شناسهٔ خبر: 65251 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم

گفت‌وگو با اسدالله جولایی، یار دیرین شهید لاجوردی:

پرونده هفت تیر و هشت شهریور وقاتل آن هنوز هست!

شهید لاجوردی

به گزارش نماینده به نقل از تسنیم سید اسدالله لاجوردی یکی از استوارترین مبارزان انقلاب اسلامی چه قبل و چه بعد از پیروی انقلاب اسلامی بود که با توجه به تجارب مختلف وی در آشنایی با تفکرات گروهک‌های معاند و ضدانقلاب و همچنین بینش کامل و وسیع عقیدتی وی، پس از انقلاب به عنوان دادستان عمومی و انقلاب تهران منصوب شد.

اما اقدامات قاطع وی در برخورد با معاندان به‌ویژه‌ اعضای منافقین و همچنین برخی فشارها از سوی مسئولان وقت، منجر به کوچ لاجوردی از دادستان انقلاب شد. شهادت لاجوردی در اولین روز شهریور ۷۷ باعث شد لاجوردی حقایق ناگفته فراوانی را تا ابد در سینه خود نگه دارد و از سوی دیگر، بی‌آنکه پاسخی بدهد به آنان‌که در سال‌های متمادی هم‌صدا با منافقین و بیگانگان او را مورد هجوم قرار دهد، رخت سرخ شهادت را پوشید تا شاید هم‌قطارانش مظلومیت او را بازگو کنند که انصافاً تاکنون لاجوردی را آن‌گونه که باید و شاید مردم نشناخته‌اند.

همزمان با سالروز شهادت این شهید والامقام، با هم‌نام و یکی از یاران دیرین سیداسدالله لاجوردی، اسدالله جولایی که از پیش از انقلاب سابقه همراهی با شهید لاجوردی در عرصه‌های گوناگون را داشته، گفت‌وگویی کردیم که مشروح آن را در ذیل می‌خوانید.

درباره نحوه و زمان آشنایی خود با شهید لاجوردی بگویید.

جولاییشهید لاجوردی را از سال ۴۱ شناختم. خدا توفیق داد برادری به نام آقای حسینعلی جواهریان که از تجار آهن تهران و متدینین بود را با من آشنا کرد. در جلسه درسی باهم آشنا شدیم، مرا هدایت کردند و پای جلسه درس شهید حاج صادق امانی نشستیم که این جمع، در نهایت به جمعیت موتلفه اسلامی تبدیل شد.

شهید لاجوردی

در منزل آقای جواهریان که در خیابان مولوی بود و منزل دیگر اعضای بازار، بیشتر درس قرآن  و احادیث برگزار می‌شد، بعد از اینکه موضوع ترور منصور خائن مطرح شد و مدتی بعد از آن و فرار برخی دوستان با دستگیری امانی، بخارایی، هرندی و نیک‌نژاد مطرح شد که در سال  ۴۴ به شهادت رسیدند. افتخار آشنایی با این جمع عزیز در جوانی در جلسات شهید حاج صادق امانی بود که با آقایان شفیق، اسلامی، رخ‌صفت، مقصودی، مهدیان، ‌ عسگر اولادی و لاجوردی آشنا شدم. در ادامه هم تشکیلاتی را به نام شرکت لعاب قائم یا قائمیان پایه‌گذاری کردند که همه آنها سهام‌دار بودند، یادم هست هر سهم ۱۰۰ یا ۲۰۰ تومان بود که در بازار مراجعه و پول جمع می کردیم. این کارخانه با این جمع مبارزان اصلی انقلاب پایه‌گذاری شد و در سال ۱۳۴۶ اولین مجمع عمومی موسسین در خیابان ری (آب منگول) تشکیل شد. ساواک معمولا در تمام اینگونه موارد هم نظارت می‌کرد و مجمع هم یک درصدی را به عنوان سهم فرهنگ به منظور آموزش اختصاص داده بودیم و از آنجا اقدامات لازم را برای خانواده مبارزین در زندان انجام می‌دادیم. برادر شهید لاجوردی، مرحوم حاج مرتضی نیز در این امور مشارکت داشتند و زمانی که شهید لاجوردی در حبس بود جلسات با حضور برادرش که به کار تولید و کارآفرینی علاقه زیادی داشت در کارگروه فنی کارخانه برگزار می‌شد. شهید صادق اسلامی، عالی‌مهر و دکتر جاسبی نیز در این کارگروه فنی شرکت می کردند.

کوچ و هجرت و فرار پس از دستگیری یاران

درباره دوران حضور لاجوردی در زندان‌های  قبل از انقلاب توضیح دهید.

جولایی: من توفیق نداشتم و با لاجوردی در زندان نبودم؛ جزو جوان‌های آن زمان بودیم که پیرو راه و همراه این عزیزان بودند. در عرصه‌های مختلف ارتباط تنگاتنگی با شهید صادق امانی داشتم حتی روز عقد بنده (۱۷ ربیع سال ۱۳۴۳) شعری را با این مطلع که «نخست حمد خدا کافرید انسان را/بنور عقل بیاراست گوهر جان را» در ۱۲ بند و در منزلشان برای من سرود و آقای جواهریان این اشعار را خواند که بخشی از شعر مربوط به امام خمینی (ره) بود و اگر به دست ساواک می افتاد به راحتی از کنار آن نمی‌گذشت. وقتی حاج صادق امانی دستگیر شد ما به همراه آقای جواهرایان از تهران رفتیم و بین شهرهای مختلف در حرکت،   فرار و هجرت بودیم تا حد لازم ملاحظه می کردیم و طبیعتا کسی نباید بی‌گدار به آب می زد مخصوصا آقای حاج مصطفی حائری که جوری رفتار می‌کرد که همه جا بود ولی هیچ گاه دستگیر نشد.

