شناسهٔ خبر: 117783 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه کیهان

پروسه نفوذ در «جمعیت مقاوم»

سعدالله زارعی43

«نماینده»؛ سعدالله زارعی/ یکی از تجربه‌های به‌دست آمده از دوران حکومت اصلاح‌طلبان بر ایران - ۷۶تا ۸۴ - این است که چرخش ماهیتی و یا رفتاری نظام جمهوری اسلامی تنها از طریق سیطره «تغییرطلبان» بر قوای جمهوری اسلامی ایران تحقق نمی‌یابد و تا زمانی که یک جمعیت مومن عازم پای کار و فدایی نظام وجود داشته و در صحنه باشد، هر اقدامی ولو اینکه با اعمال حداکثر فشار بر نظام توأم باشد، به سرانجام نمی‌رسد. بر این اساس این نظریه در دستگاه‌های مطالعاتی و پژوهشی غرب مطرح شد که «رابطه موثر ولایت‌فقیه و توده‌های مقاوم، عامل اصلی بقاء جمهوری اسلامی است».
در جریان انتخابات دوم خرداد ۷۶ و سپس انتخابات ۲۹ بهمن ۷۸، دو قوه مهم اجرایی و مقننه جمهوری اسلامی به‌دست کسانی افتاد که تعداد زیادی از آنان «نظام دینی» و «استقلال کشور» را قبول نداشتند و به‌طور آشکار علیه این دو وارد عمل شدند و کار را به جایی رساندند که از درون وزارت کشور دولت به ساماندهی آشوب‌های خیابانی می‌پرداختند و اکثریت نمایندگان مجلس به تحصن و شبهه‌پراکنی علیه اساس نظام دست زدند. در این مقطع، نظام در معرض آسیب جدی قرار گرفت و در واقع کار به جایی رسیده بود که مدیران نظام علیه نظام بپاخاسته بودند! شما هم حتما این عبارت که مربوط به همین دوران است را شنیده‌اید «مسئولین می‌خواهند نظام را ساقط کنند اما مردم نمی‌گذارند!»
در این مقطع و بخصوص زمانی که کار به جای باریک می‌کشید مردم به صحنه می‌آمدند که حضور میلیونی مردم در تظاهرات ۲۳ آبان ۷۶ - در واکنش به اهانت‌های آقای منتظری در روز ۱‌۳ رجب-  و نیز حضور میلیونی آنان در ۲۳ تیرماه ۸۷ - در واکنش به فتنه‌ای که در آن ایام علیه نظام به راه افتاده بود - از این نمونه به حساب می‌آیند. پیش از این و براساس آنچه در کشورهای دیگر وجود دارد، تصور غرب این بود که اگر قوه مجریه و قوه مقننه به‌طور همزمان از چارچوب حقوقی نظام خارج شوند و کارکرد مخالف خود را پیدا کنند، نظام جمهوری اسلامی سقوط می‌کند. در این نگرش فرض براین بود که انتخاب افرادی که با حاکمیت دینی و یا با استقلال ایران مخالف باشند یا درباره این دو که رکن نظام دینی محسوب می‌شوند، اهتمام لازم  را نداشته باشند، پس، آن اتفاق افتاده که توده‌های ایرانی به سطحی از تغییر در باورها و ارزش‌ها رسیده‌اند که چنین افرادی را انتخاب کرده‌اند بنابراین براساس این نگرش تحول در دو قوه مجریه و مقننه آخرین اتفاقی است که در تغییر نظام دینی روی می‌دهد.
تجربه دوم خرداد ۷۶ و ۲۹ بهمن ۷۸ این باور آمریکایی‌ها را ابطال کرد و آنان را به این جمع‌بندی رساند که انتخابات در ایران رمز و راز خاص خود را دارد و آئینه تمام‌نمایی برای فهم شرایط اجتماعی ایران نیست. آنان در عین حال دریافتند که در جمهوری اسلامی ایران یک جمعیت بزرگ و موثر مدافع وجود دارد که وقتی نظام دینی، انقلاب اسلامی و رهبری آن به خطر می‌افتند، به صحنه می‌آیند و تا حل مسئله به نفع نظام، میدان را ترک نمی‌کنند. تغییر نگرش، به‌طور طبیعی آمریکایی‌ها را به تغییر در رفتار وادار کرده است اما نه به این معنا که از نظر آنان نفوذ در راس و بدنه قوه مجریه ایران را کنار گذاشته و یا انحراف در مجلس شورای اسلامی را کم‌اهمیت تلقی می‌کنند بلکه با توجه به اهمیت و تاثیر نفوذ در ریاست‌جمهوری و مجلس حتما بر شدت تلاش‌های خود می‌افزایند اما واقعیت این است که آنان به این حلقه مفقوده در توده مردم نیز توجه دارند و بیش از نفوذ در دو قوه مجریه و مقننه ایران به نفوذ در «جمعیت مقاوم» چشم دوخته‌اند.
