شناسهٔ خبر: 133314 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ

رهبر انقلاب: چرا باید از اوباما متشکر باشیم؟

اوباما فتنه‌ی ۸۸، تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران با همکاری اسرائیل، ایجاد آشوب و ناآرامی، جنگ و خشونت و افراطی‌گری در یمن، سوریه، عراق، لیبی و... همه از دستاوردهای دولت اوباما درخصوص ایران بوده است.

به گزارش جهان «نماینده» به نقل از پایگاه برهان، رهبر انقلاب در دیدار روز ۱۹ بهمن‌ماه به‌مناسبت روز نیروی هوایی در بخشی از بیانات خود اشاره کردند: «حالا این آقا که تازه در ایالات‌متحده [سرِ کار] آمده، می‌گوید شما باید از آمریکا متشکر باشید، از دولت اوباما متشکر باشید! چرا متشکر باشیم؟ هیچ متشکر هم نیستیم؛ [او هم در] همان تشکیلاتی بود که این تحریم‌های سنگینرا به نیت فلج کردن جمهوری اسلامی و ملت ایران، بر ملت ایران تحمیل کردند.
 
امیدشان این بود که فلج بکنند.

البته به این امید نرسیدند و هرگز نخواهند رسید و هرگز هیچ دشمنی نمی‌تواند ایران را فلج کند.

می‌گوید متشکر باشید. نخیر، اصلاً متشکر نیستیم.

چرا متشکر باشیم؟ به‌خاطر تحریم‌ها؟ به‌خاطر ایجاد داعش؟ به‌خاطر به آتش کشیدن منطقه؟ سوریه را به آتش کشیدند، عراق را به آتش کشیدند.

چرا باید متشکر باشیم؟ به‌خاطر حمایت از فتنه‌ی انتخابات در سال ۸۸ در کشور؟ از آن طرف به بنده نامه می‌نویسد و اظهار ارادت و محبت و همکاری می‌کند، از این طرف علناً و صریحاً از فتنه‌گر حمایت می‌کند و می‌گوید ما پشت سر شما ایستاده‌ایم و دنبال فتنه ایجاد کردن در کشور است.

چهره‌ی نفاق [همین است].

همان دستکش مخملینی که روی پنجه‌ی آهنی کشیده شده بود که من این را بارها گفتم.

ما هیچ تشکری نمی‌کنیم.

ما می‌دانیم که چه‌کار می‌کردند. می‌فهمیم که آن‌ها چه‌کار می‌کردند.

این می‌گوید از او تشکر کنید.»
 
سیاهه‌ی اقدامات آمریکای زمان باراک اوباما علیه ایران و برای بر هم زدن امنیت ایران از یک‌سو و برای اضمحلال نظم منطقه‌ای غرب آسیا و شمال آفریقا، که آن‌هم برای مهار و کنترل ایران بوده است، از سوی دیگر، بسیار مفصل و طولانی است که در این یادداشت به برخی از اقداماتی که دولت اوباما به آن‌ها ترتیب داد، اشاره خواهد شد.
 
۱. عراق و سوریه
 
بی‌ثباتی در این دو کشور بعد از تحولات مربوط به بیداری اسلامی و بسترسازی برای انحراف در افکار و روش برخی از افراطیون توسط آمریکایی‌ها صورت گرفت.

روند بیداری اسلامی در کشورهای مصر، تونس و لیبی به‌صورت قابل قبولی پیش رفت و حتی در تونس و مصر منجر به از بین رفتن سیستم استبدادی و روی کار آمدن حکومت انقلابی نیز شد.

اما غربی‌ها با ترس از اینکه مدل بیداری اسلامی در همه‌جای منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا گسترانده شود، تلاش کردند مسئله‌ی خیزش جنبش‌های اسلامی که نشئت‌گرفته از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ بود را با صورت‌بندی جدیدی منحرف کنند.

هم ازاین‌رو دست به ایجاد گروه تروریستی داعش در صحرای سینا زدند.