نگهداری خائنان و مسئولان طاغوت در زیرزمین مدرسه علوی

اولین پستی که شهید لاجوردی پس از پیروزی انقلاب برعهده گرفت چه بود؟

جولایی: در کمیته استقبال از امام که در مدرسه رفاه (خیابان ایران) بود به همراه شهید لاجوردی و مقلدین و مبارزین پیرو راه امام حضور داشتیم. تشکیلات استقبال از امام را مؤتلفه برگزار کرد وقتی در یکی از شب‌های پیروزی انقلاب آن سران کفر (نصیری، ناجی، رحیمی و خسروداد)   در پشت بام مدرسه رفاه به درک واصل شدند، مدرسه علوی ۲ نیز زیرزمینی داشت که این خائنان را پس از دستگیری به آنجا و مدرست رفاه می آوردند لاجوردی تقریبا مسئولیت نگهداری از آنها و زندان بانی را بر عهده داشت هر چند امکانات خاصی نبود و با درهای چند لنگه چوبی این افراد را نگهداری می کردند تا اینکه انقلاب کاملا پیروز شد و آنها را به زندان قصر منتقل کردند.

لاجوردی و ناطق‌نوری قائله فرقان را به خوبی جمع کردند

بعد برنامه فرقان که پیش آمد و آیت الله مطهری، سپهبد قرنی و دیگر افراد به شهادت رسیدند، لاجوردی شروع به رسیدگی به وضعیت فرقان کرد که انصافا این رسیدگی با درایت و استقلال کافی انجام شد البته رسیدگی به پرونده فرقان قبل از انتصاب لاجوردی به عنوان دادستان تهران بود که به همراه حجت الاسلام ناطق نوری که آن زمان حاکم شرع بود به خوبی این قائله را جمع کردند. به طوری که در گروهک فرقان افرادی را داشتیم که تواب واقعی بودند و راهی جبهه شدند. حتی برخی از آنها شبها در خانه شهید لاجوردی می‌خوابیدند و لاجوردی برای اینکه آنها را امتحان کند اسلحه خود را روی کتابخانه قرار می‌داد و می‌خوابید و می‌دید که آنها واقعا توبه کرده و یار شده‌اند.

انتصاب لاجوردی در دادستانی تهران با پیشنهاد شهید بهشتی/شورای عالی قضایی نتوانست لاجوردی را تحمل کند

پس از آن موضوعی پیش آمد که شهید آیت الله قدوسی با حکم حضرت امام خمینی (ره) در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۸ به عنوان دادستان کل کشور منصوب شد، سپس شهید بهشتی امر کرد که تعدادی از اعضای حزب جمهوری برای همکاری خدمتشان برسیم. به همراه شهید لاجوردی و آقایان غیوران، پور استاد، نظران و رضا لاجوردی خدمت شهید قدوسی رفتیم، کارها تقسیم شد و با لاجوردی مشغول به کار شدیم. در ادامه موضوع دادستانی انقلاب تهران پیش آمد که مرحوم آذری‌قمی با مسائلی که داشت آنجا بود و رفت. لذا با پیشنهاد شهید بهشتی، شهید قدوسی حکم دادستانی انقلاب تهران را برای لاجوردی صادر کرد که بنده هم با عنوان  معاون اداری و مالی همزمان در دادستانی کل کشور و دادستانی تهران انقلاب تهران مشغول به کار شدم.

بدون هیچ چشم‌داشت و با ارتباط و همکاری در خدمت لاجوردی بودم،   از همان سال ۴۱ و ۴۲ که آشنا شدیم و این گوهر را یافتیم تا آخرین لحظه که قرار بود او را در قبر بگذارند همراهش بودم و من زودتر از او در قبر خوابیدم. همکاری‌های ما ادامه داشت تا قائله شورای عالی قضایی پیش آمد و این شورا نتوانست او را تحمل کند.

بازداشت خواهرزاده یکی از اعضای شورای‌عالی قضایی و فشار به دادستانی تهران

علت این فشارها و اختلاف‌ها چه بود، برخی می گویند منتسبان برخی مسئولان در گروهک‌های ضد انقلاب عضویت داشتند.

جولاییبله،   به عنوان مثال خواهرزاده یکی از آقایان همراه منافقین دستگیر شده بود و ایشان مرتب اسمش را به لاجوردی می داد و بررسی که شد گفتند چنین اسمی نداریم این فرد هم قبول نمی‌کرد که اینها اسم مستعار دارند و با اسم واقعی خود دستگیر نشده‌اند. این مسئول که عضو شورای عالی قضایی هم بود در مقطعی گفت می‌خواهم از اوین بازدید کنم، لاجوردی هم دستور داد همه این زندانیان داخل راهروی آموزشگاه اوین حاضر شوند. وی به بازدید آمد و خواهرزاده‌اش که فهمیده بود دایی‌اش قرار است بازدید کند خود را نشان نمی‌داد تا اینکه در یک لحظه سرش را از پشت دیواری خارج کرد و دایی او را دید. بعد از آن فشار آوردند که این فرد اینجا زندانی است و شما دروغ می‌گویید اما پیگیری‌های لاجوردی نشان داد که این فرد نیز نامش را تغییر داده است.

