شناسهٔ خبر: 129111 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جوان

حدادعادل:‌

پذیرش ریاست خبرگان واکنش آیت‌الله مهدوی‌کنی به فتنه ۸۸ بود

دکتر حداد/2 عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت:‌ ما پنج جلسه با ایشان دیدار و بحث‌هایی در این رابطه داشتیم، شاید روزی اسناد این گفت وگوها منتشر شود تا نقطه نظرات ایشان در این دوره از تاریخ انقلاب آشکار شوند.

به گزارش «نماینده» روزهایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت یکی از طلایه‌داران انقلاب و نیز استوانه‌های نظام جمهوری اسلامی، یعنی فقید سعید حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی (قده)است. در بازخوانی فرازهایی از ادوار مبارزات و فعالیت‌های سیاسی آن عالم مجاهد، گفت و شنودی با دکتر غلامعلی حداد عادل انجام شده است که متن کامل آن را پیش رو دارید. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مفید و مقبول افتد.

با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفت‌وشنود، مناسب است که سخن را با یک پرسش کلی آغاز کنیم وآن نیز اینکه در طول مدت آشنایی با آیت‌الله مهدوی‌کنی، ایشان را چه شخصیتی یافتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. آیت‌الله مهدوی کنی جامعیتی دارد که در دیگران کمتر یافت می‌شود. یک بعد از شخصیت ایشان، بعد علمی و فقاهتی است و همه قبول دارند که ایشان یک فقیه و عالم درجه اول بودند. شاید اطلاع داشته باشید که در وقف‌نامه مدرسه مروی آمده‌است که تولیت این مدرسه باید با اعلم علمای تهران باشد. در زمان مرحوم امام، بعد از فوت مرحوم آیت‌الله میرزا باقر آشتیانی که تولیت مدرسه را برعهده داشتند، تشخیص امام این بود که در بین علمای تهران، ایشان واجد این شرط است و این کم مسئله‌ای نیست. خاطرم هست که در یک مقطعی، آقای دکترسید محمود کاشانی که در دانشگاه شهید بهشتی مدرس حقوق بودند، می‌گفتند که علوم فقهی و اصولی و به طور مشخص بخشی از کتاب کفایه الاصول را نزد آیت‌الله مهدوی کنی خوانده‌اند.

نکته دیگر در شخصیت آقای مهدوی، بعد اخلاقی است. ایشان با حفظ جنبه فقاهتی و ذهن نقادی که داشتند، در حکم یک مربی اخلاق بودند. استاد اخلاق ایشان هم برحسب آنچه خودشان می‌فرمودند، مرحوم حاج شیخ علی‌اکبر برهان بودند. ایشان در مراسمی که در مسجد لرزاده در بزرگداشت آقای برهان برپا شده بود، به تفصیل از دوره نوجوانی و طلبگی خود نزد ایشان یاد کردند. این جنبه اخلاقی، وجه مهمی است.

بعد دیگر شخصیت ایشان، بعد مبارزاتی است. ایشان از سال‌های قبل از انقلاب به عنوان یک روحانی مبارز شناخته شده‌بودند که همیشه باید سراغ ایشان را از زندان می‌گرفتیم. چون معمولاً بعد از آزادی، دوباره دستگیر می‌شدند. به واقع ایشان از ارکان مبارزات انقلابی در تهران به شمار می‌رفتند و درآن مقطع، تقریباً با تمام جریانات مبارزه هم مرتبط بودند.

یک جنبه دیگر شخصیت آقای مهدوی این است که با دو قشر دانشگاهی و بازاری، ارتباطات خوبی داشتند. بعد دانشگاهی ایشان، تأسیس دانشگاه امام صادق (ع) است و اینکه حدود ۳۰ سال سجاده خود را بر در این دانشگاه پهن کرده ‌بودند و در بعد بازاری، ایشان از قبل از انقلاب با متدینین بازار ارتباط داشتند. در واقع یک حلقه وصل بین این دو قشر بود که هر دو به شخصیت ایشان احترام می‌گذاشتند.

