شناسهٔ خبر: 145622 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

در اسلامی‌سازی علوم انسانی مهمترین نکته تقلید نکردن است/ انتخاب آگاهانه به جای اقتباس کورکورانه

حدادعادل/2 "نکتۀ مهم در اسلامی‌سازی علوم انسانی این است که ما می‌گوییم تقلید نکنید، اگر می‌خواهید علوم انسانی غربی را بپذیرید، ریشۀ آن را ببینید، در سرچشمه‌ها و ریشه‌های آن مطالعه و تحقیق کنید تا بدانید بر چه مبانی‌ای استوارند."

به گزارش«نماینده»،پیش و بیش از اینکه دکتر حدادعادل را رئیس شورای تحول علوم انسانی و شخصیتی باتجربه و صاحب‌نظر در حوزۀ علوم انسانی بدانیم، باید ایشان را یکی از مدیران خاص نظام جمهوری اسلامی دانست که مشغله‌های شغلی او هرگز مخل تحقیقات و پژوهش‌ها و علایق فرهنگی‌اش نشده است. سابقۀ نیم‌قرن تدریس و پژوهش در فلسفه و ادبیات از غلامعلی حدادعادل شخصیتی صاحب‌نظر در عرصۀ علوم انسانی ساخته است؛ ازاین‌رو باید خیالمان از نهادی مثل شورای تحول علوم انسانی راحت باشد که فردی مسئولیت آن را به عهده دارد که بر آنچه در این زمینه و بر پیرامونش می‌گذرد، مسلط است. تأملی در پاسخ‌های او به پرسش‌های ما در مصاحبۀ پیش رو به شکل واضحی مبین این شاخصه است.

* آقای دکتر! جنابعالی در شورای تحول علوم انسانی چهار هدف را سرلوحۀ فعالیت گروه‌های شانزده‌گانه کرده‌اید: بومی‌سازی، کارآمدسازی، اسلامی‌سازی، و به‌روزرسانی. از نظر شما علوم انسانی امروز ما چه آسیب‌هایی را پیش روی خود می‌بیند که مانع تحقق این اهداف چهارگانه است؟ آیا شما به وجود دو طیف سکولار و متحجّر که بر سر تحول علوم انسانی مانع‌تراشی می‌کنند باور دارید؟

من گمان می‌کنم اگر همین چهار عنوان اسلامی‌سازی، بومی‌سازی، روزآمدی، و کارآمدی را در نظر بگیریم، می‌توانیم آسیب‌های علوم انسانی را در ذیل همین چهار عنوان بیان کنیم. مثلاً یکی از آسیب‌های علوم انسانی موجود دانشگاه‌های ما این است که روزآمد نیست. بیش از ۳۰ سال از تصویب بسیاری از برنامه‌های رشته‌های علوم انسانی گذشته است و در این سال‌ها تغییرجدّی نکرده‌اند آخرین باری که این برنامه‌ها تغییر کرده زمانی بوده است که مرحوم دکتر علی شریعتمداری مسئول برنامه‌ریزی علوم انسانی بوده‌اند و در یک مدتی همۀ برنامه‌ها تصویب شده و از آن به بعد هم دیگر جز بعضی اصلاحات جزئی و فرعی در علوم انسانی بازنگری نشده است. آیا علوم انسانی در سه دهۀ اخیر تحولی پیدا نکرد. و این علوم احتیاج به روزآمد شدن نداشته‌اند؟ ملاحظه کنید با رشدی که فضای مجازی، فضای سایبری و فناوری اطلاعات در فضای رسانه‌ای ایجاد کرده، همین یک عنصر و یک بخش چه تغییری در مسائل اجتماعی به وجود آورده! فی‌المثل در روان‌شناسی یا حتی خود رشتۀ ارتباطات می‌بینیم که چقدر نیازهای جدید در علم پدید آمده و پدید آورده است.

به هر رشته‌ای از علوم انسانی که دقت کنید، می‌بینید یک اقتضای تازه‌ای پدید آمده است. آیا این‌ها در برنامه‌ریزی برای رشته‌های علوم انسانی لحاظ شده است؟ مثلاً آیا می‌توان از فناوری نوین ارتباطی در علوم تربیتی بهره برد؟ آیا دانشجویان خود را با این ابزارها و روش‌ها آماده می‌کنیم؟ یکی از کارهای ما در شورای تحول این است که با استفاده از نظر استادانی که این درس‌ها را می‌دهند و از تحولات این علوم هم باخبرند، درس‌ها را متحول و روزآمد کنیم.