همان‌طور که هیلاری کلینتون وزیر خارجه‌ی اسبق دولت آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما در کتابش بیان می‌کند، آمریکایی‌ها این گروهک را در این منطقه ایجاد کردند. هدف نیز کاملاً مشخص بود.
 
آن‌ها می‌خواستند روند بیداری ملت‌های اسلامی را با ترس مردم از شکل‌گیری گروه‌های افراطی و بدون خاستگاه ایدئولوژیک، به تعویق بیندازند یا به‌طور کلی سرکوب کنند.

با ناآرامی و ایجاد جنگ‌های نیابتی در سوریه از حامیان ترور و افراطی‌گری حمایت کردند و تروریست‌ها نیز به‌دلیل فهم نادقیق مردم از مختصات عملکردشان، هر روز بر حوزه‌های جغرافیایی خود افزودند؛ تاجایی‌که شهرهای این دو کشور را یکی بعد از دیگری به تسخیر خود درمی‌آوردند. در رسیدن به مطامح خود، برخی از مسئولان محلی را نیز با خود همنوا می‌کردند.

البته برای تشریح موفقیت‌های داعش برای رسیدن به اهداف، دلایل متعددی می‌توان برشمرد که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان بسترسازی فکری برای تفوق بر سرزمین‌های تحت تصرف را به‌عنوان یکی از دلایل برشمرد.

اما بی‌شک مهم‌ترین دلیل این موضوع به حمایت همه‌جانبه‌ی مالی و تسلیحاتی از این گروه‌ها برمی‌گردد.

به‌راستی بعد از پنج سال از گذشت شکل‌گیری این گروه‌های افراطی، چه کشوری منابع تسلیحاتی این گروه‌ها را تأمین می‌کند. ترکیه، عربستان یا مهم‌تر از این دو، یعنی آمریکا، دست به حمایت همه‌جانبه از این گروه‌های افراطی می‌زنند؟
 
سؤال دیگر این است که منافع نفتی که در اختیار این گروه‌ها قرار دارد، توسط کدام کشور خریداری می‌شود، چه شبکه‌ای پشت این مسئله وجود دارد و چگونه این همه ائتلاف بین‌المللی نتوانسته این مسئله را برای همیشه از بین ببرد؟ آیا چیزی به غیر از منشأ محکم پشتیبان برای این مسئله می‌تواند وجود داشته باشد؟
 
دست آمریکا و دولت باراک اوباما و خصوصاً وزیر امور خارجه‌ی او که قصد ریاست‌جمهوری آمریکا را داشت، در مسئله‌ی شکل‌گیری گروه تروریستی داعش که لکه‌ی ننگینی بر دامان منطقه بوده، آلوده است.

این آلودگی با هیچ سیاست و دکترینی قابل تطهیر نیست؛ چراکه منجر به کشته شدن حداقل نیم‌میلیون انسان در جریان شکل‌گیری این گروه تروریستی تا به حال شده است.

مسئولیت اصلی و اولیه‌ی این بلاهایی که بر سر مردم عراق و سوریه می‌آید، مستقیماً برعهده‌ی آمریکای اوباماست. چه‌چیزی باید سبب شود تا ایران از اوباما در این زمینه قدردان باشد؟ دستاورد اوباما در منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا داعش بوده است که جز نکبت و شر برای منطقه، دستاورد دیگری دربرنداشته است.

این موضوع صرفاً به عراق و سوریه نیز ختم نمی‌شود. در لیبی، افغانستان و یمن نیز فجایع این گروهک تروریستی را مشاهده می‌کنیم.

در افغانستان در همین هفته‌ی گذشته جلوی ساختمان قضایی این کشور، داعش چندین تن را به خاک‌وخون کشید و هر روز به بهانه‌ای واهی، انسان‌های بی‌گناه را به کام مرگ فرومی‌برد.

در لیبی نیز شرایط به همین‌گونه است.

در یمن نیز گروه تروریستی داعش در برخی مناطق مردم را به خاک‌وخون می‌کشد.
 
