شناسهٔ خبر: 139666 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه سیاست روز

کودتای 28 مرداد، برجام و راهی که پیش‌روی ماست!

ظریف و مصدق فردای توافق رهبر انقلاب در نامه‌ای به رئیس دولت با ثبت شروطی برای حفاظت از منافع کشور و همچنین توافق‌نامه هسته‌ای از این همه صرف وقت و انرژی و کار گروهی دولت مجلس به عنوان «مسائل به یاد ماندنی و عبرت‌آموز جمهوری اسلامی» یاد کرده بودند.

«نماینده»/ در روزهای پس از امضای توافق هسته‌ای، برخی از جریانات سیاسی و رسانه‌ای تلاش زیادی کردند تا در یک قیاس مع‌الفارغ، وزیر خارجه کشورمان را با دکتر محمد مصدق این‌همانی‌سازی کنند. حالا و پس از گذشت بیش از ۶۰ سال از آن کودتای ننگین، شاید لازم باشد، به جای پرداختن به مصدق و آنچه بر او و ایران گذشت، کمی به زمان حال بازگردیم.

جامعه جهانی مصدق
۱۳۳۲، تابستان داغ تهران آن روز داغ‌تر بود. کودتایی شکل گرفته بود تا نخست‌وزیر قانونی مملکت از پشت میز قدرت به روی صندلی دادگاه بنشیند. چرا چنین شد؟ چرا محمد مصدق که در جریان ملی شدن صنعت نفت، آن همه سنگ تمام گذاشت، به راحتی کنار زده شد و عملا همه آنچه او و یاران و همراهان و پیشینیان رشته بودند را پنبه کرد؟ به اشتباهات و خطاهای محاسباتی او در عرصه داخلی کاری نداریم.
شاید لازم باشد نگاه او به دولت‌های دیگر را کمی بررسی کنیم. خوشبینی مصدق به امریکا از کجا نشات می‌گرفت؟ چرا او در مقابل انگلیس ایستاد، اما امریکایی‌ها را با یک چشم دیگر می‌دید؟
محمد مصدق اعتقاد داشت امریکایی‌ها با انگلیسی‌ها تفاوت دارند و می‌توان به آنها اعتماد کرد، در حالی که امریکا و انگلیس هر دو یک هدف در ایران داشتند، تشکیل دولتی وابسته به آن‌ها تا بتوانند، پایگاه مهمی چون ایران را در دست داشته باشند.
کافی است به اسنادی که انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها منتشر کرده‌اند مراجعه کرد تا معلوم شود این دو دولت هر دو برای کودتا برنامه‌ریزی کرده بودند.
اسنادی که نشان می‌دهند مقام‌های انگلیسی و آمریکا از مهرماه سال ۱۳۳۱ دست‌کم سه بار برای بحث درباره سرنگون کردن دولت مصدق دیدار کرده‌اند.

«تدبیر» در مواجهه با جامعه جهانی
حالا سال‌ها از آن روزها می‌گذرد. طبیعتا ما در مقابل دشمنی دشمن‌های تابلودار ایران و جمهوری اسلامی باید باتجربه‌تر شده باشیم.
تابستان دو سال قبل، باز هم یک اتفاق مهم در تاریخ ایران را در دل خود جای داد. ۲۳ تیرماه پس از سال‌ها مذاکره و توافقات ریز و درشت در بین دولت‌های ایران و غرب، توافقی تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک امضا شد و طرفین برای حفظ این برنامه تعهداتی را پذیرفتند.
حالا بیش از دو سال از آن روز تاریخی! گذشته است. نتیجه آن همه سفر و مذاکره و لبخند، چیزی شده است که نه تنها چرخش سانتریفیوژها را کند و کندتر کرده است که حالا چرخ زندگی مردم هم نمی‌چرخد.