مسئله دیگر کارآمدی است. اصلاً در کشور ما هنوز این باور در مسئولان و دانشگاه‌های علوم انسانی به وجود نیامده که متخصصان علوم انسانی هم باید مشکلات کشور را حل کنند واصلا برخی مشکلات فقط به دست متخصصان علوم انسانی حل می‌شود. مسئلۀ بازار کار یکی از مسائل مهم رشته‌های علوم انسانی است؛ چه مهارت‌هایی باید در سطح کارشناسی یا کارشناسی ارشد یا دکتری به دانشجو داده شود تا او بتواند کمکی به حل مسائل جامعه کند و درعین‌حال برای خود هم اشتغالی تأمین کند؟ این دیدگاهی است که ما در شورای تحول بر سر آن اصرار می‌ورزیم.

مسئله مهم دیگر بومی‌سازی است. مسلماً علوم انسانی در هر کشوری باید ناظر به مقتضیات بومی آن کشور و جامعه باشد. ما نمی‌توانیم در علوم انسانی، بی‌هیچ تاملی، برنامۀ کشورهای دیگر را اخذ و عیناً، ترجمه کنیم و در کشور خود اجرا کنیم. برنامه‌های موجود دانشگاه‌ها این عیب و آسیب را دارد که رنگ بومی در آن بسیار کم و کم‌رنگ است. برای مثال، اخیراً بعد از چندین سال بررسی، برنامۀ جدید کارشناسی رشتۀ اقتصاد در دانشگاه‌های ایران در شورای تحول به تصویب رسید؛ اگر این برنامه را با برنامۀ قبلی مقایسه کنید ملاحظه می‌کنید یکی از خصوصیات این برنامه این است که اقتصاد بومی ایران و مسائل واقعی و امروزی اقتصاد ایران در کانون توجه قرار دارد.  برنامۀ قبلی فقط دو واحد درس اقتصاد ایران داشته که آن هم اختیاری بوده است، اما در برنامۀ جدید شش واحد الزامی شده است. این کاملاً معایب رشته‌های علوم انسانی و رویکرد شورای تحول را نشان می‌دهد. سرفصل‌های  معین شده و قبل از تصویب با عدۀ زیادی از استادان رشته در میان گذاشته شده و نظر آن‌ها دریافت شده است و همه گفتند که کار درستی است.

متأسفانه کسانی که بر سر راه تحول علوم انسانی جنجال سیاسی به راه می‌اندازند و آن‌ها را تیتر روزنامه‌هایی می‌سازند که خود مظهر گره‌خوردگی قدرت و ثروت هستند ، اصلاً از این واقعیت‌ها خبر ندارند و حتی علاقه‌ای هم ندارند  علاقه‌ای دارند که وارد این مسائل شوند؛ آن‌ها فقط برای کسب قدرت و جناحی کردن همۀ مسائل کشور به دنبال جنجال سیاسی می‌گردند.

اما مسئله مهم دیگر اسلامی‌سازی است که مایلم راجع به این  بعد از تحول علوم انسانی توضیح بیشتری بدهم. شما در سوالتان مطرح کردید که دو جریان در مقابل هم وجود دارد: یکی آن‌هایی که از علوم انسانی سکولار دفاع می‌کنند و دیگرانی که نگاه تحجری دارند. بنده «ان قلتی» دارم: چه کسی در نظام جمهوری اسلامی نگاه تحجری به مسئلۀ مهم علوم انسانی دارد؟ آیا شما فرد خاصی را می‌شناسید که در نظام باشد و چنین دیدگاهی داشته باشد و این دیدگاه مؤثر باشد؟ البته ممکن است راجع به هر حرف و قولی یک قائلی پیدا شود، اما باید دید قول آن قائل به اعتبار شخصیت قائل، به جریان اجتماعی مؤثری مبدّل شده یا نه!

ما در جمهوری اسلامی جریانی به نام تحجر در مقابل علوم انسانی و دانشگاه‌ها نداریم. این موضوع باید شکافته شود که مقصود از اسلامی‌سازی علوم انسانی چیست. اصلاً به نظر بنده طرح این سؤال در جامعه ما، که در قضیۀ علوم انسانی عدّه‌ای متحجر وجود دارند در جامعۀ ما واقعیت ندارد. اولاً باید دانست که اسلامی‌سازی علوم انسانی در همۀ رشته‌های علوم انسانی یک معنا ندارد و در هر رشته‌ای متناسب با ماهیت آن رشته حکمی دارد. ما در (هشت سالی که از عمر شورای تحول می‌گذرد)  از میان همۀ رشته‌های علوم انسانی ۱۶ رشته را در دستور کار خود قرار داده‌ایم. مثلاً رشته‌هایی چون جغرافیا یا ادبیات فارسی را اولویت ندادیم. فرضاً یکی از رشته‌ها، رشتۀ زبان خارجی است. ممکن است کسی بگوید اسلامی‌سازی در زبان‌های خارجی چه معنایی دارد! جواب این است که ما مشاهده کردیم که در کتاب‌هایی که برای آموزش زبان در همه جای دنیا ازجمله در کشور ما توسط صاحبان اصلی آن زبان‌ها تألیف شده، هنجارها و فرهنگی مغایر و بعضاً متضاد با ارزش‌های فرهنگی ما وارد شده است.