۲. آمریکا در یمن
 
موضوع دیگری که اوباما مسئولیت مستقیم در آن دارد، مسئله‌ی یمن است. عربستان با چراغ سبز آمریکای اوباما به یمن حمله کرد و اینک که نزدیک به دو سال از این فاجعه می‌گذرد، چیزی جز فقر و فلاکت برای مردم این کشور به ارمغان نیاورده است.

هر روز بر تعداد کشته‌ها، زخمی‌ها، آوارگان و فقرای این کشور افزوده می‌شود و سعودی که قرار بود چندروزه نسخه‌ی یمن را بپیچد، اینکه نزدیک دو سال است که دائم بر سر مردم مظلوم این کشور موشک و گلوله می‌ریزد، اما نه‌تنها هیچ دستاوردی مطابق با اهداف شوم اعلانی خود نداشته است، بلکه هر روز نیز بر دامنه‌ی حملات خود می‌افزاید.
 
بسیاری از تحلیلگران غربی برآن‌اند که اوباما یمن را به‌خاطر توافق هسته‌ای با ایران به عربستان بخشید و چشم بر جنایات این کشور در یمن بست تا هر اقدامی که می‌خواهد انجام دهد و در مجامع بین‌المللی نیز اقدامی علیه این کشور ترتیب نداد.

برای بی‌پایه بودن این تحلیل همین بس که با روی کار آمدن دونالد ترامپ، در همان هفته‌ی اول رسیدن به کاخ سفید آمریکا، او اهدافی را در یمن مورد اصابت قرار داد و این نشان‌دهنده‌ی این است که آمریکا در یمن حضور فیزیکی داشته و این موضوع صرفاً اعلام نمی‌شده است.
 
مصیبت یمن برای کل نظام بین‌الملل، مسئله‌ای اندوهگین و یک لکه‌ی ننگ برای تمام نهادها و سازمان‌های بین‌المللی است. نمونه‌ی آن نیز سازمان ملل و اظهارات خنده‌دار دبیرکل پیشین سازمان ملل درخصوص قرار دادن عربستان در لیست ناقضان حقوق کودکان و مجدداً از لیست درآوردن آن بود.

موردی که برای لکه‌دار کردن نام سازمان ملل و به‌طور کلی نظام حقوقی بین‌المللی به‌تنهایی کافی است.
 
بی‌شک آمریکایی‌ها با تشویق عربستان به جنگ علیه یمن و کنترل انصارالله، دستشان در یمن آلوده است و این آلودگی نیز به دامان باراک اوباما رسیده یا از آن نشئت گرفته است. اوباما و نقش او در مورد یمن، قابل پوشاندن نیست.

هر روز که این کشور رو به فلاکت بیشتری می‌رود و سعودی داشته‌های بیشتری از این کشور را با خاک یکسان می‌کند، بیشتر می‌توان نقش آمریکایی‌ها و تفویض اختیارات این نابودی به عربستان را مشاهده کرد.
 
۳. فتنه‌ی ۸۸
 
سوای از این دو مسئله‌ای که در منطقه ترتیب داده شده است، آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۹ اقدام به تشویق ناآرامی‌ها در ایران نیز کردند که توسط نخبگان به «فتنه» مشهور شده است.

انتخابات ۸۸ توسط برخی از کاندیداها مورد پذیرش قرار نگرفت و آمریکایی‌ها برخلاف تعهدات حقوق بین‌المللی خودشان، از یک طرف و تعهدات مندرج در عهدنامه‌ی مودت با ایران، دست به مداخله در امور داخلی ایران زدند و صراحتاً اعلام کردند که از معترضان و آشوب‌طلبان حمایت می‌کنند.

آن‌ها با هدف از بین بردن ماهیت انقلابی نظام، از گروه‌های آشوب‌طلب حمایت کردند و صراحتاً اعلام کردند که این گروه‌ها از حمایت همه‌جانبه‌ی آمریکا برخوردارند.

این موضوع نیز توسط وزیر خارجه‌ی دولت اوباما مورد پیگیری قرار گرفت.