عبرت گرفتن از تاریخ
«به سرانجام رسیدن این مذاکرات، گام مهمی است، با این حال لازم است متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در مسیر قانونی پیش‌بینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود. به خوبی میدانید که برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند.»
این جملات را رهبر انقلاب در فردای توافق و در پاسخ به نامه رئیس‌جمهور نوشته بودند. حدود سه ماه بعد و در پسِ تصویب توافق برجام، رهبر انقلاب در نامه‌ای به رئیس دولت با ثبت شروطی برای حفاظت از منافع کشور و همچنین توافق‌نامه هسته‌ای از این همه صرف وقت و انرژی و کار گروهی دولت مجلس به عنوان «مسائل به یاد ماندنی و عبرت‌آموز جمهوری اسلامی» یاد کرده بودند.
امروز در نقطه‌ای قرار گرفته‌ایم که هم رئیس‌جمهور ما و هم وزیر خارجه و سایر اعضای دولت، متفق‌القول از «نقض برجام» توسط یکی از آن شش کشور می‌گویند و عملا کاری هم نمی‌توانند انجام دهند.
اینکه «خلل و فرج» برجام آنقدر زیاد است که در بسیاری از موارد نه روح برجام که جسم و جان و متن آن نقض می‌شود واقعیتی است که دیگر قابل کتمان نیست.

عقب‌نشینی از خواسته‌ها
در طول دوران مذاکره دولتمردان ما همه تلاش‌شان را کردند تا به مردم اثبات کنند که امضای توافق به منزله رفاه جامعه خواهد بود. از آب و نان و ریزگرد گرفته تا سینما و ازدواج و... همه به برجام گره زده شد. بعد از آن نوبت به «سایه جنگ» رسید و وقتی آن هم نتیجه نداد، کار به «اگر برجام نبود» کشیده شد.
در واقع برای اقناع جامعه در قبال بی‌اثر بودن برجام، ناخودآگاه پای خود را از خطوط قرمز و خواسته‌های به حق و تثبیت شده هم عقب‌تر گذاشتیم و چیزی هم نگرفتیم. حالا کار به اینجا رسیده که نتیجه برجام را «اعتماد نکردن به امریکا» عنوان می‌کنند. موضوعی که ما از اول هم آن ‌را می‌دانستیم و به قول معروف آزموده را آزمودن خطا بود.

واقعیت امریکا
خطای محاسباتی دولتمردان ما جایی بود که فکر می‌کردند همه گره‌ها را می‌توان با «دست» دادن به «کدخدا» باز کرد و برای همین بیشترین وقت و انرژی و توان دولت یازدهم بر این صرف شد که کدخدا را راضی کنند.
اما واقعیت همانی بود که اوباما در آذرماه سال ۹۲ گفته بود «اگر گزینه‎ای وجود داشت که این امکان را بوجود بیاوریم که تک‌تک پیچ و مهره‎های برنامه هسته‎ای آنها را حذف کنیم و احتمال داشتن برنامه هسته‎ای ایران را کلاً از بین ببریم تا در نتیجه قابلیت‎های نظامی آن را هم نداشته باشند، آن را انتخاب می‎کردم.»
شاید جمله حذف شده از ادبیات اوباما و سایر دولتمردان امریکایی این باشد که «اگر گزینه‎ای وجود داشت که این امکان را بوجود بیاوریم که تک‌تک پیچ و مهره‎های جمهوری اسلامی را حذف کنیم، آن را انتخاب می‎کردم.»
واقعیت آن است که برای امریکا و صهیونیست‌ها فرقی بین روحانی و احمدی‌نژاد یا خاتمی نیست. آنها به دنبال از بین بردن اساس «جمهوریت» و «اسلامیت» ایران هستند و در این بین نه دل‌شان برای «مردم» می‌سوزد و نه طرح دوستی با برخی «نخبگان سیاسی» را در سر دارند.

