شناسهٔ خبر: 129517 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

«حجت الاسلام احمد سالک» در قابی متفاوت:

در فامیل، برای «صله رحم» جلسات منظم داریم

سالک/43

«نماینده»/گپ‌وگفت با چهره‌های سیاسی که اغلب اوقات تنها اظهارنظرهایشان در رسانه‌ها منتشر می‌شود کمی سخت به نظر می‌رسد.
بی‌شک خواندن مصاحبه‌ای درباره اینکه چنین افرادی در چه خانواده‌ای تربیت شده‌اند، چه درسی خوانده‌اند یا چگونه ازدواج کردند برای اغلب مخاطبان نه‌تنها خالی از لطف نیست بلکه جذاب به نظر می‌رسد.
آنچه می‌خوانید یک گفتگوی خودمانی با یکی از همین سیاستمداران است:

* متولد چه سالی و چه شهری هستید؟

من در سال ۱۳۲۵ در شهر اصفهان به‌دنیا آمده‌ام.

* شما چند خواهر و برادر دارید و رابطه‌تان با آنها چگونه است؟

۵ خواهر و ۳ برادر دارم که یکی از برادرهایم، مهدی سالک در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید. رابطه‌ام با آنها بسیار صمیمی و خوب است. در خانواده، به‌صورت ماهانه جلسات منظم خانوادگی به‌اسم «اقربا» داریم که در آن همدیگر را می‌بینیم، صله رحم به‌جا می‌آوریم و درباره موضوعات مختلف صحبت می‌کنیم.

* در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌اید؟

در یک خانواده مذهبی و روحانی به‌دنیا آمدم و بزرگ شدم. پدرم آیت‌الله حاج شیخ «محمود سالک کاشانی» از روحانیون زاهد و عارف اصفهان بود. وضع مالی ما متوسط بود، وضع مالی یک طلبه در قبل از انقلاب ... به آن صورت بود.

* چطور با همسرتان آشنا شدید؟ 

به‌واسطه یکی از خویشاوندان با همسرم آشنا شدم. ایشان از آشنایان ما و یکی از خانواده‌های بسیار محترم اصفهان بودند.

* مراسم ازدواجتان به چه صورت بود؟

مراسم عروسی ما بسیار ساده بود. همه مراسم، جشن و عقد و عروسی و ... در منزل برگزار شد. هیچ هتلی، تالاری، جایی نرفتیم.

* موقع ازدواج چند ساله بودید؟ همسرتان چطور؟

موقع ازدواج من ۲۵ ساله بودم و همسرم ۲۲ ساله بودند.

* مهریه همسرتان چقدر بود؟

مهریه ایشان حدود ۲۵ هزار تومان بود.

* اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگی‌تان به چه شکل بود؟

وضع مالی ما در ابتدای زندگی مشترک خوب نبود. پدرخانمم کارگر بودند و من هم طلبه. وضع زندگی‌مان خیلی خوب نبود.

* چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟ فکر می‌کنید چه هدیه‌ای ایشان را خوشحال می‌کند؟

به‌مناسبت‌های مختلف چیزهایی که مناسب باشند برای ایشان می‌خرم. گاهی برایشان لباس می‌خرم یا چیزهایی که دوست دارند.

* با توجه به مشغله‌هایی که دارید، در کارهای منزل به همسرتان کمک می‌کنید؟

در حدی که فرصت کنم بله، کمک می‌کنم.

* آشپزی هم می‌کنید؟

بله، آشپزی هم می‌کنم. البته در حد طلبگی یعنی در حد رفع نیاز بلدم.

* اهل ورزش کردن هم هستید؟

بله، اهل کوهنوردی و شنا هستم. البته قبلاً بیشتر ورزش می‌کردم ولی الان به‌واسطه مشغله زیاد، کمتر وقت می‌کنم. از دوران نوجوانی فوتبال بازی می‌کردم و در دبیرستان هم، بک تیم فوتبال فرهنگ اصفهان بودم.

* اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول می‌شوید؟

کارهای مختلفی انجام می‌دهم، مثلاً مطالعه می‌کنم، مسائلی را می‌نویسم، گاهی برای تفریح، کوهنوردی می‌روم یا شنا می‌کنم. به خویشان و آشنایان سر می‌زنم و صله‌رحم به‌جا می‌آورم.

* آخرین کتابی که خوانده‌اید، چه بود؟

آخرین کتابی که خوانده‌ام، یادداشت‌های استاد پرورش پیرامون حماسه کربلا و عاشورای امام حسین(علیه‌السلام) بود.

* همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار می‌کنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، ناراضی نبودند، گله‌ای نکرده‌اند؟

بله، اتفاقاً یکی از حقوق همسر در زندگی همین است که برایشان وقت بگذاریم. ولی من چون اکثراً بیرون منزل مشغول کار هستم و صبح زود از خانه خارج می‌شوم و گاهی شب دیر وقت برمی‌گردم، کمتر به ایشان می‌رسم. اما سعی می‌کنم روزهایی که مشغله کمتر و فرصت بیشتری دارم، زودتر به خانه بیایم.

البته ایشان هم مشغول جلسات مذهبی و تحصیل و کارهای خانه و فعالیت‌های مورد علاقه‌شان مثل خیاطی و ... هستند. گاهی از اینکه کمتر در خانه‌ام گله می‌کنند ولی خودشان را با این شرایط تطبیق داده‌اند.

* در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، برای آرام کردن خودتان چه می‌کنید؟

سعی می‌کنم عصبانی نشوم اما اگر بشوم، طوری نیست که بی‌احترامی و توهینی به کسی بکنم.

* هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلاف‌نظر و دعوا پیش می‌آید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل می‌کنید؟

به حمدالله تا به الان مشکلی نداشتیم چون من از ابتدا خودم را معرفی کرده بودم که چه کسی هستم و چه شرایطی دارم. وقتی به خواستگاری ایشان رفتم، گفتم «ببینید، من طلبه هستم و چون با شاه در ستیزم ممکن است بعداً دستگیر بشوم، زندان بروم، تبعید بشوم. وضع زندگی‌ام، وضع مالی‌ام هم طلبگی است. اگر حاضرید با این شرایط کنار بیایید، با من ازدواج کنید.»

من با همین صداقت پیش رفتم و ایشان هم پذیرفتند و تا امروز در کنار من بودند. در زمان قبل از پیروزی انقلاب، در سال‌های ۱۳۵۲ به بعد چندین بار توسط ساواک در شهرکرد، بروجرد، داران، میمه، و ... دستگیر شدم اما فرار کردم. ۵ یا ۶ بار هم در زندان‌های مختلف کشور مثل زندان بندرعباس، زندان اوین، زندان شهرکرد، زندان عادل‌آباد شیراز و... زندانی شدم. ایشان در تمام این مراحل با من همراه بودند و مخصوصاً در مبارزاتم به من کمک می‌کردند و چیزهای زیادی را تحمل کردند.

نظر شما