جنبه دیگر، شجاعت و صراحت ایشان است. ایشان در اظهار آن چیزی که حق می‌دانست کوتاهی نمی‌کرد و یکی از نشانه‌های شجاعت ایشان این است که بعضی وقت‌ها حرف‌هایی زده‌اند که در واقع شناکردن برخلاف جریان آب بوده ‌است. مثلاً وقتی دور، دور دفتر تحکیم وحدت بود و هیچ‌کس نمی‌توانست به این دفتر بگوید که بالای چشمتان ابرو است، ایشان در رفتار آنها، نکاتی انحرافی را پیدا می‌کردند و به آن اشاره می‌فرمودند.

از دیگر خصوصیات آیت‌الله مهدوی‌کنی اطاعت و ارادت نسبت به حضرت امام است. ایشان خودش را یک سربازِ در خدمت امام می‌دانست و در اوایل انقلاب هم، مسئولیت خطیری را بر عهده گرفت که همان ریاست کمیته‌ها بود. کمیته‌های انقلاب اسلامی که اکنون اسمش به تاریخ سپرده شده، در اوایل انقلاب همه‌ مملکت را اداره می‌کرد، چون هنوز مسئولیتی برای تأمین امنیت تعیین نشده ‌بود و مملکت آشفته بود. نیروهای جوانی که در خیابان تظاهرات می‌کردند به کمیته‌ها می‌آمدند و خدمت می‌کردند و در واقع اولین مجموعه‌ای که به نوعی اداره فعالیت‌های نظام تازه تاسیس را بر عهده داشت، این کمیته‌ها بودند و مسئولیت آن را هم آیت‌الله مهدوی کنی بر عهده داشتند. آن هم در زمانی که بودجه‌ای برای تأمین امنیت، به شکل امروزی آن وجود نداشت.

گذشته از این، گاه افراط و تفریط‌هایی هم در کار این نهادینه می‌شد که ایشان در مجموع، با اراده انقلابی خود، به خوبی از پس این مسئولیت برآمدند. نکته دیگر اینکه ایشان در نیمه راه امام تا رهبری متوقف نشد. آقای مهدوی با همان دل پاک و صفای باطنی که داشت، همان علاقه‌ای را به مقام معظم رهبری ابراز می‌کرد که قبلاً به امام ابراز کرده بود. برای ایشان ولایت فقیه، یک اصل بود و با این‌که سنشان از رهبری بیشتر بود، اما رفتارشان را با ایشان تنظیم کرده‌بودند. آخرین میدانی که آیت‌الله مهدوی در آن قدم گذاشت، ریاست مجلس خبرگان بود. پس از جریان فتنه۸۸، ایشان احساس خطر کرد و تکلیف دانست که لازم است به رأی و تمایل دلسوزان نظام در باب ریاست ایشان بر مجلس خبرگان، پاسخ مثبت بدهد. ایشان هیچ‌وقت دنبال پست و مقام نبودند. این، کار سنگینی بود و ایشان بسیار حکیمانه، به‌گونه‌ای این جابجایی را مدیریت ‌کردند که تنشی ایجاد نشود، چون در آن دوره، خیلی‌ها به دنبال آن بودند که جنجال کنند.

این‌ها و خیلی اوصاف دیگر، چهره آیت‌الله مهدوی کنی را، در انقلاب اسلامی به گونه‌ای برجسته و درخشان نمایان می‌کند، به گونه‌ای که درتاریخ انقلاب فراموش نخواهد شد. امام هم به درستی تشخیص داده‌ بودند که ایشان مردی است توانا برای انواع کارها؛ از نخست‌وزیری گرفته تا رئیس کمیته و متولی دانشگاه و متولی یک حوزه علمیه در شهر تهران.

جنابعالی در دوره‌ای، در اداره دانشگاه امام صادق با آیت‌الله مهدوی همکاری داشتید. لطفاً در باره شیوه مدیریتی و نگاهی که در گزینش اساتید و دانشجویان داشتند، قدری صحبت بفرمایید.