هزینه و فایده ایستادگی و سازش
بعضی عقلانیّت را در این میدانند و میگویند که «چالش با قدرتها هزینه دارد» -[البتّه] اشتباه میکنند - بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد. شما ملاحظه کنید دولت سعودی برای اینکه با رئیس­‌جمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور میشود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبه­‌نفس باشد، هزینه‌اش بمراتب کمتر از هزینه‌ی سازش است.
اینها سخنان رهبری در مراسم سالگرد امام(ره) است که البته حدود دو ماه بعد در روز تنفیذ حکم رئیس دولت دوازدهم مجددا تکرار شد که «در برابر هر سلطه‌طلبی، با صلابت و قدرت ظاهر بشوید؛ آن سلطه‌طلب هر که میخواهد باشد؛ امروز از همه متجاوزتر و وقیح‌تر، رژیم ایالات متّحده‌ی آمریکا است؛ در مقابل اینها با صلابت ظاهر بشوید، با قدرت ظاهر بشوید؛ با پشتوانه‌ی اقتدار ملّی و کمک این مردم میتوانید از ترفندهای آنها جلوگیری کنید و آن را دفع کنید. چهار دهه، تجربه‌ی فعّالیّت بین‌المللی به ما نشان میدهد که هزینه‌ی تسلیم در برابر قدرتهای زورگو بمراتب بیشتر از هزینه‌ی ایستادگی در مقابل آنها است؛ تسلیم شدن در مقابل زورگویی‌های قدرتهای زورگو، ملّتها و کشورها را بیچاره میکند؛ راه‌های پیشرفت آنها را به معنای واقعی کلمه مسدود میکند؛ آنها را از ارزشهای انسانی دور میکند؛ هزینه‌های سنگینی دارد. ما به توفیق الهی و به حول‌وقوّه‌ی الهی، با استکبار و با نظام سلطه از سر تسلیم وارد نشدیم، تسلیم نشدیم، با آنها بر سر خواسته‌های آنها سازش نکردیم، و امروز از دیروز تواناتر و قدرتمندتریم؛ امکاناتمان امروز از دیروز خیلی بیشتر است.»

مسیر پیش روی دولت جدید
حالا دولت دوازدهم در حال تکمیل شدن است. با پایان بررسی صلاحیت وزرا و رایی که نمایندگان مجلس به همکاران رئیس‌جمهور می‌دهند، عملا کار جدی دولت دوازدهم آغاز می‌شود. دولت دوازدهم برخلاف دولت یازدهم یک دولت تازه‌کارِ تازه مستقر نیست. آنها تجربه دست‌کم چهار سال گذشته را با خود همراه دارند.
اینکه بیشترین کلیدواژه دولت یازدهم «مذاکره» و «برجام» بود نشان می‌دهد که حالا باید بیش از گذشته مراقب بود. «عبرت» گرفتن از آنچه تاکنون رقم خورده و صرف وقت و انرژی برای اعتماد کردن یا اعتمادسازی برای دشمن، قطعا نتیجه‌ای جز خسران نخواهد داشت.
دولت دوازدهم تجربه‌ای پیدا کرده که حالا می‌داند، حرف زدن، لبخند یا قدم زدن با دشمن مستکبر هم افاقه نخواهد کرد و نه تنها دیوار تحریم و بی‌اعتمادی «ترک» برنمی‌دارد که اتفاقا آنها را به این نتیجه می‌رساند که تنها راه تسلیم شدن ما همین مسیری است که آنها تاکنون رفته‌اند. تحریم‌های جدید یا تمدید تحریم‌های گذشته همین معنا را دارند.

انتظار ما از دولت
ما از دولت نه ۲۴ میلیونی که از دولت ۸۰ میلیونی خود انتظار داریم گام‌های رو به آینده را حساب‌شده‌تر، منطقی‌تر، محکم‌تر و مقتدرانه‌تر بردارد. دوباره گزیده شدن از یک سوراخ نه براساس منطق و عقل است و نه با «تدبیر» میانه‌ای دارد.
تجربه تلخ ۲۸ مرداد و بر زمین زدن نظر مردم، آنقدر تلخ هست که اگر یک قرن هم از آن بگذرد از حافظه ملت پاک نخواهد شد.

نظر شما