علی‌رغم همه فشارهایی که آوردند، امام به لاجوردی اعتماد داشت

با وجود اینکه مشخص شد لاجوردی و مجموعه وی در این زمینه قصور نداشته‌اند نهایتا آنها اعتقاد نداشتند ایشان به عنوان دادستان بماند و با فشارهایی که منافقین و هوادارنشان می آورند چنین بزرگ مردی بتواند این نظام را سامان دهد و کفر و نفاق را از مملکت برچیند. لاجوردی به آن بنده خدا گفت شما ۱۰ سال کاری نداشته باشید و اجازه دهید افراد متدین،   متخصص و علاقه مند به نظام در ارکان نظام تثبیت شوند و بعد از ۱۰ سال من در را باز می کنم تا همه آنها بیرون بروند و هیچ آسیبی هم به نظام و انقلاب نرسد اما آن خدا بیامرز هم قبول نکرد از بس به او نامه‌های دروغ می‌دادند و به لاجوردی و امام خمینی فشار می‌آوردند اما امام می‌دانست که لاجوردی کیست و چیست و به او علاقه‌مند بودند علی رغم همه فشارهایی که به فکر و روح امام خمینی آوردند و ایشان را عصبانی کردند اما به لاجوردی اعتماد داشت.

وقتی به جلسه با اعضای شورای‌عالی رفتیم معلوم بود از قبل فرد دیگری را تعیین کرده‌اند

پس از آن قائله شورای عالی قضایی یک روز صبح در محوطه اوین دنبال کاری می رفتم که لاجوردی دست مرا گرفت و گفت بیا برویم کار را تمام کنیم، گفتم حاج آقا کمی تحمل و صبر کن شاید وضعیت بهتر شود ولی موافقت نکرد. با هم به شورای عالی قضایی رفتیم. آن ۵ نفر حرفشان را زدند لاجوردی هم حرف‌هایش را زد و نقطه نظرات خود را در رابطه با برخورد با منافقین بیان کرد. اما معلوم بود از قبل فرد دیگری را تعیین کرده بودن و آن آقا هم از مشهد آمده بود تهران. ما به اوین برگشتیم و دیدیم ابلاغ آن آقا را صادر کرده اند و رو نوشتی هم به دادسرای عمومی انقلاب اسلامی تهران زدند. حتی رسم معمول را هم که نامه بزنند و از مسئول قبل تشکرکنند به جا نیاورند پس از آن هم مسائلی پیش آمد به ویژه جلسه‌ای که آیت‌الله صانعی تشریف آورد که همه مسائل در تاریخ آمده است.

کینه منافقین از لاجوردی به خاطر اعدام زندانیان بود یا هدایت اعضای گروه؟

جولایی: کینه منافقین از لاجوردی از همان داخل زندان قبل از انقلاب بود؛ لاجوردی آنها را در زندان و آن هم پیش از انقلاب شناخته بود. از پیش از انقلاب آنها با لاجوردی درگیری داشتند و همان موقع قصد داشتند به اصطلاح کلک او را در زندان بکنند. اما آن بزرگوار آنقدر هوشیار و مسلط بود که آنها را در زندان و در جمع هوادارنشان مفتضح می کرد.

شهید لاجوردی

رازینی گفت چون مخالف منتظری هستید، از دادستانی بروید

چندوقت پس از لاجوردی در دادستانی ماندید؟

جولایی: خیلی طول نکشید. آقای رازینی تشریف آوردند و بعدا من و آقای قدیریان را صدا کردند و گفتند چون شما منتسب به مخالفت با آن آقایی که اسمش را قائم مقام رهبری گذاشته بودند هستید، پس شما از اینجا بروید ما هم گفتیم چشم خداحافظ شما.

چه شد لاجوردی به سازمان زندان‌ها رفت؟

جولاییپس از آن قضایا لاجوردی به منزل برگشت و در زیرزمین منزل مشغول خیاطی شد و هر کس با او کار داشت آنجا همدیگر را می دیدند.  نه سخنرانی کرد و نه از کسی بد گفت و هر کسی هم رفت او را ترغیب کند که موضع‌گیری کند قبول نکرد و می‌گفت «امام بالای سر نظام است و ما خیالمان راحت است».همچنان خیاطی می‌کرد تا بعد از رحلت امام خمینی، آیت‌الله یزدی رئیس قوه‌قضاییه شد و قوه‌قضاییه الحمدلله از تشکیلات شورایی به یک مجموعه متمرکز تبدیل شد (بعد از بازنگری قانون اساسی در زمان حیات حضرت امام). در آنجا هم آیت‌الله یزدی لاجوردی را برای تصدی ریاست سازمان زندان‌ها دعوت و منصوب کرد.