بله، من در مقطعی در دانشگاه امام صادق (ع) مسئولیت داشتم و یکی از جنبه‌های آشنایی من با آیت‌الله مهدوی کنی، همکاری ۱۰ ساله با ایشان در این دانشگاه است. تعدادی از دانشجویان رشته تبلیغ که کارشناسی ارشد خود را به پایان رسانده ‌بودند، پیشنهاد دادند که رشته‌ای جدید به نام «فرهنگ و ارتباطات و معارف اسلامی» در دانشگاه ایجاد شود که در واقع پیوندی بین فرهنگ و معارف ایجاد شود. متعاقب این پیشنهاد، جلسه‌ای تشکیل شد و در این جلسه، ایشان به من گفتند که می‌خواهند مرکزی را ایجاد کنند برای این رشته و مسئولیت آن را به من بدهند. من اصلاً قصد نداشتم که کار اجرایی بگیرم، چون تازه بعد از ۱۳ سال که در آموزش ‌و ‌پرورش بودم، توانسته ‌بودم کار مدیریتی خودم را کم بکنم و به کارهای دانشگاهی و علمی‌ام برسم. ولی خوب نیت آقای مهدوی و جایگاه دانشگاه امام صادق(ع) را می‌دانستم و از ایشان خواستم که استخاره بگیرند! ایشان بعد از دو روز تماس گرفتند و گفتند استخاره سوره مریم آمده‌ و خوب است! بعد از آن، من ۱۰ سال در این سمت در دانشگاه بودم و با ایشان و آقایان باقری کنی و علم‌الهدی و دوستان دیگر ارتباط داشتیم. در آن سال‌ها طبعاً من خدمت ایشان می‌رسیدم و گزارش مجلس را هم به ایشان می‌دادم و اگر نکته‌ای هم بود، به من می‌گفتند.

چه شد که در انتخابات مجلس ششم، اسم شما در لیست جامعه روحانیت قرار گرفت؟ ظاهراً در این‌باره نیز آیت‌الله مهدوی کنی با مشورت دوستانشان تصمیم گرفته بودند؟

بله، در انتخابات مجلس ششم، آیت‌الله مهدوی کنی چند بار گفتند ما می‌خواهیم اسم تو را در فهرست تهران قرار دهیم، بنده علاقه‌ای نداشتم که به مجلس بیایم و به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتم، دوست نداشتم این را بپذیرم. تا این‌که در روزهای آخر، بعد از مراجعات متعدد، نشستم و محاسبه کردم و دیدم که من این وظیفه را دارم و باید کاندیدا شوم. به‌همین خاطر مدارکم را بردم و ثبت‌نام کردم و بعد به آقای تقوی گفتم که من ثبت‌نام کردم. ایشان هم خیلی خوشحال شدند و به من گفتند در رأی‌گیری جامعه روحانیت، شما بالاترین رأی را آورده‌اید، این‌چنین شد که ما وارد مجلس شدیم و تنها نماینده جامعه روحانیت در مجلس بودیم.

ایشان در مورد آن دوره از مجلس چه نظری داشتند؟ نظرشان درباره کارکرد برخی نمایندگان در آن مقطع چه بود؟ دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟

یکی از خصوصیات آیت‌الله مهدوی کنی این بود که در عین قاطعیت و انقلابی بودن، دافعه‌شان زیاد نبود و با مخالفان خودشان هم، حتی‌الامکان ارتباط داشتند. حتی مخالفان هم احترام ایشان را لازم می‌دانستند و نیز باورداشتند که ایشان از روی اصول عمل می‌کنند. مثلاً ایشان از همان اول انقلاب، نوع نگاه‌شان با مهندس بازرگان و همچنین بعدها با دوم خردادی‌ها متفاوت بود و با جریان چپ هم، مرزهای روشن و دقیقی داشتند. ولی در عین‌حال هیچ‌وقت، نه آیت‌الله مهدوی به آنها توهین می‌کرد و نه این‌گونه بود که آنها احترام ایشان را نگه ندارند.

