شناسهٔ خبر: 72817 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

به بهانه انتشار کتاب درباره شهید جعفری منتشر می‌شود

پیشخوان/ روایتی از زندگی اولین فرمانده سپاه در کرمانشاه

شهید جعفری حاج احمد آقا با قبول درخواست شهید می‌گویند، به امام می‌گویم که حتماً نامه‌ای به ارتش بنویسند، اما شهید در جواب می‌گوید اوضاع پاوه به گونه‌ای است که تا نامه عملی شود، شهر سقوط می‌کند. باید پیام از رادیو اعلام شود تا اقدام هر چه سریعتر انجام گیرد.

به گزارش نماینده به نقل از فارس، مقام معظم رهبری در سفری که سال ۹۰ به کرمانشاه داشتند، از شهید «سید محمدسعید جعفری» تجلیل کرده و در سه سخنرانی متوالی به «زود فهمیدن»، «به وقت فهمیدن»، «به هنگام عمل کردن» و «پاسخ به نیاز دادن» شهید جعفری اشاره کرده و می‌فرمایند: «من دیروز اشاره کردم که جوان‌های کرمانشاهی یک ماه بعد از پیروزی انقلاب احساس کردند، نیاز هست که بروند. شهید سید محمدسعید جعفری - شهید پیشرو و پیشتاز - با جمع رفقای خودش رفتند، از پادگان لشکر سنندج دفاع کردند؛ فهمیدند که معنای این دفاع چیست؛ تسلط ضد انقلاب بر یک پادگان نظامی، معنایش چیست. این زود فهمیدن، به وقت فهمیدن، به هنگام عمل کردن و پاسخ به نیاز دادن، آن نقطه‌ برجسته‌ای است، که نباید مغفول بماند.»

روز چهارم آبان سالروز شهادت شهید سید محمدسعید جعفری، بهانه‌ای شد تا مختصری به زندگی مجاهدانه این شهید بصیر بپردازیم. اما به دلیل تعدد حوزه‌های فعالیت‌های مبارزاتی و انقلابی شهید پرداختن به همه آنها در این مطلب نمی‌گنجد و بنابراین با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری بر نقش شهید در جلوگیری از سقوط پادگان سنندج، تنها به نقش این شهید بصیر در غائله کردستان می‌پردازیم.

* اعلام خطر سقوط کردستان و تجزیه ایران به امام (ره) توسط شهید جعفری

هنوز چند روز بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود که حزب دموکرات با تصرف پادگان مهاباد، کنترل امورات شهر را به دست می‌گیرد، و بدین ترتیب اولین شهری که بلافاصله بعد از انقلاب به دست ضد انقلاب سقوط می‌کند، شهر مهاباد بود.

خبر سقوط پادگان مهاباد که به شهید جعفری می‌رسد، وی سریعاً به قم سفر کرده و در دیدار با امام (ره) ضمن گزارش سقوط مهاباد و اوضاع کردستان، خطر سقوط کردستان و تجزیه ایران را نیز به امام مطرح می‌کند و امام نیز ایشان را به سپهبد شهید قرنی - رئیس ستاد کل ارتش - ارجاع می‌دهند. شهید در تهران با شهید قرنی ملاقات کرده و خطر سقوط کردستان را گوشزد می‌کند و مشخص می‌شود که شهید قرنی هم به این خطر واقف است، ولی به دلیل نوپا بودن نظام و بی‌نظمی مفرط در ارتش اقدام عاجلی نمی‌تواند انجام دهد.

در روز ۲۷/۱۲/۵۷ پیش‌‌بینی‌های شهید جعفری به وقوع پیوسته و ضد انقلاب با هدایت گروهک کومله به کمیته‌ انقلاب اسلامی سنندج حمله کرده و کمیته را که دو نفر از نیروهای اصلی آن به نام‌های شهید محمد و حشمت رحمان‌پور (پدر و پسر) در محل کمیته بودند، را به محاصره در می‌آورد. در این زمان آقای محمد رحمان‌پور به طور مکرر به شهید جعفری تماس گرفته و تقاضای کمک فوری می‌کند و شهید متأسفانه با وجود پیگیری‌های مکرر نمی‌تواند اقدامی برای نجات آنها انجام دهد و نهایتا‌ً ضد انقلاب با به شهادت رساندن این پدر و پسر کمیته را تصرف کرده و سپس به ستاد لشکر ۲۸ سنندج حمله و فرمانده لشکر را به گروگان می‌گیرد.