توجه لاجوردی به اصول صحیح زندان‌بانی چطور بود؟ مخصوصا وقتی می‌بینیم برخی طرح‌هایی که در حال حاضر قوه‌قضاییه آنها را به طور جدی دنبال می‌کند از ایده‌های شهید لاجوردی الگوگیری شده است.

جولایی: لاجوردی چون خودش سخت‌ترین شکنجه‌ها و طولانی‌ترین حبس در زندان‌های طاغوت را تحمل کرده بود در این زمینه پیشکسوت همه بود. سعی می‌کرد زندانی تمام وقتش مشغول باشد، از همان منافقین زندانی، در دادستانی گروه جهاد تشکیل داد و کارهای عمرانی اوین را آنها انجام دادند. بحث آموزش قرآن را از همان موقع شروع کرد و دستور داد به کسی که یک سوره، یک جزء، چند جزء یا کل قرآن را حفظ کند امتیازهای مختلفی از جمله مرخصی‌های چند روزه، ملاقات‌های شرعی، تماس‌های تلفنی و ملاقات جمعی با اعضای خانواده داده شود.

ما هفته به هفته خانه نمی‌رفتیم، برخی اوقات که در ساعات پایانی شب قصد می‌کردیم به خانه برویم وقتی دنبال لاجوردی می‌گشتیم او را داخل بندها و مشغول گفت‌وگو و بحث با منافقین پیدا می‌کردیم که همچون یک معلم و پدر با آنها صحبت می‌کرد و بعضا تا صبح ها این گفت‌وگوها طول می‌کشید حتی با اعضای گروهک فرقان هم بحث می‌کرد و به آنها اخلاق و دین آموزش می داد. نکته جالب این است که به تنهایی وارد بندها می شد و به کسی اطلاع نمی‌داد.

شهید لاجوردی

برخی اوقات ناگهان راه می افتاد و به یک شهر می‌رفتیم و برخی اوقات نیمه شب به یک زندان در شهری مانند چابهار، زنجان یا مشهد می رسیدیم. پشت در زندان پاسدارها دستور ایست می‌دادند و بعد از شناسایی و پوزش،  لاجوردی مشغول بازدید از زندانی می‌شد که مدیر زندان و مدیرکل زندان‌های آن استان اصلا خبری از این بازدید نداشتند، داخل بند می‌رفت و هیچ مسئول دیگری را راه نمی‌داد درب بند را می‌بست و ساعت‌ها با زندانیان گفت‌و گو می‌کرد. در یک مورد به یک زندان رفتیم. سربازی که دژبان بود جلوی او و همراهش را گرفت و تا زمانی که احراز هویت کند مدتی طول کشید، فردای آن روز لاجوردی به مدیر آن زندان گفت با این سرباز نه تنها برخورد نشود بلکه به خاطر احساس مسئولیتی که دارد باید تشویق هم بشود.

پس از استعفای لاجوردی و انتصاب آقای بختیاری به عنوان رئیس سازمان زندان‌ها، مدیران این سازمان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند، در این دیدار چه گذشت؟

جولایی: در آن جلسه آقای بختیاری شروع کرد به توضیح و گزارش دادن درباره سازمان زندان ها و تأکید کرد بر این مسئله که در ادامه کار در این سازمان، بر روی پایه‌هایی که لاجوردی بنا گذاشته حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری هم بعد از این گزارش فرمودند (نقل به مضمون) شما اولین کسی هستید که راجع به مسئول قبلی تعریف می‌کنید، ای کاش آقای لاجوردی هم اینجا بودند و من این مطالب را در حضور ایشان می‌گفتم. بنده گفتم آقای لاجوردی هم اینجا هستند اما چون مجبور هستند پایشان را دراز کنند در انتهای مجلس نشسته و به دیوار تکیه داده است. آقا گفتند بگویید بیاید اینجا پایش را دراز کند اما لاجوردی به خاطر احترام به مقام معظم رهبری جلو نیامد.

شهید لاجوردی

ما را از مدرسه بیرون رفتیم

چرا لاجوردی از سازمان زندان ها استعفا داد؟

جولایی: لاجوردی یک جمله معروفی داشت و می‌گفت "ما را از مدرسه بیرون رفتیم" داستان واقعا عجیبی بود. شخصی طلبه و از همکاران آیت‌الله یزدی بود و حالات خاصی هم داشت اصرار می‌کرد که آقای لاجوردی استعفا دهد اما او اهل استعفا نبود. آن شخص یک روز با من تماس گرفت تا حضوری با او صبحت کند، علی‌رغم اینکه لاجوردی او را می شناخت و تمایلی برای دیدار نداشت گفت بگویید بیاید.

این آقا آمد به اوین و در دفتر رئیس سازمان زندان‌ها که واقعا از سادگی بی‌نظیر بود و ابتدا با من صحبت کرد. اول فیلم بازی می‌کرد و می‌گفت این سید بزرگوار در این محیط ساده چگونه کار می‌کند و خودش را دلسوز لاجوردی نشان می‌داد و در میان حرف‌هایش می‌گفت آیا سید استعفا داده من هم گفتم خیر. همین بحث‌ها ادامه داشت تا اینکه از لاجوردی خواستم خودش با وی صحبت کند. در آن جلسه به لاجوردی گفته بود آیت‌الله یزدی فرمودند حالا که شما می‌خواهید استعفا دهید آن را مکتوب کنید و این در حالی بود که لاجوردی اساسا اهل استعفا نبود و استعفایی نداده بود. این فرد حرف‌هایش را زد و رفت. ۳ یا ۴ روز بعد لاجوردی گفت چون رئیس قوه‌قضاییه امر کرده است باید اجابت شود و استعفایش را مکتوب، ارسال کرد.