ما به‌عنوان کشوری که برای خود چارچوب ارزشی و اعتقادی دارد، نمی‌توانیم هر چیزی که در غرب تحت عنوان زبان‌آموزی تدوین شده وارد دانشگاه و جامعۀ خود کنیم. به‌طور مثال اگر در یک کتاب زبان‌آموزی بحثی راجع به همجنس‌گرایی باشد (که اکنون در غرب آن را عادی جلوه می‌دهند)، آیا ما باید همان را در دانشگاه‌های خود تدریس کنیم؟! بسیاری مسائل وجود دارد که از این جنس است. در همین برنامه‌ریزی‌هایی که برای زبان‌های خارجی می‌کنیم، یکی از کارهای ما این است به کسی که در ایران زبان خارجی فرامی‌گیرد، اطلاعات و معلومات و آموزش‌هایی بدهیم که قادر باشد مفاهیم فرهنگ و جامعۀ بومی خود را هم به زبان خارجی برگرداند، یا اگر می‌خواست در این حوزه‌ها چیزی را از زبان خارجی به فارسی برگرداند، با معادل‌های بومی و ایرانی و فارسی آن‌ها آشنا باشد. ما در این برنامه‌ها کاملاً به این مسائل توجه داریم؛ به این کار می‌گوییم اسلامی‌سازی آموزش زبان‌های خارجی.  مثال دیگر را از رشتۀ حقوق می‌زنم. در رشته حقوق یک حقوق مدنی داریم که از قدیم بر پایۀ فقه اسلامی تبیین شده‌اند. قوانین حقوقی ما بعد از انقلاب آن‌هایی که مصوب مجلس بوده، در شورای نگهبان تأیید شده است. در این رشته، مراقبت این است که این جنبه از علم حقوق تقویت شود، یعنی اسلامی شدن علم حقوق عدم مغایرت آن با فقه اسلامی است.

مثال دیگر رشته تاریخ است. در رشتۀ تاریخ، اسلامی شدن به چند معناست؛ یکی اینکه ما رشتۀ جدیدی به نام تاریخ اسلام در دانشگاه‌ها تدریس کنیم و بخش تاریخ اسلام را در آموزش جدی‌تر بگیریم. در تاریخ ۱۴۰۰ سالۀ اسلام دوره‌هایی وجود دارد که ممکن است در کشور ما به تعداد انگشتان دست هم متخصص آن دوره وجود نداشته باشد. مثلاً تاریخ اسلام در اندلس؛ مسلمانان هفتصد سال در آنجا حکومت کردند و فرهنگ و تمدن داشتند، اکنون در ایران و در دانشگاه‌های ما چه کسی این‌ها را تدریس می‌کند و منابه آنها در کجا بررسی می‌شوند؟ تاریخ اسلام باید جدی گرفته شود، به همین نحو تاریخ تشیع. به‌عنوان نمونه، غربی‌ها و آمریکایی‌ها راجع به تاریخ تشیع در هند کتاب نوشته‌اند و بعد این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است؛ اما آیا ما که در حال حاضر تنها حکومت شیعۀ دنیا هستیم، نباید در دانشگاه‌های خود رشته‌ای به نام تاریخ تشیع داشته باشیم تا آن را در داخل و خارج از ایران بشناسیم؟ این یک شکل اسلامی کردن است. نحوۀ دیگر بحث‌هایی دربارۀ مبانی تاریخ‌نگاری و فلسفۀ تاریخ و تلقی ما از تاریخ است که بحث‌های نظری و فلسفی است. حتماً ما می‌باید بر اساس جهان‌بینی اسلامی در مورد شیوۀ درست تاریخ‌نویسی بر اساس مکتب خودمان نظر و نظریه داشته باشیم.

