شناسهٔ خبر: 122564 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

محمدرضا سرشار در قابی متفاوت؛

همسرم هرجایی خواستند بروند من همراهشان بودم

محمدرضا سرشار43 برای عقد مراسم خیلی ساده ای در منزل پدر همسر برگزار کردیم. میز و صندلی اجاره کردیم و فقط شیرینی و شربت دادیم. عکس­های عروسی را هم خواهرزاده همسرم با دوربین شخصی­ اش گرفت. کل هزینه ی عروسی ما در سال ۵۹، سه هزار و پانصد تومان شد که آن زمان حدود حقوق یک ماه یک کارمند دیپلمه بود.

در کافه گپ این هفته سراغ «محمدرضا سرشار» رفتیم و صحبت از ریزه‌کاری‌های زندگی نویسنده، پژوهشگر، منتقد ادبی، رییس انجمن قلم ایران و گوینده قصه ظهر جمعه با شما، گپ‌وگفتی خواندنی را رقم زد ...

 

*چطور با همسرتان آشنا شدید و وسیله ازدواجتان فراهم شد؟

مرداد سال ۵۹ در شیراز ازدواج کردم. خواهر بزرگم همسرم را معرفی کردند. اولین و آخرین خواستگاری ای بود که رفتم. به دلیل اینکه پدر و مادرم در شیراز نبودند با خواهرم و همسرشان به خواستگاری رفتیم. ملاکم برای ازدواج، متدین و انقلابی بودن و ساده زیستی بود. زمان خواستگاری حتی صحبت خصوصی هم نداشتیم. زمانی که می خواستیم صحبت کنیم مادر همسرم هم حضور داشتند و مراقب بودند. خیلی مختصر و کوتاه من تعدادی سوال مطرح کردم و ایشان پاسخ دادند. به ایشان گفتم شما سوالی ندارید، ایشان هم چند تا سوال از من کردند. ملاک‌های همسرم هم اخلاق و ایمان بود که ظاهرا هر دو مورد را در مورد من اشتباه کردند(با خنده). می گفتند همین دو مورد کفایت می کند. به هرحال همان یک جلسه آشنایی و خواستگاری ما بود و به جلسه دوم هم نکشید. بعد از آن مراسم بله برون با حضور خانواده‌هایمان برگزار شد.

*در همان مراسم عقد هم کردید؟

نه. دیدیم عاقد برای عقد به منزل بیاید پول زیادی می گیرد بنابراین به محضر رفتیم و عقد کردیم. مراسم خیلی ساده ای هم در منزل پدر همسرم برگزار کردیم. عاقد غیر رسمی مان هم حاج آقا علی اصغر دستغیب بودند. خانه‌ای خیلی معمولی بود. اتاق ها را برای خانم ها و حیاط را هم برای آقایان در نظر گرفتیم. میز و صندلی اجاره کردیم و فقط شیرینی و شربت دادیم. عکس­های عروسی را هم خواهرزاده همسرم با دوربین شخصی­ اش گرفت. کل هزینه ی عروسی ما در سال ۵۹، سه هزار و پانصد تومان شد که آن زمان حدود حقوق یک ماه یک کارمند دیپلمه بود.

*شما و همسرتان زمان ازدواج چند ساله بودید؟

من ۲۶ سال و دو ماه داشتم و ایشان ۲۲ ساله بودند.

*مهریه همسرتان چقدر است؟

مهریه ایشان همان مهرالسنه است. یعنی قرآن مجید و شاخه نبات و مقدار خیلی کمی حدود ۴۰۰ درهم که کمتر از ارزش یک سکه طلا بود. البته بعدا ایشان همان را هم بخشیدند. یعنی عملا چیزی ندادیم. همه چیز هم گرفتیم(باخنده).

*به لحاظ مالی و درآمد در سطح خوبی بودید؟

من آن زمان شغل نداشتم. فقط حق التدریسی کار می کردم. مشخص نبود سال بعد هم آن را داشته باشم یا نه.

*تحصیلات همسرتان چه بود؟

زمان ازدواج دیپلمه بودند و در یکی از نهادهای انقلابی کار می کردند. من از ایشان خواهش کردم سرکار نروند و ایشان هم قبول کردند. همسرم بعد از ازادواج تحصیلاتشان را در حوزه ادامه دادند.

*چند فرزند دارید؟

۳ پسر داریم. پسر اولم مدیر شبکه کودک(پویا) است و دانشجوی دکترای فرهنگ و رسانه، البته فوق لیسانسش رشته حقوق جزا است. پسر دومم کارشناس ارشد حکمت و فلسفه اسلامی است. پسر سومم، دانشجوی دکترای مدیریت مالی است.