چند روز پس از آن ماجرا آیت‌الله یزدی مرا فراخواند و از من پرسید چرا لاجوردی استعفا داده است. من هم گفتم لاجوردی استعفا نداده و اهل استعفا نیست. پرسید پس این نامه چیست گفتم لاجوردی اهل این کار نبود ماجرا از این قرار است آقایی که معاون شما هستند زنگ زد و حضوری گفت نظر شما این است. آیت‌الله یزدی هم گفت هیچ‌ گاه چنین حرفی نزده‌ام و اصلا استعفا را قبول ندارم. سپس پوشه‌ای پلاستیکی نشان دادند و گفتند این پوشه مربوط به نامه‌ها‌یی است که هیچ اقدامی ندارند و نامه آقای لاجوردی هم داخل این پوشه گذاشته اما بعد از آن هر کاری کردند لاجوردی از تصمیم خود برنگشت و اصطلاحا می‌گفت «ما را از مدرسه بیرون رفتیم».

چرا آنطور که ضد انقلاب را کوبید نظام از او دفاع نکرد؟

جولایی: آنهایی که با لاجوردی زندگی کردند می‌دانند او چه شخصیتی داشت. لازم نیست همه موافق لاجوردی باشند زیرا همه هم موافق امام نبودند. امام عزیز چقدر مخالف داشتند در حالی که رهبر کبیر یک انقلاب عظیم بود. طبیعی بود با این عنصری که بسیاری از موفقیت‌های انقلاب به برکت او بود و اگر نبود معلوم نبود ما الان کجا بودیم، اینگونه رفتار شود، قضیه هفت تیر، هشت شهریور و چهارده شهریور و ترور شهید قدوسی چرا انجام شد؟ مگر شهید قدوسی چه کرده بود؟ مخالفت از این بالاتر که آن فقیه را به شهادت رساندند؟ آن هم توسط عناصری که کنار وی نفوذ کرده بودند.

فرد منافقی که این کار را انجام داد کسی بود که شب‌ها در اتاق رو به روی محل کار شهید قدوسی می‌خوابید. یا کسی که شهید بهشتی و ۷۲ تن را شهید کرد اصلا محرم آن مجموعه بود، کسی که رجایی و باهنر و دستگردی را شهید کرد محرم شهید رجایی بود و ایشان پشتش نماز می‌خواند. آنقدر آنها نفوذ کرده بودند توسط عواملی که برخی از آنها هنوز هم هستند.

غارتگران بیت‌المال، باید از لاجوردی درس بیاموزند

لذا نظام حمایت خود را داشته و حمایت بالاتر از این نیست که بعد از گذشت این وقایع باز ایشان را به آن مسئولیت بزرگ سازمان زندان‌ها منصوب کنند. این رفتارها طبیعی است شما ببینید با علی (ع) چرا آنطور رفتار کردند؟ این عدالت علی بود که ایشان را به شهادت رساند و همین عدالت نیز دلیل شهادت اسدالله زمان بود.

شهید لاجوردی

بعد از حادثه ۳۰ خرداد که حمله مسلحانه از میدان فردوسی شروع شد و ماجرای به رگبار بستن خودروی بنز و البته ضد گلوله مرحوم آیت‌الله محمدی گیلانی رخ داد تعدادی از افراد دستگیر شدند و به خاطر کمبود نیرو رسیدگی به پرونده ها سخت بوددر اوین آقاای لاجوردی به دو پسر خود دستور داد به دادستانی بیایند و به او کمک کنند آنها ۳ یا ۴ روز در داستانی کار کردند و وقتی رفتند لاجوردی ۳ هزار تومان پول به من داد و گفت این چول را به حساب دادستانی واریز کن،   علت را که پرسیدم گفت پول غذایی است که در این چند روز پسرانم در دادستانی خورده اند. گفتم آقای لاجوردی آنها در قبال این غذا خوردن در دادستانی کار کرده اند اما او گفت کار کردن آنها وظیفه آنها بوده و تغذیه آنها وظیفه من است این پول را به حساب دادستانی واریز کنید.

امام خمینی گفتند: آقا لاجوردی، این مطالب بین من، شما و خدا تا قیامت به امانت بماند

کسانی که امروز از بیت‌المال غارتگری می کنند باید این چیزها را یاد بگیرند. چنین فرد عادل، عدالت دوست و عدالت محور مورد خصم دشمنان و منافقین قرار می گیرد که در نهایت برای عزلش تلاش می‌کردند. لاجوردی اهل پاسخگویی به این هجمه‌ها نبود در یک مقطعی که برخی‌ها شروع به تخریب وی کردند لاجوردی در وصیت‌نامه خود بدون اینکه نامی از کسی ببرد منافق صفت‌ها را معرفی کرد،  کسانی بودند که به اوین می‌آمدند تا از منافقین اعتراف بگیرند اما بعد خودشان در صف کسانی قرار گرفتند که گروه تشکیل داده پیش امام رفتند و علیه لاجوردی صحنه سازی کردند.

