شناسهٔ خبر: 130476 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

«سیدمهدی هاشمی» در قابی متفاوت:

۲۱ سالگی ازدواج کردم، البته دیر بود

سیدمهدی هاشمی43

هفته نامه «نماینده» / گپ‌وگفت درباره دغدغه‌های ساده و روزمره زندگی شخصی‌ چهره‌ای که همیشه در قاب شهرت، دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد، بی‌شک جذاب به نظر می‌رسد. در کافه گپ این هفته  به سراغ «سید مهدی هاشمی» رییس سابق کمیسیون عمران مجلس نهم و رئیس فدراسیون تیراندازی رفتیم و صحبت از ریزه‌کاری‌های زندگی او، گپ‌وگفتی خواندنی را رقم زد.

*به‌عنوان سؤال اول زندگی خود را در چند جمله خلاصه تعریف کنید.

بسیار خوشحالم که در دوران زندگی‌ام تا حدودی دوران ستم‌شاهی پهلوی را شناختم و دوره اصلی زندگی‌ام را در دوره انقلاب اسلامی و پیروزی آن و بعد هم جمهوری اسلامی ادامه دادم. از عنایات الهی که بعد از انقلاب نصیب ما شد دوران دفاع مقدس بود که ما هم نزدیک ۱۰۰ ماه در این ایام به‌صورت داوطلب حضور داشتیم و توفیق جانبازی هم نصیب ما شد و این یکی از دوره‌هایی بود که نقش مؤثری در سازندگی و تکامل من داشت. به دلیل اینکه در اوایل جنگ در واحدهای عملیاتی و در مهندسی رزمی دفاع مقدس خدمت کردم به رشته مهندسی روی آوردم و در بعد از جنگ ادامه تحصیل دادم و در یک پروسه طولانی موفق به اخذ مدرک دکترای عمران و زلزله شدم و هنوز هم به دنبال ادامه تحصیل در پست دکترا و الی‌آخر هستم.

*چرا ورزش تیراندازی؟

 هم در دوران دفاع مقدس و هم بعد از آن تیراندازی را به‌عنوان یک رشته ورزشی و ارزشی که ریشه در تاریخ و اعتقادات ما دارد انتخاب کردم چرا که تنها ورزشی است که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده و اکنون بیش از ۲۵ سال است که به‌صورت تخصصی به این ورزش پرداخته‌ام و در حال حاضر هم داور B بین‌المللی هستم و همیشه سعی دارم به جوانان مملکتم به‌عنوان یک کشور اسلامی خدمت کنم و معتقدم تیراندازی می‌تواند نمادی برای کشور عزیزمان باشد.

*شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانواده‌ای بزرگ شدید؟

من یک خواهر و سه برادر دارم و در یک خانواده مذهبی و متوسط متولد شدم و بسیاری از توفیقاتی که در زندگی داشتیم صدقه‌سری مادر و پدر عزیزم بوده که هر دو از سادات هستند.

*دوران کودکی شما چگونه گذشت؟

قبل از انقلاب که زمینه خاصی برای پرداختن به ورزش وجود نداشت و مثل بسیاری از هم سن و سال‌های خودمان در مدارس دولتی تحصیل کردیم و بازی‌های معمولی آن زمان مثل فوتبال را داشتیم ولی در اواخر دوران نوجوانی موتورسواری را به‌عنوان یک علاقه دنبال کردم که زمان انقلاب هم خیلی به کارمان آمد

*کمی از دوران کودکی شما فاصله بگیریم و برسیم به دوران ازدواج. چطور با همسرتان آشنا شدید و ازدواج شما به چه نحوی صورت گرفت؟

 در سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم و فکر می‌کنم خیلی دیر ازدواج کردم و جوانان ما اگر که می‌خواهند توفیقات و موفقیت‌های بیشتری داشته باشند با رعایت پیش‌نیازها باید سعی کنند در اولین فرصت ممکن ازدواج کنند به‌ویژه دختران عزیز جامعه ما. قبل از ازدواج ۲ یا ۳ ماه فرصت پیدا کردم که با همسرم آشنا شوم هر چند که خانواده ایشان را سال‌ها می‌شناختم و با برادر و پدر ایشان سال‌ها معاشرت و رفاقت داشتم و از اینکه آن‌ها دختری یا خواهری دارند مطلع نبودم نکته جالب این است که مادر بنده چند ماه قبل از من پرسیده بودند که خانواده فلانی که خانواده خوبی هستند دختری ندارند که برای شما خواستگاری کنیم؟ و من گفته بودم نه! دختری ندارند؛ و بعد از آن طبق رسم و رسومات سنتی که داشته و داریم خانواده‌ها قرار گذاشتن و ما با هم ازدواج کردیم و به لطف خدا یکی از بهترین زنان عالم نصیب ما شد.