نقش آیت‌الله مهدوی کنی، بیش‌تر در مجالس هشتم و نهم برجسته بود و اگر من بخواهم اکتفا بکنم به خاطرات خودم در عرصه سیاست، باید به نقش ایشان بر انتخابات مجلس نهم متمرکز شوم که ایشان به خواهش ما و این احساس تکلیف که جامعه روحانیت مبارز باید در عرصه انتخابات فعال باشد، وارد میدان شدند و برای تشکیل جبهه متحد اصولگرایان، محور شدند.

اعتقاد آقای مهدوی کنی که صراحتاً به ما فرمودند این بود که روحانیت نباید خود را از عرصه‌ عمل انقلاب کنار بکشد. ایشان بر حضور و وجود روحانیون در متن مسئولیت‌ها تأکید شدید داشتند، نه این‌که همه مسئولیت‌ها را باید گرفت و به روحانیون داد، ولی ایشان نگران این بودند که نکند انقلاب یکسره در دست کسانی بیفتد که ارتباطی با اصول دینی ندارند. البته ایشان تلاش زیادی هم داشتند که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را هم در کنار خودشان داشته‌باشند و نهایتاً هم آیت‌الله یزدی با بینشی که داشتند، در کنار آیت‌الله مهدوی قرار گرفتند.

هدف آقای مهدوی در آن‌ برهه، ایجاد وحدت و اتحاد در بین تمامی طیف اصولگرایان بود که متأسفانه برخی نپذیرفتند و نیامدند! بنده هم از ابتدا تا آخر در شورا بودم و موضع‌گیری‌های خودم را داشتم ولی ‌آقای مهدوی، در جزئیات دخالت نمی‌کردند. ایشان بعد از انتخابات مجلس نهم، خیلی رنجیده‌خاطر شدند چراکه آن‌طور که دلشان می‌خواست، این وحدت محقق نشد و انتظار ایشان بیش از اینها بود.

ایشان در انتخابات ریاست جمهوری دهم، چه نقشی داشتند؟ با توجه به آنکه به آشکاری انتخابات مجلس، به صحنه نیامدند؟

در انتخابات ریاست‌جمهوری هم، ایشان این انتخابات را مهم می‌دانستند، اما بیشتر از اینکه ایشان از ما بخواهند که کاری بکنیم، این ما بودیم که از ایشان راهنمایی می‌خواستیم و به ایشان مراجعه می‌کردیم. یعنی همیشه فکر می‌کردیم که ایشان برای اصولگرایان مرجع هستند زیرا رهبر معظم انقلاب در انتخابات، از نظر تعیین مصداق، دخالت نمی‌کردند و کسی که ما بتوانیم به ایشان مراجعه کنیم باقی نمی‌ماند جز آقای مهدوی کنی. ما پنج جلسه با ایشان دیدار و بحث‌هایی در این رابطه داشتیم. شاید روزی اسناد این گفت وگوها منتشر شود تا نقطه نظرات ایشان در این دوره از تاریخ انقلاب آشکار شوند.

به نقش ایشان در مهار فتنه ۸۸ و ریاست بر مجلس خبرگان اشاره کردید. فعالیت ایشان در آن دوره چقدر مؤثر و تعیین‌کننده بود؟ در این دوره چه خط و مشی‌ای را درپیش گرفتند و نهایتاً به چه نتایجی منتهی شد؟

آیت‌الله مهدوی کنی اهل شعار نبود، ولی اهل شعور بود و به خوبی خطر را در ماجرای فتنه ۸۸ تشخیص داد. ایشان به تعبیری، فردی کهنه‌کار در عرصه سیاست بود و از زمان آیت‌الله کاشانی، دکتر مصدق و بعد حضرت امام تجربه داشت. از سال ۴۱ در کنار امام بود، در زندان با مجاهدین خلق، کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها دست و پنجه نرم کرده و در دوران زندان در کنار چهره‌هایی چون آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله ربانی شیرازی بود و کاملاً این مراحل را طی کرده و ملی‌گراها را دیده بود و چنین شخصیتی، اینگونه نیست که نداند فتنه ۸۸ چیست؟ایشان با وجود کسالتی که داشتند و همه می‌دانستند نباید بار سنگین مسئولیت به دوششان قرار بگیرد در سن نزدیک به ۸۰ سالگی، احساس کرد انتظار انقلاب، نظام و کشور این است که بیاید و کاندیدای ریاست خبرگان شود و این نشان از درستی دید، آگاهی، اخلاص، ایمان و شجاعت ایشان است.