*مراسم ازدواج فرزندانتان را چطور برگزار کردید؟

همه آن ها در دوران دانشجویی ازدواج کردند. پسر اولم در ۲۳ سالگی ازدواج کرد. پسر دوم دیرتر ازدواج کرد حدود ۲۵ سالگی، چون مورد مناسب دیرتر پیدا کردیم. پسر سوم هم ۲۴ سالگی ازدواج کرد. مهریه هر سه عروسم ۱۴ سکه است. خطبه ی عقد پسر اولم را رهبر معظم انقلاب حضوری خواندند، خطبه ی عقد پسر دوم و سومم را هم ایشان تلفنی خواندند.

 *نوه هم دارید؟

۵ نوه داریم. پسر اول و دومم هر کدام دو  فرزند و پسر سومم هم یک فرزند دارند.

*برای نوه هایتان قصه هم می‌گویید؟

 نه. برای بچه هایم هم نمی‌گفتم. چون وقت نمی کردم. حکایت ما حکایت کسی است که می­گویند درونش خودمان را کشته و بیرونش دیگران را. ولی همسرم جبران می‌کردند و جور مرا می کشیدند.

*اهل هدیه خریدن برای همسرتان هستید؟

نه متاسفانه. البته نه به این دلیل که خسیس باشم بلکه به این دلیل که وقت ندارم. از این کار خوشم هم نمی‌آید. چون انتخاب کردن برایم سخت است و به خرید علاقه ندارم. همسرم هم خیلی توقعی از من ندارد. البته گاهی دسته گلی برای همسرم می‌گیرم.

*در انجام امور منزل به همسرتان کمک می کنید؟

بله. دو نکته را در این مورد باید بگویم. اول اینکه در این ۳۵ سال زندگی مشترک – جز دو سه سالی که در رادیو کار می کردم حتی یک بار هم نشده همسرم تنهایی جایی بروند. تا زمانی که وسیله نداشتیم همراهشان می رفتم. ایشان را می بردم و می آوردم. هنوز هم ایشان هرجایی بخواهند بروند من همراهشان هستم. حتی اگر کارشان طول بکشد من در ماشین منتظرشان می مانم و کتاب می خوانم. دوم اینکه از سال ۶۳ به بعد همه خریدهای منزل از ریز و درشت را خودم انجام داده ام. در منزل هم کمک می کنم.

*اگر وقت خالی داشته باشید چه می کنید؟

معمولا اوقات فراغت ندارم. شغل من طوری است که همیشه مشغول نوشتن و خواندن و مشاوره ادبی دادن هستم  یا اینکه برای سخنرانی و تدریس می روم. اما اگر فرصتی پیدا کنم دوست دارم به طبیعت برویم. البته نه شمال و دریا. به باغ یا دشتِ حومه تهران می رویم. من پارک درون شهر را هم به دلیل شلوغی و بعضی صحنه­ها  دوست ندارم. عمدتا دوست دارم به طبیعت بکر و جاهای خلوت برویم.

*اهل ورزش کردن هستید؟

در دوران دانش آموزی ۶ ماه رشته پرورش اندام ورزش می کردم. نتایج خوب آن را هم تا همین الان می بینم. اما بعد از آن فرصت ورزش کردن را زیاد ندارم. گاهی با بچه ها فوتبال بازی می‌کنم. ورزش بی هدف را دوست ندارم. اما ورزش های دسته جمعی مثل فوتبال را دوست دارم. مثلا ورزش پیاده روی را دوست ندارم چون هدفمند نیست؛ اما فوتبال بازی جمعی و هدفمند است؛ گل می زنیم و گل میخوریم، به همین دلیل فوتبال را دوست دارم.

*اهل فیلم دیدن هم هستید؟

علاقه به فیلم دیدن دارم اما نه اینکه حاضر باشم وقت بگذارم و به سینما بروم. در منزل فیلم های تلویزیون را می بینم. بارها بلیت های جشنواره فیلم فجر را به من داده اند اما من یکبار هم کامل نرفته ام به دلیل اینکه حساب وقت و عمرم را می کنم که باید در صف  و رفت و آمد بگذرانم تا یک فیلم ببینم، تازه آن هم مشخص نیست فیلم خوبی باشد یا نه. در این سی و اندی سال شاید ۱۰ بار هم سینما نرفته ام.

*از شبکه های اجتماعی استفاده می کنید؟

از ۶ ماه پیش که چند نفر از شاگردان برایم گوشی جدید خریدند وارد شبکه های اجتماعی شده ام. چند کانال و گروه هدفمند درست کردم ولی دیدم خیلی وقتم را می گیرد. ۲ کانال و یک گروه دارم. یک کانال درباره آثار و یادداشت های خودم است که بخشی از مطالبش را هنرجویانم محبت کرده­ جمع آوری­ و تنظیم کرده ­اند. یکی از کانال ها هم سیاسی- فرهنگی است به نام «اما بعد» و یک گروه به نام «پویا نگاران فردا» که تعدادی از هنرجویان را درآنجا جمع کردم که مشغول نوشتن یک سلسله فیلمنامه پویانمایی هستند.

 

نظر شما