*مهریه همسرتان چقدر بود؟

۱۴ سکه بهار آزادی

*همسرتان هم به تیراندازی علاقه‌مند هستند؟

اهل تیراندازی به صورت رسمی و تخصصی نیستند ولی هر وقت بستری فراهم شود تیراندازی می‌کنند.

*نشانه‌گیری شما بهتر است یا همسرتان؟

چون من بیشتر با این رشته سروکار دارم قدری نشانه‌گیری من بهتر است.

*اوایل زندگی مشترک هر اندازه هم که تفاهم وجود داشته باشد اختلاف‌نظر یا اختلاف‌سلیقه پیش می‌آید شما چطور این اختلافات را برطرف می‌کردید؟

به‌هرحال نه هیچ‌کدام از زنان و مردان جامعه ما معصوم هستند و نه هیچ‌کدام بدون مشکل هستند ولی اگر آن چارچوب اصلی که بر مبنای آن زندگی پایه‌گذاری می‌شود بر اساس اصول ارزشی باشد باوجود اختلاف خیلی راحت تفاهم به دست می‌آید به دلیل اینکه مسائل خیلی سریع با اصول و مبانی تطبیق داده می‌شوند و قطع به‌یقین گذشت و ایثار نقش مهمی را در زندگی ایفا می‌کند که متأسفانه یا خوشبختانه در زندگی ما این گذشت و ایثار متعلق به همسرم بوده است و همین امر موجب شده تا اختلافات به حداقل برسند و در این سال‌ها به خاطر ندارم که مشکلی پیش‌آمده باشد و کسی غیر از ما دو نفر بخواهد آن را حل کند البته از نصایح و راهنمایی‌های بزرگ‌ترها همیشه استفاده کرده‌ایم.

*چقدر اهل هدیه خریدن برای همسرتان هستید و اصولاً چه هدیه‌ای ایشان را خوشحال می‌کند؟

یکی از الطاف خداوند که نصیب ما شده این است که همسرم به طلا علاقه ندارد! من زیاد در سفر هستم و همیشه سوغاتی برای ایشان می‌آورم و در مناسبت‌های خاص مثل نیمه شعبان، عید نوروز، سالروز عقدمان یا تولدشان حتماً هدیه می‌گیرم ولی تقریباً همه اعیاد به فرزندانم عیدی می‌دهم.

*چقدر اهل عصبانی شدن هستید و برای آرام شدن خودتان چه کاری انجام می‌دهید؟

نمی‌توانم بگویم عصبانی نمی‌شوم ولی تقریباً یک‌صدم بیرون در خانه عصبانی می‌شوم و نسبت به فرزندانم حتی یک‌بار هم دست به رویشان بلند نکرده‌ام ولی اگر عصبانی شوم همسرم نقش اول را در آرام‌سازی من دارند و بعد از آن هم ذکر گفتن مرا از فضای ناآرام دور می‌کند.

*نتیجه ازدواج شما چند فرزند بوده؟

اگر بخواهم کلی بگویم ۹ فرزند دارم که از این ۹ فرزند ۲ نوه ۱ عروس ۲ داماد و ۱ پسر و ۳ دختر دارم.

*علاقه‌مند هستید که فرزندانتان هم جا پای شما بگذارند و شغل شما را ادامه دهند؟

توصیه من به فرزندانم این بوده که وارد شغل دولتی نشوند و بر اساس مبانی و ارزش‌ها و علاقه خود شغلشان را انتخاب کنند و تابه‌حال هم موفق بودند.

*جشن ازدواج فرزندانتان چطور برپا شد؟

معتقدم در جشن ازدواجشان عرف جامعه رعایت شده البته ما در مورد پسر خودمان بیشتر تصمیم‌گیرنده بودیم ولی در مورد ازدواج دخترهایمان خانواده داماد تصمیم‌گیرنده برپایی مراسم بودند که مراسم بر پایه سادگی و بود ولی یکی از دامادهایم که خانواده‌شان اهل تشریفات و تجمل بودند قدری مراسم متفاوت‌تری برگزار کردند.

نظر شما