بنابراین شدیدترین برخورد امنیتی در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی تاکنون را دولت باراک اوباما با ایران داشته است.
 
۴. تحریم‌های فلج‌کننده
 
آمریکای دوران اوباما صرفاً به حمایت از آشوب‌طلبان اکتفا نکرد و به‌واسطه‌ی همین اتفاقات ایران را تحت تحریم‌های ظالمانه‌ی یکجانبه و چندجانبه قرار داد و بنا به ادعای خود آمریکایی‌ها، تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران وضع کردند تا ایران را از دستیابی به فناوری هسته‌ای بازدارند و ایران را یک کشور ضدهنجاری در نظام بین‌الملل معرفی کنند.

تا به واسطه‌ی این موضوع، هزینه‌های پیگیری سیاست‌های انقلابی ایران را بالا ببرند و با اتهام انزوای بین‌المللی به ایران به‌دلیل سیاست‌های انقلابی، این کشور را پای میز مذاکره بکشانند و از او امتیازاتی را طلب کنند.

تحریم‌هایی که هیچ مبنای حقوق بشری را در ضمیمه‌ی خود قرار نداده بود و بدون در نظر گرفتن جامعه‌ی هدف که معمولاً انسان‌های عادی و شهروندان بودند، خیل عظیمی از جمعیت آسیب‌پذیر را هدف قرار داده بود.

برای مثال، واردات اقلام متعددی از داروهای بیماری‌های صعب‌العلاج به کشور ممنوع شد و این موضوع خسارات فراوانی را برای بسیاری از بیماران نیازمند این داروها به وجود آورد که نشان‌دهنده‌ی این بود که تحریم‌ها در اساس جامعه‌ی هدفی جز شهروندان عادی ندارد.
 
فرجام سخن
 
آمریکایی‌ها خصوصاً در زمان باراک اوباما، بیشترین هجمه علیه ایران بعد از انقلاب را روانه‌ی جامعه و سیاست این کشور کرده‌اند. از تهدید و تحریم و قرار دادن گزینه‌ی نظامی پیش روی دوربین‌های خبرنگاران به‌صورت مداوم و هر روزه گرفته تا به آشوب کشیدن منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا صرفاً برای مهار ایران.

هرجا در منطقه‌ی غرب آسیا نفوذ معنوی ایران گسترانده شده است، آمریکای دوران اوباما در آنجا حضور نحس خود را گسترانده و به آنجا آشوب وارد کرده است.

در محور مقاومت تلاش کرده با به راه انداختن گروه‌های تروریستی، تا جایی که می‌تواند، افکار عمومی را از مسئله‌ی محور مقاومت منحرف کند و چنین پنداری را بازنمایی کند که هرجا سخن از اسلام می‌آید، در کنار آن خشونت نیز باید بازنمایی شود.
 
از سوی دیگر، عراق و سوریه به‌عنوان متحدان منطقه‌ای ایران را به آشوب کشیده و یمن را در یک جنگ نیابتی خانمان‌سوز با دستان عوامل خود در سعودی درگیر کرده است.

در ایران دست به حمایت از گروه‌های آشوب‌طلب زده و به ناآرامی‌ها کمک کرده و از آن حمایت کرده است و به همین طریق، تمام تعهدات خود در برابر ایران در محیط بین‌المللی را نادیده گرفته است. تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران وضع کرده و بسیاری از مردم عادی را تحت شمول اثرات این تحریم‌ها قرار داده است.

از جانب دیگر، آمریکا با همکاری سایر شرکایش، گزینه‌های مختلفی را برای جلوگیری از پیشرفت هسته‌ای ایران به کار برده‌ است. به‌طور کلی نقش آمریکای دوران اوباما در ایران نه‌تنها نیاز به تشکر ندارد، بلکه تماماً توأم با آشوب و با تشویق به ناآرامی، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین‌المللی و در حوزه‌ی سیاست‌های منطقه‌ای ایران و جبهه‌ی مقاومت بوده است.

نظر شما