شناسهٔ خبر: 80134 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

سرمقاله رسالت:

تهذيب فرهنگ سياسی

نماینده/دکتر حامد حاجی حيدری: قضيه خب؛ يه قدري اخلاق ما به قول امام سيد روح ا... موسوي خميني (ره)، به «تهذيب» نيازمند شده است. هفته قبل، دولتمردان، در نخستين همايش «اقتصاد ايران؛ راهکارهاي دستيابي به رشد پايدار و اشتغال زا»، مجدداً و مکرراً وارد حاشيه گرديدند، و در شرايطي که همه نياز به اميد و تدبير داريم، ايشان سعي کردند تا ملت را دو دسته کنند. مطبوعات هوادار هم همين بخش از سخنان ايشان را گرفتند. در نشستي که بايد اصل سخن دولتي ها در مورد اقتصاد ايران، و راهکارهاي دستيابي به رشد پايدار و اشتغال زا، و تدابير اقتصادي ناظر بر بودجه را خطاب به فعالان اقتصادي گوشزد مي کرد، جو سياسي جديدي دامن زده شد تا باز هم اقتصاد و مردم به سياست يارانه بدهند، و سياست هم از مسئوليت «تدبير» خود شانه خالي کند.

البته پيش از اين، عالي جناب سيد محمد خاتمي هم از «رفراندوم» سخن گفته بود، و آن موقع هم گفتيم که حرفي و باکي نيست، اين گوي و اين ميدان. همه پرسي کنيد تا براي چندمين بار ثابت شود که مردم در همه مسائل، پشت سر فقيه جامع الشرايط خود قرار مي گيرند. امروز هم همين را گفته و مي گوييم؛ حرفي و باکي نيست. اگر قرار است راجع به هدفمندي يارانه ها رفراندومي انجام شود که شد؛ اگر قرار است در باره ماجراي حصر اتمي نظرخواهي شود که بارها انجام شده است و مردم نظر خود را به رساترين وجه گفته‌اند؛ اگر قرار است راجع به فتنه «سبز سياه» رفراندومي برگزار شود، که شد و نهم دي‌هاي ديگري هم مهياي خلق شدن است. حال، اگر با خزانه خالي مي خواهيد رفراندوم هم برگزار کنيد، خب، برگزار کنيد. ولي گويا اين عالي مقام مانند آن
عالي جناب، از اين بيانات منظور ديگري دارند؛ در سکوت، راجع به راه حل هاي مثبت درباره اقتصاد ايران و راهکارهاي دستيابي به رشد پايدار و اشتغال زا، که مشحون از مسير يابي هاي سازنده درباره اقتصاد مقاومتي باشد، و پس از آنکه ضربات اقتصادي بعد از آغاز تحريم ها در سال نود و يک را محصول بي تدبيري دولت پيشين، قلمداد مي کردند، اکنون، آنها تمام چشم خود را به مذاکرات دوخته‌اند، و در وانفسايي که اميد به مذاکرات رنگ باخته، براي کشور حاشيه مي سازند تا شايد کسي در نيابد که مدعيان تدبير و «ژنراليتي»، تدبيري اندک تر از «مردي که رفت» دارند.

و ما توقع داريم که دولتمردان به جاي قطبي کردن بيهوده جامعه، و بالا بردن هزينه انتقادهاي مثبت، در شرايطي که «ژنراليتي» دولت براي حل مسائل قد نمي دهد؛ بله، در اين شرايط، توقع داريم که دولتيان فضا را بگشايند تا تمام «ظرفيت» هاي مثبت کشور به ميدان بيايند و بتوانند به دولت کمک برسانند تا سکان کشور را به پيش ببرد. اين روزها، بايد کساني بيايند و به مردم بگويند که ما در شرايطي دشوارتر از اين، کشور را با جنگ اداره کرديم؛ اگر سياستمداراني به کمک دولت بيايند که با تأکيد بر «ظرفيت» ها به مردم اميد ببخشند، مردم هم «ظرفيت» هاي مثبت خويش را نمود و بروز خواهند داد، و اين، «ظرفيت» هاي مثبت يک جامعه مؤمن و انقلابي است که هر مشکلي را از پيش پا بر مي‌دارد. در اين شرايط، مردم نشاط مي خواهند، نه جدال.

ما نياز به دولتمرداني داريم که با تأکيد به «ظرفيت» هاي ملت خود، به دور از نگاه به دست اجانب، آرامش خود را به مردم منتقل نمايند، تا مردم با تصميم درست مانند يک «تفنگ سرپر»، به سمت دشمني که توپ و تانکش هم قلابي است، شليک کنند و اراده خود را به رخ او بکشند. ولي اگر دولتمردان، به قدر کافي «خسرو» و «شکيبا» نباشند، و به «ظرفيت» هاي مردم خود واقف نگردند، تفنگ را به زمين مي اندازند و براي خود و مردم خود، خفت و خواري و ضعف و مرگ به ارمغان مي آورند، و از آن بدتر، «خسرو» و «شکيبا» هاي ملت خود را تسليم اجنبي مي کنند تا به دار آويزند. اول از همه، خودشان دست و پايشان را گم
مي کنند، و بعد، به صورت دوست مقاوم پنجه مي افکنند، تا در مقابل خصم تنها بمانند؛ و از آن موقع است که خفت و هتک «غيرت»، دامنشان را خواهد گرفت.

يک فرهنگ سياسي بهتر، بدون «حب نفس»

ما به قول امام، به يک «تهذيب» نياز داريم. و باز، به قول امام، «حب نفس»، اصل و ريشه خطاياست.