پس از آن نیز برای دروغ پراکنی و تحریک مردم برای همراهی خود، صدا و سیما را تصرف می‌کند. دشمنان انقلاب در اقدام بعدی، پادگان ژاندارمری را به تصرف خود در آورده و در آخرین اقدام خود، ساعت ۱۱ شب بیست و هفتم اسفند، پادگان لشکر ۲۸ سنندج را به قصد حمله به آن و غارت مهمات، محاصره می‌کنند.

شهید جعفری که از قبل این وقایع را پیش‌بینی می‌‌کرد، در تاریخ ۲۳ بهمن ۵۷ یعنی یک روز پس از انقلاب یکی از نیروهای خویش به نام بهروز همتی را به سنندج اعزام می‌کنند تا اوضاع شهر و تحرکات ضد انقلاب در آن را سریع‌تر گزارش کند. آقای همتی نیز فوراً اوضاع شهر و حمله ضدانقلاب به اماکن و نقاط استراتژیک سنندج و نهایتا‌ً حمله به پادگان لشکر را به شهید گزارش می‌کند.

شهید جعفری که با تیزبینی و بصیرت، به خوبی عمق خطر تسلط ضدانقلاب بر پادگان نظامی و تصرف شهر سنندج به عنوان مرکز کردستان را می‌‌دانست و سقوط سنندج را به منزله تجزیه کامل کردستان و سپس استان‌های دیگر می‌دانست، سریعاً دست به کار می‌شود و مقدمات اعزام نیروهای آموزش دیده پادگان خضر زنده را –که خود آن را تأسیس کرده بود- فراهم می‌کند.

شهید جعفری با هوانیروز هماهنگ کرده و چند فروند هلی‌کوپتر را جهت اعزام نیروهای آموزش دیده خود به سنندج تدارک می‌بیند. نیروهای کرمانشاهی با ورود به پادگان ضمن اینکه دفاع سرسختی از خود نشان می‌دهند، موجب ارتقای روحیه مقاومت نیروهای ارتشی حاضر در پادگان می‌شوند. ورود این نیروها باعث وحشت ضد انقلاب شده و آنها تصور می کنند که اینها چریک‌های فلسطینی هستند که برای دفاع از پادگان آمده‌اند. نهایتاً با مقاومتی که نیروهای شهید جعفری و ارتشیان داخل پادگان از خود نشان می‌دهند، ضد انقلاب با قطع امید از ورود به پادگان، به هیأت حسن نیت متوسل شده و آتش بس برقرار می‌شود. ناگفته نماند که یکی از شروط ضد انقلاب برای برقراری آتش بس، تحویل چریک‌های فلسطینی توسط دولت موقت به آنها بود.

* عملیات مهاباد و حمله کومله به پادگان سنندج

قبلاً بیان شد که حزب دموکرات قبل از حمله کومله به پادگان سنندج، به مهاباد حمله کرده و شهر را به تصرف خود در ‌آورده بود و تمام مذاکرات دولت موقت برای باز پس‌گیری پادگان مهاباد به شکست منتهی شده بود.

پس از شکست کومله در تصرف پادگان سنندج و بازگشت نیروهای شهید جعفری به کرمانشاه، ایشان این بار عده‌ای از نیروهای خود در پادگان خضر زنده را – که دیگر تحت عنوان «پاسداران انقلاب اسلامی» فعالیت می‌کردند- به مهاباد اعزام می‌کند. از آنجا که مهاباد به کلی در اشغال دشمن بود، امکان هلی برد وجود نداشت. از این رو شهید مقرر می‌دارد که تعدادی از نیروها به صورت ناشناس و به صورت اهالی منطقه، خود را به پایگاه‌های مقاومت در مهاباد برسانند. از سوی دیگر، هوانیروز نیز مأمور می‌شود تا مواضع متصرفان پادگان مهاباد را کوبیده، پس از تضعیف آنان، پادگان مهاباد با هجوم نیروهای خودی، باز پس گرفته شود.

پس از تقویت پایگاه‌های درون شهری و باز پس‌گیری پادگان نیز نیروهای خودی، گشت‌های علنی را در شهر آغاز کنند و تأمین مهاباد را در دست گیرند. نهایتاً با اضافه شدن نیروهایی از سایر نقاط کشور، پایگاه‌های خودی به شدت تقویت می‌‌شود و در روزهای بعدی نیز گشت‌های شهری ادامه یافته و شهر از دست گروهک‌ها خارج می‌شود.