جمعیت مقاوم یا به قول آمریکایی‌ها «توده‌ مقاوم» همان جمعیتی هستند که دلبستگی ویژه‌ای به نظام دینی و رویکردهای انقلابی داشته و به هیچ‌وجه تضعیف انقلاب اسلامی و رهبری آن را برنمی‌تابند. این گونه افراد در هر شهر و روستا و کوی و برزن حضور داشته و بسیاری از آنان به یک سازمان مردم‌نهاد نظیر بسیج، هیئت‌های مذهبی، حلقه‌های تبلیغی روحانیت، انجمن‌های اسلامی، سازمان‌های غیردولتی سیاسی، مسجدی‌ها یا شرکت‌کنندگان در حلقه‌های قرائت قرآن و... متصل بوده و از طریق  این سازمان‌ها اطلاعات مذهبی و سیاسی دریافت کرده و نسبت به بقیه اقشار جامعه به روزتر، فرهنگی‌تر و فعال‌تر می‌باشند و از سوی دیگر به دلیل همین ارتباطات شبه سازمانی، متشکل‌تر از بقیه مردم نیز هستند. عدد اینها در جمعیت کشور از چند ده میلیون نفر فراتر می‌رود و از این رو می‌توان گفت مردم در جمهوری اسلامی به نسبت سایر کشورها از تشخص و سازمان‌یافتگی بیشتری برخوردار می‌باشند. این جمعیت فعال مقاوم و متشکل، مشکل بزرگی در راه تغییر نظام دینی در ایران پدید آورده و اجازه تحقق اهداف و برنامه‌های آمریکا را نمی‌دهند. همین‌ها تاکنون چندین بحران سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و فرهنگی را خنثی کرده و از جلوی پای نظام برداشته‌اند.
آمریکایی‌ها در پیگیری پروژه نفوذ به این سد رسیده و برای خنثی کردن آن به برنامه‌ریزی پرداخته‌اند که به مواردی از آن اشاره می‌شود:
آمریکایی‌ها در گام اول تلاش می‌کنند تا این جمعیت موثر دهها میلیونی باور کنند که رودرروی آنان نه فقط آمریکا و غرب و مرتجعین بلکه دهها میلیون شهروند ایرانی قرار گرفته‌اند و اینک این توده مقاوم در موضع اقلیت قرار دارد. غرب و بخصوص آمریکایی‌ها با برجسته‌سازی اشخاص و تیپ‌های مخالف نظام و با القاء بدبینی نسبت به نتایج انتخاباتی تلاش می‌کنند تا این نیروها که ستونهای انقلاب و نظام بر دوش آنان قرار دارد، حس در «اقلیت بودن» پیدا کنند. در این میان دشمن از بعضی چهره‌های داخلی بهره‌می‌برد تا این احساس جا بیفتد و حال آنکه اگر نیک بنگریم درمی‌یابیم که هیچ کاندیدایی در جمهوری اسلامی در روز انتخابات، اپوزیسیون نظام محسوب نمی‌شده تا آرایی که به نام او در صندوق‌ها ریخته شده، وجهه‌ای اپوزیسیونی داشته باشد.
گام دوم این است که آمریکایی‌ها از طریق واسطه‌ها به این جمع‌های متدین نزدیک شود و به آنان القا کند که شعارهای انقلابی و از جمله مبارزه‌طلبی در عرصه خارجی منسوخ شده‌اند و دیگر نه توده‌ها و نه مسئولان کشور این شعارها را باور ندارند. هدف دشمن این است که نیروی انقلابی مدافع نظام، دنباله‌گیری شعارهای انقلابی را بی‌فایده دیده و از آن دست بکشد و به امور فردی خودش بپردازد. اگر نگاهی به انبوه پیام‌هایی که از طریق شبکه‌های اجتماعی به خورد خلق‌الله داده می‌شود نگاهی بیاندازیم به هزاران پیام از این نوع برمی‌خوریم.