در رشته‌های روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی موضوع قدری جدی‌تر هم می‌شود؛ مثلاً چه در روان‌شناسی و چه در جامعه‌شناسی معتقدیم که این علوم کاملاً مرتبط با نگاهی است که ما دربارۀ انسان داریم؛ یعنی بسته به اینکه شما به چه نوع انسان‌شناسی‌ای قائل باشید، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی شما متفاوت خواهد بود. ما معتقدیم انسان‌شناسی اسلامی با انسان‌شناسی غربی تفاوت د ارد؛ یعنی تصویری که از انسان در جهان‌بینی اسلامی ترسیم می‌شود با تصویری که در دنیای غرب جدید از انسان ترسیم شده متفاوت است. این تصویر هم از نظر هستی‌شناسی انسان متفاوت است ( انسان چیست و چه واقعیت و موجودی است. و هم از حیث معرفت‌شناسی، تفاوت دارد. اینکه انسان اسلامی آن‌طور که در فرهنگ و تمدن اسلامی) معرفی می‌شود چه نوع قوای معرفتی دارد و قادر به شناخت چه چیزهایی است، این‌ها هم از نظر ارزش‌شناسی متفاوت هستند. اگر شما قائل به این باشید که انسان فقط جسم و ماده است و موجودی تک‌ساحتی است، در این صورت برای انسان یک روان‌شناسی خواهید داشت؛ اما اگر قائل باشید که این انسان فقط در یک ساحت وجود مادی محدود نیست بلکه حقیقتی برتر از ماده به نام روح دارد، در آن صورت روان‌شناسی شما شکل دیگری خواهد داشت. نظیر این بحث‌ها در جامعه‌شناسی هم مصداق دارد.

* با شما در مورد آسیب سکولارها همراهیم، منتها اجازه دهید در مورد موضع خود در خصوص آسیب متحجرین کمی پافشاری کنم. ما قبول داریم هیچ موضع‌گیری رسمی مبنی بر اینکه ما علوم انسانی را قبول نداریم از سوی مسئولین جمهوری اسلامی به گوش نمی‌رسد؛ اما اشخاص یا نهادهایی هستند که در طول ۴۰ سال گذشته نگاه سیاسی یا امنیتی به علوم انسانی داشته‌اند. از طرفی چقدر به فارغ‌التحصیلان علوم انسانی در این دهه‌های گذشته اعتماد شده است؟ مسئله اینجاست که برخی نگاهشان با روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و فلسفه، با نگاه شما کاملاً متفاوت است؛ ازاین‌جهت ما باید اصرار کنیم که چنین جریان و طیفی وجود دارد که برای رشد و شکوفایی علوم انسانی و بر اساس همان سیاست‌گذاری و شیوه‌ای که شورای تحول در نظر دارد موانعی را ایجاد می‌کنند.

شما با این سؤال همان سؤال قبلی خود را به‌طور مفصل تکرار کردید. من در یک جمله عرض می‌کنم که هیچ‌یک از این‌ها مانعی برای تحول علوم انسانی، آن‌گونه که رهبری طراحی کردند و شورای انقلاب فرهنگی تصویب کرده و ما عمل می‌کنیم، به وجود نیاورده و نمی‌توانند هم به وجود بیاورند. واقعاً مسئلۀ ما این‌ها نیست. فرض می‌کنم تمام چیزهایی که شما گفتید درست است،اما این‌ها اصلاً مانع نیست. اگر از متخصصان علوم انسانی استفاده نمی‌شود ربطی به افرادی که شما نامشان را متحجر می‌گذارید، ندارد. اصلاً رفتار دولت‌ها برای ما ملاک نیست. دولت‌ها تابع فردی هستند که در رأس قوۀ مجریه قرار می‌گیرد. یعنی تابع اینکه او چگونه فردی است و صداقت دارد یا ندارد. اصلاً این مسئله که از متخصصان علوم انسانی در حل مشکلات جامعه استفاده نمی‌شود واقعاً ربطی به متحجرین ندارد، زیرا آن‌ها راجع به این مسائل تصمیم‌گیرنده نیستند.

 به بحث قبل بازمی‌گردم. اولاً همان‌طور که گفتم بحث اسلامی‌سازی در علوم انسانی در همۀ رشته‌ها یک معنا ندارد. نکتۀ مهم در اسلامی‌سازی علوم انسانی این است که ما می‌گوییم تقلید نکنید، اگر می‌خواهید علوم انسانی غربی را بپذیرید، ریشۀ آن را ببینید، در سرچشمه‌ها و ریشه‌های آن مطالعه و تحقیق کنید تا بدانید بر چه مبانی‌ای استوارند. در کشور ما کمترین مطالعات در علوم انسانی دربارۀ مبانی فلسفی علوم انسانی صورت گرفته است.