* ورود شهید چمران به «غائله مریوان» و تعهد گروهک‌ها 

پس از برقراری آرامش نسبی در کردستان، در اوایل مرداد ماه ۵۸، برخی از گروهک‌ها بر خلاف مذاکرات هیأت حسن نیت، در مریوان به محل سپاه مریوان حمله کرده و با به شهادت رساندن پاسداران، آن را تصرف می‌کنند و پس از آن، دست به کشتار خانه‌به‌خانه پاسداران مریوانی می‌زنند و معاهدات خود با هیأت حسن نیت را زیر پا می‌گذارند. پس از این حمله عهد شکنانه ضد انقلاب، شهید جعفری به عنوان فرمانده سپاه کرمانشاه، نیروهای سپاه را از مرکز عملیات به مریوان اعزام می‌کند و به آنها دستور می‌دهد تا در خارج از مریوان مستقر گردند. در آن موقعیت، شهید ورود پاسداران به مریوان را به صلاح ندیده و استقرار نیروها در خارج از شهر مریوان را از جهت راهبردی لازم می‌داند؛ چرا که اعلام آمادگی سپاه، برای سرکوب گروهک‌ها بود و موقعیت آنان را در شهر به شدت تضعیف می‌کرد و آنان را در موقعیتی لرزان قرار می‌داد. به علاوه مردم و بزرگان شهر را برای مذاکره و اخراج گروهک‌ها آماده می‌ساخت. شهید در این عملیات بدون به کارگیری پاسداران، از بزرگان شهر درخواست کردند که گروهک‌ها را از شهر بیرون کنند.

در نهایت این غائله با ورود شهید چمران به نمایندگی از دولت و بدون درگیری نیروهای سپاه با تعهد خروج گروهک‌ها ختم شد.

* عزیمت شهید چمران به عنوان نماینده دولت به پاوه

شهر پاوه که به لحاظ مذهبی از مردم متدینی برخوردار بود و در زمان انقلاب نیز مردم ابراز وفاداری بسیاری نسبت به انقلاب کردند، مقصد حمله بعدی حزب دموکرات بود. از نظر شهید چمران هدف گروهک‌ها از تصرف پاوه این بود که، «با سقوط پاوه، سرتاسر کردستان، زیر سلطه سیاسی ضدانقلاب قرار می‌گرفت و همه نیروهای نظامی طرفدار انقلاب نیز نابود می‌شدند.» برای رسیدن به این هدف بود که حزب دموکرات اقدام به محاصره پاوه می‌کند.

در روز هیجدهم مرداد ماه ۵۸ که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، نیروهای دموکرات و گروهک‌ها که پاوه را در محاصره گرفته بودند، مرتکب عمل زشتی می‌شوند. مردم شهر نیز که از ایذاء و اذیت این نیروها به ستوه آمده بودند به یک باره طغیان کرده و برای خاتمه دادن به این وضعیت، در فرمانداری پاوه متحصن می‌شوند. در این وضعیت شهید جعفری در روز سوم تحصن چند نفر از شخصیت‌های کرمانشاه از جمله شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی - امام جمعه کرمانشاه - آقای سپهری - استاندار وقت کرمانشاه - آقای کریمی از مسولان ناحیه ژاندارمری و عده‌ای دیگر را برای همدردی با مردم، در فرمانداری پاوه در جمع متحصنین حاضر می‌سازد و مسؤلان استانی و نیز خودشان به عنوان فرمانده سپاه کرمانشاه سخنرانی می‌کنند و قول پیگیری خواسته‌های متحصنین را می‌دهند اما با توجه به گستردگی محاصره، نه تنها نمی‌توانند شهر را از محاصره ضد انقلاب در آورند. بلکه دموکرات حلقه محاصره را تنگ‌تر کرده و در تدارک تصرف مسلحانه شهر بر می‌آید.