در اغلب موقعيتهاي اجتماعي در دنياي امروز، به انگيزه هاي فردي اصرار مي شود، و قواعد و ضوابط، از «فرهنگ مسئول و بخشايشگر» حمايت نمي کنند. اين ارزش ها، مردم را وا مي دارند تا براي آن که سرشان بي کلاه نماند، هميشه طلبکار و حق
به جانب باشند، نه بخشايشگر و مسئوليت پذير.

فراگيري ارزش رفتاري «مسئول و بخشايشگر بودن»، اثربخشي زيست اجتماعي و سياسي را به وضوح، بالا مي برد.

ارزش رفتاري «مسئول و بخشايشگر بودن»، به مردم کمک مي کند تا:

۱. در حل مشکلات با ابزار «همکاري»، توانمندتر و توانمندتر شوند؛

۲. پيوستگي و هماهنگي اجتماع بالا رود، تضمين مي کند که مهارت ها از نسل با تجربه به نسل تازه منتقل شود؛

۳. افراد مي توانند از يکديگر پشتيباني کنند و در شرايطي که براي برخي اعضاي اجتماع مشکلي ايجاد مي شود ديگران عملکردهاي آنان را کامل مي کنند؛

۴. قابليت انطباق جامعه را با شرايط دشوار بالا و بالاتر مي برد؛

۵. و در نهايت محيط اجتماعي برقرار مي شود که در آن مردم احساس مي کنند که نيازهاي هر يک از آن ها بالاترين اولويت ملت است و در اين شرايط حس خوشبختي نزد مردم بيشتر و بيشتر مي شود.

با اين حال، ارزش رفتاري «مسئول و بخشايشگر بودن»، کمرنگ و کم رنگ تر مي شود. اين، يکي از موانع بزرگ در فرهنگ اجتماعي و سياسي کشورهاست، و در کشور ما هم، همچنين.

بگيريد، معامله کنيد، يا ببخشاييد؟

در يک فرهنگ «حق به جانب و طلبکار» کلان شهري، قاعده به اين صورت است که تا آن جا که ممکن است از ديگران کمک گرفته شود حال آن که در عوض، کمترين مشارکت صورت
مي گيرد. مردم تنها هنگامي کمک مي کنند که انتظار داشته باشند سود شخصي آن ها از هزينه هايي که براي آن ها ايجاد مي کند، بيشتر باشد، در ضديت با زماني که نفع زيست اجتماعي و سياسي مهم تر از هزينه هاي شخصي است.

وضع در يک فرهنگ «حق به جانب و طلبکار» «غير» کلان شهري، قدري تعديل مي شود؛ در يک اجتماع کوچک تر يا در شرايطي که آدم به آدم مي رسد، افراد سعي مي کنند تا به افرادي که به آن ها کمک کردهاند، کمک نمايند، تا بعداً که آدم به آدم رسيد، باز هم بتوانند انتظار کمک از هم داشته باشند. هر چند افراد در فرهنگ «حق به جانب و طلبکار» غير کلان شهري، نسبت به فرهنگ کلان شهري، منافع بيشتري از همکاري به دست
مي آورند، اما، براي مبادله موثر نيستند، چون مردم در حلقه هاي بسته‌اي، کمکهايشان را مبادله مي کنند.

ولي، در يک فرهنگ «مسئول و بخشايشگر»، مردم مانند واحدهاي فرهيخته هماهنگ با عملکرد عالي فعاليت مي کنند؛ کمک به ديگران، به اشتراک گذاري دانش، ارائه آموزش و برقراري ارتباطات بدون اين که در قبال بخشايش انتظار و توقع فلج کننده‌اي داشته باشند. در فرهنگ «مسئول و بخشايشگر»، جايي که مردم در پي اضافه کردن ارزش بدون کسب امتياز هستند، شما احتمالاً، بيشتر ارتباط برقرار مي کنيد و روي کمک شايسته ترين افراد حساب باز مي کنيد، نه فقط کساني که با آنان بده بستان داريد.

فرهنگ اجتماع ما به صورت «برنده همه چيز را مي برد» درآمده و به ارزش «مسئول و بخشايشگر بودن» پاداشي نمي دهد. هنگامي که مديران جامعه براي پاداش به عملکرد فردي، سيستمهاي
رده بندي معين را اجرا مي کنند، آن ها عملاً بر ضد فرهنگ مسئوليت شناسي و بخشندگي اقدام مي نمايند.

به رقابت واداشتن مردم عليه يکديگر، باعث مي شود تا ارزش «مسئول و بخشايشگر بودن» غير عاقلانه به نظر برسد، مگر اين که در ازاي «کمک به ديگران»، حداقل به همان اندازه چيزي دريافت شود. در اين وضع و حال، مردمي که مسئوليت پذير هستند، بخشايشگر هستند، و به ديگران کمک مي کنند، به سرعت به هزينه هاي اين کار خود پي مي برند؛ بهره وري آن ها در اثر سوء استفاده گيرندگان کاهش پيدا مي کند. در دراز مدت، مردم انتظار اين رفتار
«حق به جانب و طلبکار» را از يکديگر خواهند داشت، و براي حفاظت از خودشان، هم چون گيرندگان عمل کرده يا معامله گر مي شوند، به طوري که در ازاي انجام کمک، انتظار لطف متقابلي را خواهند داشت. اين روحيه چرخش چرخ اجتماع را کند مي کند.

نظر شما