این علوم انسانی غربی میوه‌های درختی هستند که ریشۀ آن متافیزیک است؛ یعنی یک نوع متافیزیک و فلسفۀ خاصی بوده که از دل آن و بر اساس آن این علوم انسانی پدید آمده است. ما می‌گوییم اگر می‌خواهید اقتباس کنید، اقتباس آگاهانه کنید نه اینکه بدون توجه به ریشه، این میوه‌ها و دستاوردهای علوم انسانی غربی را چشم بسته ترجمه و در دانشگاه‌های خود تدریس کنیم. هرکس از هر جای اروپا آمده، علوم انسانی همان کشور را بیاورد که در این صورت جنگلی از آرا و عقاید درهم‌وبرهم ایجاد می‌شود که نامش علوم انسانی غربی است. چیزی که رهبری بر آن تأکید دارند این است که ما از تقلید کورکورانه پرهیز کنیم. ایشان بارها گفته‌اند ما معتقد نیستیم که هرچه در علوم انسانی غربی پدید آمده باطل است. مجموعه‌ای که تحت عنوان علوم انسانی در غرب پدید آمده، یک دستاورد بشری است، ممکن است بخش‌هایی از آن کاملاً صحیح و کارآمد و مثبت باشد و بخش‌هایی از آن هم از نظر ما قابل نقد باشد. ما در درجۀ اول خواهان پدید آمدن یک نگاه انتقادی مبتنی بر آگاهی و خودآگاهی در حوزۀ علوم انسانی هستیم. ما می‌خواهیم این جریان اقتباس کورکورانه از علوم انسانی غربی جای خود را به یک انتخاب آگاهانه بدهد.

* در مورد عملیاتی شدن این موضوع و ابزارهای آن توضیح می‌دهید؟

باید در استاد و دانشجو این خودآگاهی و حساسیت را ایجاد کنیم که بداند پشت سر این علوم انسانی یک انسان‌شناسی وجود دارد و آن انسان‌شناسی نشئت‌گرفته از یک جهان‌بینی و متافیزیک خاص است. اگر ما در آن متافیزیک و انسان‌شناسی با غرب همراه و همسو نباشیم، نمی‌توانیم آن علوم انسانی را دربست بپذیریم؛ این نکته‌ای است که ما بر سر آن اصرار داریم و سعی خواهیم کرد که چنین فضایی در دانشگاه‌های ما ایجاد شود. پشت سر علمی فلسفۀ همان علم وجود دارد و ما حق داریم که در فلسفه چون‌وچرا کنیم، اصلاً فلسفه جای چون‌وچراست و نهایی‌ترین چون‌وچراها که در محکمۀ عقل و با ابزار منطق صورت می‌گیرد فلسفه است. اگر یک جایی یک مبنای فلسفی برای یک رشتۀ علوم انسانی مطرح شده باشد، آیا اگر ما خواهان فهم آن مبانی باشیم و یا بخواهیم در نقد آن‌ها نظری اظهار کنیم، عیبی دارد؟ ما می‌گوییم به‌عنوان یک کشور مسلمان و جامعۀ اسلامی، آیا حق داریم این علوم انسانی غربی را در بوتۀ فرهنگ خود تجزیه و تحلیل و ارزیابی کنیم و ببینیم که آیا از نظر مبنایی می‌توانیم با آنها همراه باشیم یا نه! یا استدلال دیگری برای مبانی دیگر داریم؟ این یک نگاه، تلاش و حرکت در راهی است که می‌خواهیم آغاز کنیم.

* به نظر می‌رسد که برای ممانعت از فرهنگ تقلید کورکورانه از علوم انسانی غربی به یک ابزار مهم نیاز داریم و آن هم تحقق آزاداندیشی در فضای دانشگاهی ماست. رهبری بارها تأکید کرده‌اند که جای آزاداندیشی دربارۀ علوم انسانی کف جامعه نیست، در بازار و کوچه نباید راجع به مبانی علوم انسانی با مردم بحث کرد، اما فضای دانشگاه ما باید به سمت فراهم کردن مقدمات و اقتضائات این مهم برود. به نظر می‌رسد که تاکنون دانشگاه‌های ما چنین آمادگی را نداشته‌اند.

