انحراف رفتن افکار عمومی داخلی و جهانی و بسیج جهانی علیه اسلام و مسلمانان نیست؟ آیا این دقیقا همان اتفاقی نیست که ما به جای امر به معروف و نهی از منکر، از ترس گرفتار شدن به آن منکر، مثل یک بزدل، صرفا نظاره گر باشیم یا در کنج عزلت با خود و خدای خود خلوت کنیم!؟

منبع: شفاف

نظر شما