با شدت گرفتن محاصره پاوه توسط گروهک‌ها، شهید چمران به عنوان نماینده دولت به پاوه عزیمت می‌کنند، اما لحظه‌ به لحظه شهر به سقوط کامل نزدیک‌تر می‌شود. با حادتر شدن اوضاع پاوه و گزارش سقوط قریب الوقوع شهر به شهید جعفری، ایشان تلاش وافری می‌‌کند تا از سقوط شهر جلوگیری کند. در همین راستا شهید با حضور در پادگان خضر زنده، سخنرانی کرده و عده‌ای از یاران خود را جهت اعزام به پاوه محیا می‌کند.

شهید جعفری با استقرار در هوانیروز کرمانشاه، عملیاتی هوایی را جهت ارسال نیرو و تجهیزات جنگی و پشتیبانی فرماندهی می‌کند. وی در این عملیات ابتدا تعدادی از پاسداران پادگان خضر زنده را به فرماندهی شهید آیت شعبانی با هلی‌کوپتر برای کمک به شهید چمران به پاوه اعزام می‌کند، اما خبر می‌رسد اوضاع پاوه حادتر شده و این گروه برای مقاومت در مقابل گروهک‌های ضد انقلاب کافی نیست. سردار شهید جعفری در اقدام بعدی عده‌ای دیگر از پاسداران خود را به فرماندهی آقای عبدالعلی بوچان‌پور، به همراه ادوات جنگی در قالب چند فروند هلی‌کوپتر به پاوه اعزام می‌کند. این دو گروه اعزامی شهید جعفری، به یاری شهید چمران می‌شتابند تا شهر را از تصرف ضد انقلاب در آورند، اما به دلیل قطع امید ارتش از نجات پاوه و عدم همکاری دولت موقت با شهید چمران، نمی‌توانند در این امر موفق شوند و نهایتاً ضد انقلاب تمام نقاط استراتژیک شهر از جمله بیمارستان و فرودگاه را به تصرف خود در می‌آورد و تنها دو نقطه در دست نیروهای انقلاب می‌ماند که در آن سنگر گرفته و در حال مقاومت هستند؛ یکی پاسگاه ژاندارمری و دیگری بهداری پاوه. حلقه محاصره این دو سنگر نیروهای مدافع انقلاب نیز هر لحظه تنگ‌تر می‌شود و در نهایت این نیروها در پاسگاه و بهداری بدون آب و غذا زندانی شده و محیای شهادت می‌شوند.

شهید جعفری در کرمانشاه پیوسته با ارتش و سپاه تهران تماس می‌گیرد تا به نحوی به کمک نیروهای درون محاصره بشتابد، اما متأسفانه، هیچ یک از این تلاش‌ها مؤثر واقع نمی‌شود، حتی از اعزام نیروهای سپاه کرمانشاه به پاوه به جهت قطعیت یافتن سقوط آن جلوگیری می‌شود. شهید با کوشش فراوان تنها می‌تواند، هلی کوپترهایی را برای رساندن آذوقه و مهمات اولیه و برگرداندن شهدا و مجروحان به پاوه اعزام کند.

* تقاضای شهید جعفری از امام (ره) برای نجات «پاوه»

شهید با قطع امید از کمک‌های ارتش و سپاه و دولت موقت دست به اقدامی می‌زند، که تنها کلید نجات پاوه بود؛ وی به اقوام و دوستان خود سفارش می‌کند که با شماره‌های مختلف با دفتر امام (ره) در قم تماس گرفته و خطر سقوط پاوه را به طور مکرر اعلام کنند. نهایتاً خود  نیز با دفتر امام تماس می‌گیرد و اوضاع پاوه را به طور مستقیم به حاج احمد آقا گزارش می‌دهد و از ایشان می‌خواهد که به امام بگویند برای نجات پاوه، فرمانی خطاب به ارتش صادر کنند. حاج احمد آقا با قبول درخواست شهید می‌گویند، به امام می‌گویم که حتماً نامه‌ای به ارتش بنویسند، اما شهید در جواب می‌گوید اوضاع پاوه به گونه‌ای است که تا نامه عملی شود، شهر سقوط می‌کند. باید پیام از رادیو اعلام شود تا اقدام هر چه سریعتر انجام گیرد.

* شدیدالحن‌ترین پیام امام در زمان جنگ تحمیلی چه زمانی بود؟

پیرو این اظهارات شهید، امام پیامی خطاب به همه نیروهای مسلح برای جلوگیری از سقوط پاوه می‌‌دهند، که شدیدالحن‌ترین پیام‌ امام است. در قسمتی از این پیام امام می‌فرمایند: «تا دستور ثانوى، من مسئول این کشتار وحشیانه را قواى انتظامى مى‌دانم و در صورتى که تخلف از این دستور نمایند، با آنان عمل انقلابى مى‌کنم. مکرر از منطقه اطلاع مى‌دهند که دولت و ارتش کارى انجام نداده‌اند. من اگر تا ۲۴ ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمرى را مسئول مى‌دانم. و السلام.»