در باب آزاداندیشی، طرف‌دارهای افکار غربی آزاد هستند. این ما هستیم که خواهان ایجاد آزاداندیشی هستیم تا اینکه افکار امام و رهبری و فکر اسلامی مطرح شود. اکنون اگر فشاری وجود دارد، روی کسانی است که می‌خواهند در کنار افکار غربی، گزینه و روایت و قرائت و نگاه دیگر از انسان مطرح شود. این کاری است که باید قبل از اینکه به‌صورت شفاهی و حضوری و سخنرانی باشد به‌صورت مکتوب صورت بگیرد. باید جامعه را آماده کنیم برای اینکه فارغ از غوغاهای عوامانه و شعارزدگی، با تأمل و حوصله سخن و استدلال غربیان را بشنویم و حتی از قبل هم حالت تدافعی به خود نگیریم و بخواهیم که بفهمیم، همین‌طور طرف مقابل هم برای فهم حرف اسلامی تأمل کند؛ برای اینکه چنین فضایی ایجاد شود بهتر است قبل از اینکه در مناظره‌ها و رسانه‌هایی چون تلویزیون با هم دعوا کنیم، در رسانه‌های مکتوب و مجلات جدی تمرین کنیم  باور کنیم که می‌شود استدلال کرد و استدلال شنید؛ آن‌وقت مردم می‌توانند قضاوت کنند که چه کسی حرف حساب می‌زند. به‌هرحال، سؤال اول را این‌گونه پاسخ می‌دهم که تأکید رهبری و تأکید شورای تحول این است که در علوم انسانی تقلید کورکورانه نباید کرد.

* حضرت آقا بارها در بحث‌های خود در مورد علوم انسانی به‌ویژه بین دانشجویان و اساتید همیشه مطرح فرموده‌اند که «در علوم انسانی عقب هستیم». تفسیر جنابعالی از این «عقب بودن» چیست؟

علوم انسانی به این صورتی که در دانشگاه‌های ما مطرح و مرسوم است، در سنت آموزشی و حوزه‌های علمیۀ ما سابقه نداشته است. ما فقه داشته‌ایم که پشتوانۀ حقوق مدنی ما شده؛ یعنی بخش مهمی از حقوق ما از آبشخور فقه غنی باسابقۀ ما تغذیه می‌کند. مثلاً به یک معنا و تا حدی ادبیات داشته‌ایم و فلسفه داشته‌ایم، اما تاریخ‌نگاری به معنای علوم انسانی امروزی در حوزه‌ها نداشته‌ایم؛ یعنی تا قبل از دوران جدید تاریخ‌هایی که داریم، صرفا وقایع‌نگاری است. اینکه اصلاً تاریخ چیست و چگونه می‌توانیم تاریخ درست بنویسیم و اینکه آیا اصلاً تاریخ ممکن است و اگر ممکن است به چه معناست و هزار بحث دیگر در باب تاریخ، در حوزه‌های علمیه ما مطرح نبوده است. علوم اجتماعی و روان‌شناسی به این معنا که در دانشگاه‌ها وجود دارد مطرح نبوده‌اند. بسیاری از موضوعاتی  که امروز تحت عنوان علوم انسانی مطرح‌اند در فرهنگ و نظام آموزشی سنتی و معارف ما سابقه‌ای ندارند. در گذشته قطعاً کم‌کاری وجود داشته؛ یعنی ما در این حدود ۲۰۰ سال که با مفهوم تجدد به معنای مدرنیته مواجه شدیم، بیشتر غرب را در چهرۀ سیاسی و صنعتی و علوم تجربی و نظامی آن دیدیم و غرب علوم انسانی‌اش کمتر مورد تجزیه و تحلیل متفکران ما قرار گرفته و تحلیل شده است.

در نتیجه راهی که ما برای رسیدن به تمدن اسلامی در پیش داریم، ازاین‌حیث راهی طولانی است، زیرا قبل از اینکه ما به تمدن اسلامی برسیم باید به فرهنگ اسلامی برسیم. فرهنگ نرم‌افزار تمدن است و تمدن جنبۀ سخت‌افزاری فرهنگ است. ما در فرهنگ اسلامی، در باب انسان‌شناسی و علوم انسانی غربی یک دریا کار ناکرده بر اساس معارف اسلامی داریم، یعنی باید روی دره‌ای که بین جهان‌بینی اسلامی و علوم انسانی موجود است پلی بزنیم و ارتباط منطقی بین آن‌ها ایجاد کنیم. این‌ها کارهایی است که انجام نشده و طرح‌های درازمدت وسیع و عمیق و دقیقی می‌خواهد که همه باید طراحی شوند و منابعشان هم باید تأمین شود. البته کارهایی شروع شده است و مهم‌تر از همه اینکه احساس نیاز ایجاد شده‌ است و همین را باید مغتنم دانست، باید متفکران حوزوی ما و کسانی که با عمق تفکر اسلامی و عمق جهان‌بینی اسلامی آشنا هستند، احساس نیاز کنند و بدانند در این بخش‌ها خلأهایی وجود دارد. از آن طرف هم در دانشگاه‌های ما ترجمه کردن و اعتماد به مطلق بودن علوم انسانی غربی یک امر شایع است و بی‌توجهی به واقعیت‌های بومی و فرهنگ اسلامی ما کار عادی است، زیرا برای یک معلم آسان‌ترین کار این است که یک کتاب را ترجمه کند و همان را تدریس کند.