در یک مقطعی از بس به امام در مورد لاجوردی بدگویی کرده و به  ایشان فشار آورند،  امام خمینی (ره) از طریق مرحوم حاج سید احمد آقا از لاجوردی خواستند در یک جلسه شرکت کنند. لاجوردی می گفت در همان اتاق معروف بیت امام کنار در نشستم. کمرم به خاطر آثار شکنجه و سوز سرما به شدت ناراحت بود اما تحمل کردم؛ امام به همین آقایون معمم حاضر در جلسه فرمودند که حرف‌هایتان را بزنید و آنها هم هریک شروع به بیان مطالب غیرواقع علیه مدیریت و رفتار با منافقین زندانی مطرح کردند و تا آخرین نفر حرف هایشان را زدند.

لاجوردی می‌گفت هرچه حرف‌ها و گزارش‌های این آقایون بیشتر می‌شد ابروهای امام بیشتر در هم فرو می‌رفت و چین و چروک چهره‌شان بیشتر می‌شد. امام از این گزارش‌ها خیلی غضبناک شده بودند که بعد از اتمام گزارش آخرین نفر حضرت امام (ره) روی به بنده کردند و فرمودند «تو چی می‌گی؟ » که من شروع به جواب دادن تمام این ادعاها کردم، یکی از آنها که کنارم نشسته بود در اثر پاسخ‌های من به این گزارش‌ها چنان به خود می‌لرزید که آرنج او به پهلوی آسیب‌دیده من برخورد می کرد.

حین ارائه گزارش دیدم که چهره برافروخته امام باز می شد و رفته رفته چهره‌شان باز و ایشان خوشحال شدند وقتی هم که صحبت‌هایم تمام شد امام خطاب به بنده گفتند که «آقای لاجوردی مسائل این جلسه بین من، شما و خدا تا روز قیامت به امانت بماند» و بعد پشت به جمع از اتاق خارج شدند... د. جالب است که بعد از این جلسه هم شهید لاجوردی به دلیل ارادت قلبی و اعتقادی که به حضرت امام داشت و در همه حال خودش را مقید به ولایت‌پذیری از ایشان می‌دانست با عنایت به این کلام حضرت امام که به ایشان فرموده‌ بودند مسائل این جلسه امانت میان ما تا روز قیامت، لذا علی‌رغم پرسش‌های فراوان و اصرارهای زیاد دوستان باز مرد پولادین زندان‌های رژیم طاغوت حاضر نشد حتی به نزدیک‌ترین دوستانش از صحبت‌های مطرح شده در این دیدار و حتی از حاضرین در این جلسه صحبتی به میان آورد. لاجوردی تا زمان نائل آمدن به فیض شهادت یک قدم هم از خط امامت و ولایت عدول نکرد.

عبارت جلاد زندان‌ها چه زمانی و توسط چه کسانی به لاجوردی منتصب شد؟ آیا خواص هم دخیل بودند؟

جولایی: بله خواص هم بودند، از خود منافقین شروع شد و برخی هم در داخل گسترش  دادند،  یکسری که وسیله می‌خواستند تا بیشتر اعتراف بگیرند همان‌ها تبدیل به گروه مخالف لاجوردی شدند و به امام گزارش می‌دادند که او شکنجه‌گر است. در یک مقطعی از دوره دادستانی لاجوردی مادر یک زندانی در دیدار با شهید بهشتی رئیس و معمار دستگاه قضاییمدعی شد ناخن انگشتان دست فرزندش را شنکنجه‌گران زندان اوین کشیده اند و او در ملاقات از پشت شیشه انگشتانش را به مادرش نشان داده است در تماس شهید بهشتی با لاجوردی مشخص شد چنین چیزی صحت ندارد.

اما شهید بهشتی برای روشن شدن ابعاد قضیه دستور تشکیل جلسه ای را با حضور آن زن و پسرش را داد. لاجوردی محیطی را فراهم کرد که همه در آن حضور داشتند و این درحالی بود که آن زندانی خودش خبر نداشت که موضوع چیست. شهید بهشتی در آن جلسه به آن زن گفت حرف‌هایت را تکرار کن و او هم حرف‌های قبلی را بازگو کرد.

شهید لاجوردی

پس از آن به پسر آن زن گفت انگشت‌هایی که ناخن‌هایش را کشیده‌اند نشان بده و آن زندانی از همه جا بی‌خبر هم دست‌های سالمش را نشان داد. این اتفاق‌ها طبیعی است؛ معاویه و عمر چرا با علی مخالف بودند، مگر زهرا سلام‌الله‌علیها با آنها چه کرده بود که آنگونه به شهادت رسید. اینها به گونه‌ای تکرار تاریخ است.