با این پیام امام (ره)، فانتوم‌های پایگاه هوایی نوژه، پرواز کرده و مواضع ضد انقلاب را در پاوه کوبیدند و باعث فرار ضد انقلاب به طرف مرز عراق و ورود به خاک آن شدند. و بدین ترتیب با درایت و کیاست شهید جعفری و جانفشانی‌های شهید چمران و یارانشان از سقوط حتمی پاوه جلوگیری شد.

یکی از یاران شهید که در این عملیات شرکت کرده بود، اهمیت اقدامات شهید در عملیات پاوه را این‌گونه بیان می‌کند: «ایشان حلقه ارتباطی ایران با پاوه بود، ایشان بود که پیگیر کمک‌رسانی و اعزام نیرو و تجهیزات به پاوه بود و غیر از ایشان هیچکس نبود، بقیه همه، فقط اظهار تأسف می‌کردند؛ اگر سعید جعفری نبود، جنازه‌های ما هم از پاوه بر نمی‌گشت؛ هر چند که اگر سعید جعفری نبود، کسی به پاوه نمی‌رفت!

وقتی هم که از پاوه برگشتیم، سر و صورت ما را می‌بوسید و می‌گفت: اسلام را یاری کردید.»

* آزادسازی روانسر

گروهک‌های ضد انقلاب برای حمله به پاوه روانسر را نیز که در مسیر پاوه بود، تصرف کرده بودند و همزمان با تحت تصرف بودن پاوه، روانسر نیز در تصرف آنها بود. از این رو شهید جعفری برای نجات پاوه باید روانسر را نیز از وجود ضد انقلاب پاکسازی می‌کرد. ایشان سردار حسین سلطانی فرمانده عملیات سپاه کرمانشاه را در رأس تعداد زیادی از پاسداران به منطقه روانسر اعزام کردند تا با آزادسازی آنجا وارد پاوه شده به محاصره شدگان کمک کنند. انتظار می‌رفت که درگیری از روانسر آغاز شود چراکه دموکرات‌ها تا آنجا پیش آمده بودند و دفتر رسمی حزب دموکرات در روانسر آغاز به کار کرده بود. با ورود پاسداران به روانسر گروهک‌ها از روانسر به سمت ارتفاعات اورامانات عقب نشینی کردند و روانسر با درگیری مختصری آزاد شد.

* عملیات کامیاران و تشکیل گروهی چریکی متشکل از توانمندترین دلاوران

بعد از غائله پاوه که ضد انقلاب متحمل تلفات بسیاری شد، تقریباً به مدت ۵ ماه دست به تحرک نظامی و حمله به شهرهای کردنشین نمی‌زند و در این مدت فقط به افزایش و تجدید نیرو و سلاح‌های جنگی می‌پردازد. آنها نهایتاً در دی ماه سال ۵۸ حمله به شهر کامیاران را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کنند. تصرف این شهر که در مسیر کرمانشاه - سنندج قرار دارد، با هدف مسدود کردن مسیر مواصلاتی کرمانشاه - سنندج انجام می‌گیرد.

نحوه استقرار نیروهای ضد انقلاب در کامیاران به نحوی بود که مواضع آنان در درون شهر قرار داشت و پاکسازی آنها امری دشوار به نظر می‌رسید. اما بسته بودن جاده کرمانشاه - سنندج باعث گشته بود که مسؤلان نظامی برای باز شدن این جاده، در انجام عملیات نظامی تعجیل کنند. از این جهت آخرین طرح نجات شهر را شلیک به سمت مواضع ضد انقلاب در درون شهر می‌دانستند. اما این طرح ایرادات بسیار جدی داشت. چرا که گلوله باران با توپخانه از دقت کافی برخوردار نیست و کوبیدن مواضع درون شهر با صدمه قطعی اماکن اطراف مواجه می‌گردید و با توجه به پراکندگی و تعدد مراکز مورد نظر، این تصمیم با تلفات بالای ساکنان غیر نظامی و تخریب وسیع شهر کامیاران همراه بود.