اما مهم این است که بدانیم علوم انسانی با فیزیک و شیمی و ریاضی متفاوت است؛ یعنی اگر یک استاد فیزیک یک کتاب چاپ ۲۰۱۸ فیزیک را در دانشگاه تدریس کند، نباید در علوم انسانی عین همین کار را انجام دهیم، مگر اینکه به مبانی آن واقف باشیم و آن را مستدلاً پذیرفته باشیم و بخواهیم از آن دفاع کنیم. این یک کاری است که ممکن است دهه‌ها طول بکشد و به همین جهت ما تحول علوم انسانی را یک« پروژه » نمی‌دانیم، بلکه یک «پروسه» می‌دانیم؛ یعنی آن را یک فرایند می‌دانیم که اصلاً نباید برای آن زمان تعیین کرد، اما باید وارد آن شد و پیش رفت. در خود غرب چقدر نقد راجع به مبانی علوم انسانی پوزیتیویستی صورت گرفته و می‌گیرد، ما این جریانات را هم باید بشناسیم.

علاوه بر این، اصلاً فرض کنید انقلاب اسلامی رخ نداده است و هیچ انگیزه‌ای برای تحول علوم انسانی وجود ندارد، ما سؤال می‌کنیم مگر این علوم انسانی غربی موجود توانسته برای بشر سعادت تأمین کند که عده‌ای این‌طور سنگ آن را به سینه می‌زنند و تا صحبت از یک تحول می‌شود بیانیه و اعلامیه می‌دهند که علم از دست رفت؟ مگر این علم چه گلی به سر بشر زده است؟ وضع جهان امروز را که پیامبران ایجاد نکرده‌اند! این وضع محصول همین غربی است که می‌خواهد با علوم انسانی غربی بر دنیا حکومت کند.

مثلاً جایی به نام سازمان ملل را در نظر بگیرید، آیا ما در دنیا جایی غیر از این سازمان داریم که بخواهد این دنیا را بنا به ادعای خودش عاقلانه اداره کند؟! شما به نطق‌هایی که بنیان‌گذاران سازمان ملل بعد از جنگ جهانی دوم کرده‌اند یا نطق‌های بعد از جنگ جهانی اول که متفکران اروپایی در تأسیس جامعۀ اتفاق ملل کرده‌اند، مراجعه کنید و ببینید برای اینکه در دنیا صلح باشد چه آرزوهایی داشتند! می‌بینید این دنیا، دنیایی است که چهار سال است که آمریکا و انگلیس و بقیۀ کشورهای اروپایی به سعودی‌ها اسلحه می‌فروشند تا مردم یمن را بکشند، بعد شورای امنیت جلسه می‌گیرد که مقصر ایران است که برای یمنی‌ها سلاح فرستاده است. به قول نیما، «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را». باید به کسانی که این‌قدر شیفته و فریفتۀ اعتبار و اتقان علوم انسانی غربی هستند، گفت این غرب چه‌کار می‌کند؟ این نوع علوم انسانی یک اشکالی دارد که دنیا این‌گونه اداره‌ می‌شود. در خود غرب هم متفکرانی هستند که این نگاه‌ها را مطرح می‌کنند. ما می‌گوییم این دفاع مطلق بی‌قیدوشرط را از این علوم انسانی غربی کنار بگذارید و اجازه دهید فکرهای دیگری هم مطرح شود.