البته این احساس مسئولیت، در همه ادوار تاریخ انقلاب در ایشان مشاهده می‌شد. خاطرم هست ما در سال‌های نخست انقلاب، یک سری جلسات هفتگی داشتیم که اعضایش آیت‌الله مهدوی کنی، آقای موسوی اردکانی، بنده و یکی دو نفر دیگر از دوستان بود. در آن دوره منافقین هم خیلی شلوغ می‌کردند، ولی هنوز مشی مسلحانه در پیش نگرفته بودند که فراری و تحت تعقیب عمومی باشند.

یک روز آقای مهدوی کنی آمدند و گفتند: امروز مسعود رجوی پیش من آمده بود. به او گفتم: آقای رجوی! در دوران مبارزه من بیشتر انفرادی کشیدم یا شما؟ گفت: شما. گفتم: من بیشتر شکنجه شدم یا شما بیشتر شکنجه شدید؟ گفت شما. . . اینها را به ایشان یادآوری کردم و گفتم: پس این بازی‌ها چیست که در حق نظام و انقلاب در می‌آوری؟. . . گفتن چنین عباراتی برای آقای مهدوی کنی سخت بود، چون ایشان عادت نداشت بگوید من کاری کردم، مثل خود امام و آقا که هیچ وقت چیزی نمی‌گویند. این اولین بار بود که ایشان در مورد خودشان چنین می‌گفتند. آقای مهدوی کنی این جور بود و دستش از لحاظ مبارزاتی پر بود که کسی نمی‌توانست به ایشان بگوید: شما هنگام مبارزه کجا بودید؟ با همین سرمایه هم ایشان به وظیفه خودشان در انقلاب عمل می‌کردند.

اشاره کردید به همکاری خود با آیت‌الله مهدوی در اداره دانشگاه امام صادق(ع). شما نقش ایشان را در تربیت نسلی نو و تازه‌نفس از نخبگان متدین برای خدمت به نظام اسلامی تا چه حد مؤثر ارزیابی می‌کنید؟

ایشان همه عشقشان تربیت جوانان و نیروهای انقلاب بود. ایشان با تأسیس دانشگاه امام صادق(ع)، کار بی‌بدیلی کرده است و آرزویش این بود که میوه‌های این دانشگاه به درد انقلاب بخورد که همین‌طور هم بود. ایشان گاهی از برخی تندروی‌ها گله داشت. در عین اینکه حکم پدری داشت، اما برخی افراط‌کاری‌ها را هم تذکر می‌داد، اما در عین حال دانشگاه را اداره می‌کرد و نمی‌گذاشت این تندروی‌ها به دانشگاه لطمه بزند. ایشان خط قرمزش انقلاب بود و البته در سال‌های آغازین تأسیس دانشگاه، برای انتخاب استاد، دستشان چندان باز نبود و اضطراراً ممکن بود در آن سال‌ها افرادی که چندان سلیقه آنها را هم نمی‌پسندند هم، به دانشگاه آمده باشند، اما بعداً که دست ما باز شد و نیروهای بیشتری تربیت شدند که در داخل و خارج درس خوانده بودند، در واقع این مشکلات هم حل شد، ولی در عین حال ایشان اینگونه نبود که تنگ‌نظر باشند و میدان خدمت را در انقلاب و در دانشگاه، محدود به یک قشر نمی‌دانستند و تلاش می‌کردند با حفظ اصول، قشرهای مختلف با هم کار کنند و این را هم در دانشگاه امام صادق(ع) دیدیم و هم در جاهای دیگر. خداوند بر درجاتشان بیفزاید.

نظر شما