از این رو شهید جعفری این راه را شیوه مناسبی ندانسته، آن را به جهت وجود راه‌های دیگر مشروع نمی‌داند و شخصاً طراحی عملیاتی را برای آزادسازی کامیاران بر عهده می‌گیرد. وی معتقد بود که به دلیل آمیختگی نیروهای ضد انقلاب با مردم، جنگ‌های منظم نمی‌تواند تلفات مردمی را به حداقل برساند و تنها نبردهای غیر منظم است که می‌تواند مؤثرتر و انتخابی‌تر عمل کند. در نهایت طرح وی مبنی بر تشکیل گروهی چریکی متشکل از توانمندترین دلاوران که آشنا به شهر و منطقه باشند، از طرف مسئولان نظامی پذیرفته می‌شود. طرح عملیاتی شهید بدین صورت بود که این نیروها پس از قطع ارتباطات کامیاران با سایر مناطق، به صورت پارتیزانی دائماً شبیخون‌هایی به مواضع ضد انقلاب در شهر بزنند و در هر مرحله یکی از پایگاه‌ها را منهدم سازند و دوباره شهر را ترک کنند.

این عملیات به صورت متوالی و در چندین مرحله ادامه یابد تا منجر به اصطکاک دشمن شده، روحیه آنان را تخریب کند و نهایتاً پاسداران بتوانند وارد شهر شده، امنیت آن را در دست گیرند. سردار شهید، این گروه را گروه سلمان نامیدند و سردار شهید ابوالحسن‌یاری را به فرماندهی آن برگزیدند.

راهکار شهید برای انتقال پاسداران به داخل شهر نیز در نوع خود بی‌نظیر بود؛ از آنجا که ضد انقلاب فقط به ماشین‌های سوخت اجازه تردد در جاده و ورود به کامیاران را می‌داد، شهید این طرح را مطرح کرد که لوله‌هایی داخل تانکرها تعبیه شود که نفت تنها در محفظه آن لوله‌ها قرار گیرد و در فضای خالی تانکر پاسداران جاسازی شوند تا ضد انقلاب در ایست و بازرسی‌های خود، به گمان نفت بودنِ محموله تانکر، اجازه ورود به شهر دهد. و نیروهای انقلاب از این طریق وارد شهر کامیاران شوند و به محض رسیدن، از تانکرها بیرون آمده و جنگ‌های پارتیزانی را شروع کنند.

گروه سلمان که توسط شهید تشکیل شده بود، توانستند پس از عملیاتی که طرح و اجرای آن از نظر راهکارهای نظامی کم سابقه بود، ضمن آزادسازی کامیاران، این شهر را از رخداد فاجعه‌ای بزرگ در امان دارند.

بر اساس این گزارش، در ادامه و بعد از روایتی از زندگینامه و قهرمانی شهید سید محمدسعیدجعفری با «محبوبه معراجی‌پور»، نویسنده کتاب «عباس دست طلا» و مؤلف کتاب شهی جعفری به گفت‌وگو پرداختیم که وی درباره شهیدی که رهبر انقلاب او را پیشرو و پیشتاز خواندند، می‌گوید: مؤسسه فرهنگی «خاکریز ایمان و اندیشه»، سوژه شهید جعفری را در خرداد ماه سال ۱۳۹۲ به اینجانب پیشنهاد داد و مصاحبه‌هایی را که تهیه کرده بودند را به من سپردند.

* معراجی‌پور: اتمام نگارش یکصد صفحه از نگارش این کتاب

وی اضافه می‌کند: پس از مطالعه آنها، سوالاتی را مطرح کردم که گروه تحقیقاتی این مؤسسه، به کندوکاو، بررسی و ادامه مصاحبه اقدام کردند. آرشیو بسیار کامل و درخور توجهی از دوستان، نزدیکان و خانواده شهید تهیه کرده، بسیار منظم و تایپ شده در کاور، به من سپردند تا نگارش زندگی این شهید را با قلمی داستانی انجام دهم. به گفته معراجی‌پور، زندگی شهید «سید محمدسعید جعفرى» که مورد توجه مقام معظم رهبری بوده و معظم له به ایشان لقب شهید پیشرو و پیشتاز داد‌ه‌اند، اُفت و خیز فراوان دارد. شهید جعفری، در زمان خودش از همه مردم جامعه خود فراتر بوده و از بصیرت دینی بالایی برخوردار بود.