ما در فلسفه، تحول علوم انسانی را در چه می‌بینیم؟ چون رشتۀ فلسفه یکی از رشته‌هایی است که ما در آن هم برنامۀ جدیدی داریم که مقطع کارشناسی آن به تصویب رسیده و مقاطع  ارشد و دکتری آن هم آماده است. آیا من که معلم فلسفه هستم و بیش از سی سال است که در دانشگاه تهران کانت تدریس می‌کنم، حالا تحت عنوان تحول علوم انسانی باید منتقد شوم که چون قرار است که علوم انسانی متحول و اسلامی شود، دیگر فلسفۀ کانت تدریس نشود؟! من که اکنون کانت را ترجمه می‌کنم و در مورد آن مقاله می‌نویسم و خیلی جدی با دانشجویان خود کار می‌کنم، قبلاً هم نیچه و شوپنهاور و هیوم و لاک و بارکلی درس داده‌ام، آیا معنی تحول در علوم انسانی در رشتۀ فلسفه این است که دیگر این‌ها حذف شود؟! هرگز! ما می‌گوییم اتفاقاً باید همۀ این‌ها به‌صورت جدی فهمیده شود، منتها می‌گوییم در کنار این افکار فلسفی دیگران، مجالی هم ایجاد شود تا فکر و فلسفۀ اسلامی هم مطرح شود. مگر ما می‌توانیم به‌زور دانشجو را وادار به پذیرفتن مطلبی کنیم؟! ما فقط می‌توانیم به قوت استدلال خود امیدوار باشیم؛ اگر استدلال قوی‌تر داشتیم، موفق می‌شویم و دانشجو می‌پذیرد. باید فضایی ایجاد کنیم که این بدبینی و فرار از خود و طرد و حذف هرآنچه مربوط به گذشته و دین و فرهنگ ماست، یعنی همان چیزی که میراث شوم دوران وابستگی و دوران پهلوی است، از فضای دانشگاه‌های ما بیرون برود. ما اکنون در رشتۀ فلسفه می‌گوییم کشوری هستیم که ۱۲۰۰ سال سنت مستمر فلسفی دارد، پس اجازه دهید تا فلسفه و عرفان اسلامی هم در کنار فلسفه غربی جدی گرفته شود.

در رشتۀ فلسفه در این چهل سال متون و منابع فلسفی‌ای که در کشور ما به وجود آمده، نسبت به گذشته چندصد برابر شده است. در هر حوزه‌ای برای هر فیلسوفی که بخواهید بررسی کنید، متون را با قبل از انقلاب مقایسه کنید. جمهوری اسلامی نمی‌خواهد جلوی فکر و تفکر فلسفی و استدلال را بگیرد. اینکه ما باید منتقد علوم انسانی غربی باشیم حرف تازه‌ای نیست که بعد از انقلاب دغدغۀ متفکران اسلامی شده باشد و قبل از انقلاب اصلاً مطرح نبوده است. شهید مطهری را در نظر بگیرید. در جمهوری اسلامی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب همه به ایشان احترام می‌گذارند. همین آقایان که گاهی علم دینی را مسخره می‌کنند، روز شهادت استاد مطهری به ایشان ادای احترام می‌کنند. یکی از کارهای ایشان از قبل از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ تا سال‌ها نقد علوم انسانی مبتنی بر مارکسیسم بود و در فاصله سال‌های ۵۰ تا ۵۷ یکی از دغدغه‌های ایشان نقد علوم انسانی مبتنی بر تفکر التقاطی مارکسیستی و اسلامی بود. اگر شهید مطهری امروز که اردوگاه مارکسیست فروپاشیده، زنده بود، قطعاً نقد علوم انسانی مبتنی بر تفکرات کاپیتالیستی را وجهۀ همت خود می‌کرد. برخی این‌گونه مطرح می‌کنند که این مسئلۀ تحول علوم انسانی یک تاکتیک جهت افزایش قدرت، تنگ کردن فضا یک جبهه و جریان است.

مسئلۀ تحول علوم انسانی اصلاً جناحی و دعوای اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نیست، این تحول دغدغه متفکرانی چون امام، شهید مطهری، مقام معظم رهبری و خیلی‌های دیگر است که نباید به‌صورت جناحی تلقی شود. نقطۀ مقابل آنها هم سکولاریسم هم است و در آن هیچ شکی نیست. بنده ۴۹ سال پیش شاگرد آقای دکتر داوری بودم (که این روزها فحوای نامه‌ای از ایشان بر سر زبان‌ها افتاده است)، من جزوه‌های ایشان را دارم و اصلاً ما نقد این علوم انسانی غربی را در کلاس‌ها از خود ایشان شنیدیم. ایشان همان‌طور که توضیح داده‌اند، گفته‌اند که من سکولار نیستم. آقای دکتر داروی زبان و بیانی دارد که تا کسی در عالم فلسفه نباشد و با ایشان آشنا نباشد اصلاً متوجه مقصود ایشان نمی‌شود. باید مقصود آقای دکتر داوری را از خود ایشان سؤال کرد و نباید عده‌ای با شنیدن چند جمله ذوق‌زده شوند و فکر کنند آقای دکتر داوری پرچم‌دار سکولاریسم و پوزیتیویسم و تفکرات حاکم بر علوم انسانی غربی است.

*  اندیشه نامه

نظر شما