گام سوم این است که دشمن این توده‌ مقاوم را تحریک کند تا به نام دفاع از ارزش‌ها و آرمانها در مواردی خاص به صحنه بیاید و اعتراض خود را بطور علنی بیان کند. این موارد خاص، مواردی هستند که از اهمیت درجه ۲ یا ۳ برخوردارند و زائیده وضعیتی هستند که مشکل درجه یک را باید در متن آن وضعیت جستجو کرد. دشمن در این میان از طریق واسطه‌ها به تحریک آن دسته از نیروهای «توده‌ مقاوم» دست می‌زند که از عمق تحلیلی کمتری برخوردارند و نوعا نمی‌توانند نقطه اصلی هدف را در میدان مواجهه انقلاب با دشمنانش درک نمایند. در این صحنه وقتی نیروی حزب‌اللهی در موضوعاتی با اهمیت درجه ۲ به صحنه می‌آید و همه انرژی خود را صرف آنها می‌کند، عملا رو در روی بخش قابل توجهی از مردم قرار گرفته و در عمل آن معادله «اقلیت‌سازی نیروهای متدین مقاوم» شکل می‌گیرد.
ضمن آنکه در این صحنه آن دسته از نیروهای متدین که از عمق تحلیلی کمتری برخوردارند به مرور و ناخواسته به «اپوزیسیون» نظام تبدیل می‌شوند. یعنی دشمن، گام به گام این‌ها را به نوعی خوارجی‌گری سوق می‌دهد. در این میان تشدید اختلافات در صفوف نیروهای حزب‌اللهی اولین و نزدیک‌ترین ثمره‌ای است که به دست دشمن می‌رسد!
در نقطه مقابل این رویکرد آمریکایی‌ها، توده‌ مقاوم انقلابی باید بداند که او مامور است تا از حقیقت‌های نابی به‌نام اسلام، انقلاب، نظام و رهبری حمایت کند و این حقیقت‌ها به گواهی خود انقلاب، موضوعاتی نیستند که فقط اقلیتی از ایرانیان مدافع آنها باشند. مخاطب حزب‌اللهی باید بداند که همیشه حساب انقلاب و انتخابات یکی نیستند گاهی نتایج انتخابات با نیازهای انقلاب تطبیق نمی‌کند اما این عدم انطباق به معنای مهجور شدن انقلاب نیست. انتخابات یک امر گذرا- و البته بسیار مهم- و انقلاب، اسلام و نظام یک امر پایدار هستند و قیاس یک امر گذرا با امر پایدار قیاس مع‌الفارق است.
موضوع دیگر این است که نیروی حزب‌اللهی باید میان صحنه‌ای که دفاع در آن دفاع از اصول ثابت انقلاب است و دفاع در صحنه‌ای که دفاع در آن، دفاع از منافع زودگذر است، تفاوت قایل باشد و اگر به هر دلیل در صحنه دفاع از منافع، از رقیب عقب افتاد، نباید آن را با صحنه دفاع از اصول نظام که اگر به رای گذاشته شود، همه در پای آن جانفشانی می‌کنند، جابجا کند. حضور یکپارچه مردم همدان در مراسم تشییع شهید همدانی یک نمونه از این موضوع به حساب می‌آید.
نیروهای کثیر مدافع نظام باید تحلیل دقیقی از صحنه‌هایی که رهبری معظم انقلاب در آنها هیچ مسامحه‌ای را برنمی‌تابند داشته باشند و نیز تحلیل روشنی از مواردی که ممکن است با وجود اهمیت زیاد به دلیل وجودی نبودن، استراتژیک نیستند ومداهنه در آنها با هدف حفظ موقعیت‌های مهم‌تر، ضربه‌ای به اصول و آرمانهای نظام وارد نمی‌کند، داشته باشد.
دشمن بخصوص پس از توافق برجام و به مدد نیروهایی که به نوعی دو قطبی تاکید ورزیده و در کنار سر دادن شعارهای مبتنی بر صلح و صفا با دشمن، نیروهای مظلوم حزب‌اللهی را به چوب و تیر تهمت می‌رانند، درصدد نفوذ در جامعه و دو شقه کردن آن و اقلیت‌نمایی دهها میلیون نیروی مخلص انقلابی است. این گردنه را دریابیم که اگر دریافتیم، هراسی از شرایط سیاسی پیش‌رو وجود ندارد.

نظر شما