* زندگی این شهید را متفاوت دیدم

وی می‌افزاید: وقتی که زندگی این شهید را خواندم، او را متفاوت دیدم. در دل خطاب به او گفتم؛ «شهید عزیز! تو در زندگیت هرگز لباس ریا نپوشیدی، دروغ نگفتی، تهمت نزدی، عیوب دیگران را فاش نکردی، فخر نفروختی، از ظاهرسازی و نیرنگ بازی دور بودی، غش در معامله نداشتی، ظلم دیدی و برآشفتی، در اندیشه‌ات خدا بود و کمک به خلق خدا، روزی از غیر خدا طلب نکردی، غرق در عشوه‌گری‌های دنیا نشدی، آنِ او شدی، خدایی شدی، شهید شدی، فاصله من با تو بسیار زیاد است. چگونه زمینی‌ات کنم آسمانی؟ تو حیفی. آنکه بخواهد از تو بنویسد باید که در حد و اندازه تو باشد. اما من کوچکم.»

نویسنده کتاب «چایخانه» می‌گوید: حدود یکصد صفحه از این کتاب را نوشتم و از آنجا که این مطالب خودم را هم راضی نکرده بود، همه را از بین بردم؛ چرا که معتقدم شهید، انسانی است همانند ما انسان‌های زمینی که باید اعمالش زمینی باشد، تا باورپذیر باشد. هفت ماه از زمان قرارداد گذشت و در این مدت سه بار خواهش کردم، این کار را به نویسنده متعهد دیگری بسپارند که از نظر علمی، دینی و اعتقادی به شهید نزدیک باشد. حتی تأکید کردم با شرایطی که شما فراهم آورده‌اید و با این نظم و ترتیب مطالب را گردآوری کرده‌اید، دو تا سه ماه برای نوشتن این کتاب بیشتر زمان نیاز نیست. اما من از آنجا که نسبت به شهید، کوچکم در نتیجه نتوانستم ارتباط لازم را با ایشان برقرار کنم. چون برای من شناخته شده نیست، پس نمی‌توانم او را به مخاطبم بشناسانم.

به گفته وی، ترسم از این است که اگر نتوانم خوب به زندگی ایشان بپردازم، حق مطلب درباره شهید به خوبی ادا نشود و در قبال شهدا مسئول باشم. راهکاری که ایشان مقابلم نهادند، قابل توجه است. ایشان فرمودند؛ «می‌خواهیم شما نویسنده این کار باشید. اما در خصوص مطلبی که گفتید، حاضریم به شما کمک کنیم.»

* لزوم بازنویسی ریشه‌ای و مجدد برخی از نوشته‌های این کتاب

معراجی‌پور ادامه می‌دهد: کمک‌شان بسیار ثمربخش بود. هر خاطره‌ای را که برای نوشتن انتخاب می‌کردم، با توجه به شناختی که از خانواده شهید و روحیات شهید داشتند، برایم توضیح می‌دادند که این روند تا امروز هم ادامه دارد. مثلاً به من می‌گفتند که قصد و هدف شهید در آن مقطع چه بوده است؟ با این روش هم با روحیات شهید بیشتر آشنا می‌شدم و هم کار نگارش بهتر پیش می‌رفت.

وی بیان می‌کند: در خلال صحبت درباره شهید، از کارهای دیگرم پرسیدند و من از «حسنیه»، رمانی که پنج سال است دارم می‌نویسم و فقط ۳۰ صفحه تا پایان کار مانده و متوقف شده است، هم صحبت به میان آوردم. مسئول مؤسسه، این رمان را خواندند و دیدم که نقد جالبی بر برخی صحنه‌ها و گفت‌وگوها وارد کردند، حتی لازم است برخی صحنه‌ها از ابتدا و ریشه‌ای بازنویسی شود. من این موضوع را لطف خدا می‌دانم و از ایشان و همکاران خوب‌شان بسیار سپاسگزارم.

به گفته معراجی‌پور، با جلسات هفتگی که برای نوشتن زندگی شهید جعفری در خاکریز دارم، امیدوارم که نگارش این زندگینامه در حد و اندازه شهید درآید. خداوند به من منت نهاده که به بهانه شهید جعفری، شرایط آشنایی با این مؤسسه و گروه تحقیقاتی ایشان را قسمت‌ام کرده است.

 

نظر شما