ما هر هفته به جلسه حزب جمهوری اسلامی می‌رفتیم و من از شاخه مهندسین در جلسه شرکت می‌کردم، یکشنبه قبل از انفجار، شهید اسلامی در جلسه به شهید بهشتی گفت آقای دکتر، آقای قدوسی خیلی سخت‌گیری می‌کند پول و بودجه نمی‌دهد. شهید قدوسی که شخصیت بسیار آرامی داشتند گفت جولایی جواب شما را می دهد من هم گفتم پولی نداریم که بخواهیم یا نخواهیم بدهیم، پول باید باشد که ما در اختیار شما قرار بدهیم. آقای قدوسی هم هیچ گاه ممانعتی برای پرداخت پول نمی کند، یک رقم مختصری اول ماه در قالب یک چک دو میلیون تومانی دریافت می کند تا برای دادستانی هزینه کندهمان اول هم گفته بود این همان بیت‌المالی است که علی(ع) به برادرش عقیل نداد؛ حواستان را جمع کنید.

منافقین با انفجار حزب جمهوری می‌خواستند کار را تمام کنند/تلاش می‌کردند لاجوردی هم حتما در جلسه باشد

این مباحث هفته قبل از انفجار بود و یکشنبه‌ای که انفجار رخ داد قرار بود ما هم در آن جلسه باشیم و آن منافق تند تند زنگ می‌زد که امشب جلسه مهمی است و حتما بیایید؛ آقای لاجوردی حتما باید در این جلسه باشد. واقعا منافقین می خواستند کار را تمام کنند و نظام را در اختیار بگیرند، همانطور که رئیس قوه قضاییه، وزیر، نماینده مجلس،   معاون وزیر و برخی انقلابیون را گرفتند. حتی مجلس از رسمیت افتاد و مجبور شدند مجروحین را به مجلس ببرند تا جلسه علنی به حد نصاب برسد.

تلاش این بود که لاجوردی حتما در جلسه باشد اما جلسه‌ای بود که ما در محضر مرحوم آیت‌الله گیلانی برای کارهای جاری دادستانی با لاجوردی، ناطق‌نوری، حجت‌الاسلام نیری، مرحوم قدیریان و شهید کچویی شرکت داشتیم که ناگهان از طریق بی‌سیم خبر دادند دفتر حزب جمهوری منفجر شدآن شب منافقین به حساب خودشان باید لاجوردی را هم از نظام می‌گرفتند؛ خب نشد؟ همان شب برنامه‌ریزی کردند و آن منافقی که ۸ تیر آمد و عملیات ترور را در اوین انجام داد، او را که از توابین بود، ساخته بودند. کچویی هم متأسفانه اعتماد و اعتقاد داشت به او.

همه غیر از کچویی از برنامه‌ریزی افجه‌ای باخبر شدند اما او کار خودش را کرد

کچویی او را در بند سعادتی گذاشته بود تا مراقب او باشد. ساعت ۱۱ صبح روز ۸ تیر و فردای انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، لاجوردی به من زنگ زد و گفت با قدیریان بیایید یک جلسه سری داریم. به سمت اوین حرکت کردم و وقتی مقابل در دادسرا رسیدم، ‌ افجه‌ای را دیدیم که جلوی در نشسته است. چند ماهی بود که دو پایش را گچ گرفته بود و با عصا تردد می‌کرد و ما هم فکر می‌کردیم پاهایش شکسته یا بیمار است. دیدم عصا را روی زمین گذاشته و همان‌طور که من از درب سوم محوطه پیاده می‌آمدم و حتی زمانی که از پشت سرش عبور می‌کردم او هم برمی‌گشت و مرا زیر نظر داشت.

وارد اوین که شدیم، رفتیم اتاق آقای غفارپور معاون قضایی؛ غفارپور گفت آقای کچویی این فرد (افجه‌ای) امروز قصد قتل‌عام داردکلاشینکف گرفته بود که از آقای گیلانی شروع کند و حاکمان شرع و بقیه را هم مورد هدف قرار دهد. لاجوردی و قدیریان هم همین نظر را داشتند و گفت غفارپور درست می‌گوید، او چنین قصدی دارد و من هم به این نتیجه رسیده‌ام. اما کچویی قبول نمی‌کرد و مدعی بود که ما بدبین هستیم. اصرار کچویی بر مواضع خودش، لاجوردی را عصبانی کرد، دست مرا گرفت و از جلسه خارج شدیم تا کنار استخر هم ناهار بخوریم هم فکری اساسی برای این موضوع کنیم. کنار استخر در حال ناهار خوردن به همراه ۲ نفر از حاکمان شرع بودیم که کچویی آمد. لاجوردی به او گفت بنشین و ناهار بخور که کچویی گفت غذا خوردم و پارچ را برداشت که از قنات برای ما آب بیاورد.

در همین لحظه که در حال ریختن آب در لیوان لاجوردی بود، افجه‌ای با پاهای سالم و بدون گچ، مقابل ما ظاهر شد، شعار منافقین را سر داد و با برتای ۱۵ تیر، هدف‌گیری کرد. من و یکی از حاکمان شرع به صورت سینه‌خیز به سمت افجه‌ای رفتیم. لاجوردی پشت یک درخت پناه گرفت و آقای حجت‌الاسلام سعیدی نیز قبل از اینکه حرکتی کند، ۲ تیر به او برخورد کرد که تاکنون ۷ عمل جراحی انجام داده است. به کچویی گفتم، محمد بخواب، اما بازهم لجبازی کرد و به سمت آن منافق رفت و گفت پسر چکار می‌کنی؟ که بعد از این جمله،  آخرین گلوله اسلحه افجه‌ای به سر کچویی اصابت کرد.

دادیاران و پاسداران به محض شنیدن صدای تیراندازی به سمت  محوطه آمده و آماده بودند که افجه‌ای را بزنند اولین نفر هم خواهرزاده آیت‌الله خزعلی بود اما لاجوردی گفت نزن او را سالم می‌خواهم. کچویی را به بیمارستان طالقانی منتقل کرده بودند و لاجوردی، افجه‌ای را با یک دست گرفته بود و با خود به پشت‌بام برد تا آنجا از او بازجویی کند. یکی از همکاران کم‌توان دنبال آنها رفت که ای کاش نمی‌رفت. این بنده خدا تعریف می‌کرد که لاجوردی به خاطر این حادثه و مجروح شدن کچویی که واقعا او را دوست داشت به شدت به خود می‌لرزید. به او گفتم اجازه دهید متهم را من محافظت کنم تا شما راحت‌تر بازجویی کنید که لاجوردی قبول کرد. به محض اینکه او را به دست من داد، ‌متهم دستش را رها کرد و خود را از پشت‌‌بام به پایین (باغچه مقابل دفتر شهید لاجوردی) پرتاب کرد.

جالب این است که این متهم شب قبل از حادثه، میهمان خانه شهید کچویی بود؛ پسر کچویی می‌گفت  خیلی اوقات پدر و مادرم بیشتر از ما به او رسیدگی می‌کردند. در نهایت هم چند روز پس از اینکه در کما بود، تمام کرد و به درک رفت. لاجوردی هم که متوجه شده بود سعادتی رهبر افجه‌ای بود و با آقای گیلانی مشورت کردند و او هم به درک واصل شد.

پرونده‌های ۷ تیر و ۸ شهریور هست؛ قاتلش هم هست/ لاجوردی به اعدام او اعتقاد داشت

آیا لاجوردی روی پرونده‌های ۷ تیر و ۸ شهریور هم کار کرد؟

جولایی: بله. خودش هم یک نسخه نگه داشت و شاید یک نسخه هم در جای امنی باشد. آن فرد مسئول قضایی رفت و به دروغ به امام گفت که پرونده بسته شده است. آن پرونده هست و قاتل هم هست. یک روز که خدمت مقام معظم رهبری رفته بودیم، ‌پس از دیدار از آنجا خارج شدیم و در حیاط بودیم که آن فرد، دست روی دوش لاجوردی زد و گفت سلام سید. لاجوردی او را کافر و مرتد می‌دانست و به همین دلیل جواب سلامش را نداد.

این فرد گفت چند روز پیش به همراه خانواده از مقابل اوین رد می‌شدم که بدنم لرزید؛ لاجوردی هم گفت اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد، خودم می‌آورمت بالا؛ لاجوردی به اعدام او اعتقاد داشت.

آیت‌الله یزدی اعتقادی به محافظت از لاجوردی نداشت

۸ تیر می‌‌خواستند کار انقلاب را تمام کنند که حقیقتا اگر آن روز لاجوردی رفته بود، انقلاب هم رفته بود. آن کسی که ماند و ریشه کفر و نفاق را کند، لاجوردی بود. او باید محافظت می‌شد. چند بار به آیت‌الله یزدی گفتم اینکه لاجوردی با دوچرخه تردد می‌کند خطرناک است و حتما او را می‌زنند. اما گویا باوری به این مسئله نداشتند و می‌گفت لاجوردی قبول نمی‌کند. گفتم خب شما فشار بیاورید یا چند محافظ نامحسوس برایش قرار دهید، ‌ اما نتیجه‌ای نداشت. آخر هم ۲ بچه‌ منافق او را زدند که حتی لاجوردی را نمی‌شناختند و در اعتراف‌های خود گفته بودند ما فقط دستور داشتیم این شخص را بزنیم.

برای تاریخ انقلاب اسلامی ایران مطالب گفتنی زیاد است امیدوارم مطلعینی که در صحنه‌های گوناگون حضور داشتند تا زنده هستند و حق حیات دارند به بیان این حقایق برای آیندگان همت گمارند و داشته‌های خود را بیان کنند.

به عنوان آخرین سوال بفرمایید روز ترور شهید لاجوردی، چطور از ماجرا با خبر شدید.

جولاییروز جمعه (دو روز قبل از ترور) به اتفاق شهید لاجوردی و برادرش مرحوم حاج آقا مرتضی در پی امر خیری رفتیم و ایشان توصیه‌هایی داشتند که فردای آن روز (شنبه) پیگیری شد و  قرار بود روز یکشنبه اول شهریورماه جلسه‌ای برای کارهای خیر داشته باشیم که ساعت نزدیک ۱۲ ظهر بود آقای مصطفی محمدی که از همکاران و افراد مورد علاقه لاجوردی در دادستانی انقلاب و سازمان زندان‌ها بود تماس گرفت و گفت: حاجی رو تو بازار زدندبلافاصله با دوستان رفتیم در محل ترور و شهادت لاجوردی و از آنجا به بیمارستان سینا و به اتفاق مرحوم قدیریان و دیگر دوستان مشغول پیگیری این حادثه تلخ و تدبیر برای مراسم تشییع و تدفین در قطعه شهدای هفتم تیر شدیم.

 

نظر شما